پارت ۵ : مدرسه من
ویو یون سو : ساعت کاریم تموم شد که گوشیم زنگ خورد جواب دادم سو آ بود
مکالمه*
الو دختر کجایی
سلامتو قورت دادی
باشه حالا سلام بگو کجایی
بیرونم
خوبه بیا بریم بار میام دنبالت
باشه
پایان مکالمه*
سوآ اومد دنبالم و رفتیم بار زیاد ازش خوشم نیومد چون مردا هی نزدیکم میشدن
گارسون: چیزی میل دارید
گفتم: بله دوتا سوجو ۶۰٪ میخوایم
گارسون :بله حتما
سوجو ها اومد وشروع به خوردن کردیم
ویو تهیونگ : کوک میگم میای بریم بار
:باشه بریم
اومدیم بار نشستم چی چششم خورد به یون سو اونم اینجا بود رفتم نزدیک که دیدم خیلی مست شده و چرت و پرت میگه دوستش باهاش بود اونم مست بود به کوک گفتم اونو ببره منم اینو میبرم خونش
کوک : باشه
بردمش در خونشون و کلیدو انداختم در باز شده رفتم تو دیدم این خانوم کوچولو خودش تنها زندگی میکنه رفتم گذاشتمش رو تخت و اومدم خونه
ویو تهیونگ : یون سو رو بغل کردم و گذاشتمش تو ماشین نمیدونستم خونش کجاست بخاطر همین اوردمش خونه خودم
ویو یون سو : صبح از خواب بیدار شدم دیدم توی یه اتاق دیگم چه خوشگله حالا ولش کن من اینجا چیکار میکنم یه اجوما اومد تو گفت ارباب کارتون داره گفتم ارباب دیگه کیه گفت لطفا با من بیاید همراهیتون میکنم باهاش رفتم تو اتاق دیدم یه پسر که روی صندلی نشسته پشتش به منه گفت : یون سو خانم بلخره بیدار شدی چقدر میخوابی
صداش آشنا بود برگش دیدم اونه گفتم : توووووو (تعجب)
گفتم وایسا من اینجا چیکار میکنم
گفت : دیشب مست بودی منم اوردمت اینجا خونه خودم باید ممنونم هم باشی چرا غر غر میکنه
برو پایین صبحانه حاظره منم الان میام
رفتم پایین دیدم یه مرد میان سال سره سفره نشسته منم رفتم نشستم ته هم اومد چی اون آقا گفت : ...........
خماریییییییی
امید وارم از این فیک راضی باشید 😊🙂
این فیکای که من مینوسم هیچ آسیبی به اعضا نمیزنه فیکای من فقط واسه سرگرمیه همین 😚🙂
مکالمه*
الو دختر کجایی
سلامتو قورت دادی
باشه حالا سلام بگو کجایی
بیرونم
خوبه بیا بریم بار میام دنبالت
باشه
پایان مکالمه*
سوآ اومد دنبالم و رفتیم بار زیاد ازش خوشم نیومد چون مردا هی نزدیکم میشدن
گارسون: چیزی میل دارید
گفتم: بله دوتا سوجو ۶۰٪ میخوایم
گارسون :بله حتما
سوجو ها اومد وشروع به خوردن کردیم
ویو تهیونگ : کوک میگم میای بریم بار
:باشه بریم
اومدیم بار نشستم چی چششم خورد به یون سو اونم اینجا بود رفتم نزدیک که دیدم خیلی مست شده و چرت و پرت میگه دوستش باهاش بود اونم مست بود به کوک گفتم اونو ببره منم اینو میبرم خونش
کوک : باشه
بردمش در خونشون و کلیدو انداختم در باز شده رفتم تو دیدم این خانوم کوچولو خودش تنها زندگی میکنه رفتم گذاشتمش رو تخت و اومدم خونه
ویو تهیونگ : یون سو رو بغل کردم و گذاشتمش تو ماشین نمیدونستم خونش کجاست بخاطر همین اوردمش خونه خودم
ویو یون سو : صبح از خواب بیدار شدم دیدم توی یه اتاق دیگم چه خوشگله حالا ولش کن من اینجا چیکار میکنم یه اجوما اومد تو گفت ارباب کارتون داره گفتم ارباب دیگه کیه گفت لطفا با من بیاید همراهیتون میکنم باهاش رفتم تو اتاق دیدم یه پسر که روی صندلی نشسته پشتش به منه گفت : یون سو خانم بلخره بیدار شدی چقدر میخوابی
صداش آشنا بود برگش دیدم اونه گفتم : توووووو (تعجب)
گفتم وایسا من اینجا چیکار میکنم
گفت : دیشب مست بودی منم اوردمت اینجا خونه خودم باید ممنونم هم باشی چرا غر غر میکنه
برو پایین صبحانه حاظره منم الان میام
رفتم پایین دیدم یه مرد میان سال سره سفره نشسته منم رفتم نشستم ته هم اومد چی اون آقا گفت : ...........
خماریییییییی
امید وارم از این فیک راضی باشید 😊🙂
این فیکای که من مینوسم هیچ آسیبی به اعضا نمیزنه فیکای من فقط واسه سرگرمیه همین 😚🙂
۲۶۳
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.