مینسو: اما اخه کوک
مینسو: اما اخه کوک
کوک: اما و. اخه نداریم مینسو خودت فهمیدی که من تحریک شدم
مینسو: پس این چیه(پارچه ای خونی رو گرفته و به کوک گفته)
کوک: اه میدونم اشتباه کردم ولی خوب کاری که شده
مینسو: نشده تو کردی
مینسو دلخور بلند شد و به سمت اشپز خانه رفت و روی میز ناهار خوردی نشست و شروع به گریه کردن کرد
مینسو: اخ اخه چرا من باید ابن همه درد بکشم
کوک که همه ای حرف های مینسو رو شنیده بود به سمتش رفت و شروع به بوسیدنش کرد
مینسو
همین تور که داشتم گریه میکردم یهو ای حس کردم که تو بغل ثسی رفتم تا سرم رو بلند کردم با لب های داغ کوک مواجه شدم
کوک انتظار داشت که مینسو هم هم کاری کنه ولی مینسو ازش جدا شد و یه سیلی به کوک زد
مینسو: حتی فکر نزدیک شدن به من رو از سرت بیرون کن
کوک: چرا
مینسو: من بازی چه ای تو نیستم
کوک: میخوام یه چیزی بگم
مینسو: بگو
و شروع به بوسیدن لبام کرد
کوک: دوستت دارم جئون مینسو
مینسو:
کوک: اما و. اخه نداریم مینسو خودت فهمیدی که من تحریک شدم
مینسو: پس این چیه(پارچه ای خونی رو گرفته و به کوک گفته)
کوک: اه میدونم اشتباه کردم ولی خوب کاری که شده
مینسو: نشده تو کردی
مینسو دلخور بلند شد و به سمت اشپز خانه رفت و روی میز ناهار خوردی نشست و شروع به گریه کردن کرد
مینسو: اخ اخه چرا من باید ابن همه درد بکشم
کوک که همه ای حرف های مینسو رو شنیده بود به سمتش رفت و شروع به بوسیدنش کرد
مینسو
همین تور که داشتم گریه میکردم یهو ای حس کردم که تو بغل ثسی رفتم تا سرم رو بلند کردم با لب های داغ کوک مواجه شدم
کوک انتظار داشت که مینسو هم هم کاری کنه ولی مینسو ازش جدا شد و یه سیلی به کوک زد
مینسو: حتی فکر نزدیک شدن به من رو از سرت بیرون کن
کوک: چرا
مینسو: من بازی چه ای تو نیستم
کوک: میخوام یه چیزی بگم
مینسو: بگو
و شروع به بوسیدن لبام کرد
کوک: دوستت دارم جئون مینسو
مینسو:
۳۱۴
۲۶ آبان ۱۴۰۳