رمان تو قلب منی
#رمان_تو_قلب_منی
#پارت۳
نرگس
دستامون را بالا گرفتم
امیر: بله لطفاًخانم صالحی بفرمایید
نرگس: استاد میشه روق هایی آزمون آرام رو بدید
امیر؛۱-لطفا از خودتون دفاع کنی نه دیگران ۲-برگه ای آرام می خوای چیکار کنی
نرگس:استاد ببخشید که نمی تونم جلوی خودمو بگیرم میخواستم بدم به آرام بنویس
امیر: خانم صالحی لطفاً خودم میدهم سعی نکنید شما هم تنبیه بشی
نرگس:چشم استاد
امیر:خب دیگه میتونید تشریف بروید بیرون« همه رفتند بیرون و نرگس همین طور»
امیر: چرا میخندید فقط یه بار دیگه بخندید بین تورو چه کار میکنم خانم صالحی هم کنار خودتون نگهدار ندارید
آرام: به شما ربطی داره خانم صالحی دوست من
امیر: میدونم دوست شماست میخواهید چیکار کنی نکنه میخواهید ناپدید کنی
آرام: نه خیر اشتباه می کنید استاد من خیلی نرگس جون دوست دارم
امیر: آهان اگه نگید شما اخراج خواهم کرد خانم احمدی فهمیدی یا نه بلاخره فهمیدی چی گفتم خب بگو
آرام: بخدا من هیچ کاری نمیخوام بکنم من نرگس جون رو دوست دارم و این حرفا این دیگه کی استاد من نفهمم
امیر:من به عنوان برادر خانم صالحی میگم ایشون رو ولتون کنید خواهش میکنم و ازتون دیگه هم خواهش دارم یا به عنوان دوست کمک کنید تا اون بتونید درس هایت رو بخونند اگر اینها رعایت نکنید مجبورم اخراج کنم حالا میتونید برید
آرام: چشم استاد کمک میکنم اما کاری نکردم که نرگس جونم نمیتوند درس بخونند
*یک ساعت بعد*
امیر: خانم صالحی
نرگس؛ بله استاد بفرمایید
امیر:.برادر تون منو فرستادن دنبالتون
نرگس: چی شد برای برادرم
امیر؛ من چیزی نمیدونم خانم صالحی بفرمایید سوار شوید
نرگس:باشه« رفتم سوار شدم»
امیر:خانم صالحی حالتون خوبه
نرگس: بله عالیم ممنون استاد
امیر: خب دیگه بریم بیمارستان « پنجره رو بستم شروع کردم به رانندگی کردند و تندتر میروندم »
نرگس: چقدر تندتر میرونی
امیر: ببخشید دیگه اگه حالتون بد کردم چون عجله دارم باید برم سر عملم
#پارت۳
نرگس
دستامون را بالا گرفتم
امیر: بله لطفاًخانم صالحی بفرمایید
نرگس: استاد میشه روق هایی آزمون آرام رو بدید
امیر؛۱-لطفا از خودتون دفاع کنی نه دیگران ۲-برگه ای آرام می خوای چیکار کنی
نرگس:استاد ببخشید که نمی تونم جلوی خودمو بگیرم میخواستم بدم به آرام بنویس
امیر: خانم صالحی لطفاً خودم میدهم سعی نکنید شما هم تنبیه بشی
نرگس:چشم استاد
امیر:خب دیگه میتونید تشریف بروید بیرون« همه رفتند بیرون و نرگس همین طور»
امیر: چرا میخندید فقط یه بار دیگه بخندید بین تورو چه کار میکنم خانم صالحی هم کنار خودتون نگهدار ندارید
آرام: به شما ربطی داره خانم صالحی دوست من
امیر: میدونم دوست شماست میخواهید چیکار کنی نکنه میخواهید ناپدید کنی
آرام: نه خیر اشتباه می کنید استاد من خیلی نرگس جون دوست دارم
امیر: آهان اگه نگید شما اخراج خواهم کرد خانم احمدی فهمیدی یا نه بلاخره فهمیدی چی گفتم خب بگو
آرام: بخدا من هیچ کاری نمیخوام بکنم من نرگس جون رو دوست دارم و این حرفا این دیگه کی استاد من نفهمم
امیر:من به عنوان برادر خانم صالحی میگم ایشون رو ولتون کنید خواهش میکنم و ازتون دیگه هم خواهش دارم یا به عنوان دوست کمک کنید تا اون بتونید درس هایت رو بخونند اگر اینها رعایت نکنید مجبورم اخراج کنم حالا میتونید برید
آرام: چشم استاد کمک میکنم اما کاری نکردم که نرگس جونم نمیتوند درس بخونند
*یک ساعت بعد*
امیر: خانم صالحی
نرگس؛ بله استاد بفرمایید
امیر:.برادر تون منو فرستادن دنبالتون
نرگس: چی شد برای برادرم
امیر؛ من چیزی نمیدونم خانم صالحی بفرمایید سوار شوید
نرگس:باشه« رفتم سوار شدم»
امیر:خانم صالحی حالتون خوبه
نرگس: بله عالیم ممنون استاد
امیر: خب دیگه بریم بیمارستان « پنجره رو بستم شروع کردم به رانندگی کردند و تندتر میروندم »
نرگس: چقدر تندتر میرونی
امیر: ببخشید دیگه اگه حالتون بد کردم چون عجله دارم باید برم سر عملم
۴.۲k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.