حق انتخواب. 28
ت:آم.......
تهیونگ!
تهیونگ:هوم بیبی
ت:میگم میشه همیشه دوسم داشته باشی؟
تهیونگ:تو ولم کنیم من ولت نمیکنم.
تلویزیون تماشا کردین ک تهیونگ خوابش برد.
رفتی دارو خونه یه بیبی چک خریدی .
اومدی خونه.
رفتی 🚾
تست دادی.
فهمیدی حامله ای!
گریت گرفت.
باورت نمیشد الان یه بچه تشکیل شده توی شکمت.
همینطور گریه میکردی ک تهیونگ اومد پشت در.
تق تق تق
تهیونگ:چاگیا؟ خوبی؟
درو باز کن......... چاگیا..
درو باز کن ببینم چی شده ؟!
بیبی چک رو ک 2 تا خط افتاده بود روش رو انداختی توی سطل زباله.......
صورتتو شستی اومدی بیرون
تهیونگ همینجور حاجو واج نگات میکرد.
تهیونگ:آم..... چیزی شده؟
ت:ن
تهیونگ:خب باوشه من برم wc
ت:بش.
تهیونگ رفت توی دسشویی ک یهو بیبی چک رو روی سطل آشغال دید.
( چه چیز مهمی بوده این سطل آشغال 😂)
سر در نمیورد ک چیه.
ولی براش آشنا بود.
از دسشویی اومد بیرون.
تهیونگ:ا.ت میگم اون چیزه وی بود روی سطل آشغال؟
ت:آم.......... هیچ
تهیونگ:خو چی بود؟
ت:آم..... یجور تست برای تمیزی یه خون
تهیونگ:واقعا؟؟؟
ت:اره
......
میگم تهیونگ......
میشه امشب بریم رستوران غذا بخوریم؟
تهیونگ:اره ولی چرا یهویی؟
الان ساعت 11 ست زود باش بپوش بریم چون ساعت 12 تعطیل میشن.
ت :بش
رفتی لباس پوشیدی.
..اسلاید 2...
تهیونگم لباس پوشیدن
.. اسلاید 3..
رفتین سوار ماشین بشید ک نتونستی راه بری.
ت:آم...... میشه کمک کنی بریم سمت ماشین؟
تهیونگ:عه چرا زودتر نگفتی؟ بیا بغلم بزارمت توی ماشین.
گذاشتت توی ماشین و بردت یه رستوران خوب.
اونجا یه عالمه چیز خوشمزه سفارش داد
..اسلاید 4..
همینطور ک داشتین میخوردین جریان بیبی چکو بهش آروم گفتی.
و گفتی ک حامله ای و اون برای تست بارداریه.
غذا پرید توی گلوش.
براش آبجو ریختی ک بخوره.
خورد بهتر شد.
تهیونگ:چ... چ... چی گفتی؟
ت:آم...... گفتم ک حاملم.
تهیونگ:شوخی میکنی دیگ؟
ت:ن 🥺
تهیونگ:😳 ام....... الان هم خوشحالم..... هم ناراحت.... چون کاش حامله نمیشدی ک چند سال باهم تنها زندگی کنیم ☹️
ت:آم..... خب سقطش میکنیم
تهیونگ:نخیر
ت:نمیشه تهیونگ...... ما اصلا هنوز ازدواج نکردیم.
تهیونگ:خب ازدواج میکنیم.
ت:آخه....
تهیونگ:آخه نداره.
خوب شد دیگ فقط مال خودم شدی.
یه زندگی برا جفتتون میسازم ک همه حسرتشو بخورن😂
ت:قول میدیم مراقبم باشی توی این 9 ماه؟
تهیونگ:مطمئن باش نمیزارم حتی مورچه اذیتت کنه.
غذارو که خوردین تهیونگ حساب کرد و بغلت کرد بردت توی ماشین.
رفتید خونه و تا خود صبح بغلت کرده بود.
و تا تکون میخوردی میگفت
چیزی میخوای برات بیارم؟
.
.
.
.
خب چطور بود؟؟؟؟؟؟
تهیونگ!
تهیونگ:هوم بیبی
ت:میگم میشه همیشه دوسم داشته باشی؟
تهیونگ:تو ولم کنیم من ولت نمیکنم.
تلویزیون تماشا کردین ک تهیونگ خوابش برد.
رفتی دارو خونه یه بیبی چک خریدی .
اومدی خونه.
رفتی 🚾
تست دادی.
فهمیدی حامله ای!
گریت گرفت.
باورت نمیشد الان یه بچه تشکیل شده توی شکمت.
همینطور گریه میکردی ک تهیونگ اومد پشت در.
تق تق تق
تهیونگ:چاگیا؟ خوبی؟
درو باز کن......... چاگیا..
درو باز کن ببینم چی شده ؟!
بیبی چک رو ک 2 تا خط افتاده بود روش رو انداختی توی سطل زباله.......
صورتتو شستی اومدی بیرون
تهیونگ همینجور حاجو واج نگات میکرد.
تهیونگ:آم..... چیزی شده؟
ت:ن
تهیونگ:خب باوشه من برم wc
ت:بش.
تهیونگ رفت توی دسشویی ک یهو بیبی چک رو روی سطل آشغال دید.
( چه چیز مهمی بوده این سطل آشغال 😂)
سر در نمیورد ک چیه.
ولی براش آشنا بود.
از دسشویی اومد بیرون.
تهیونگ:ا.ت میگم اون چیزه وی بود روی سطل آشغال؟
ت:آم.......... هیچ
تهیونگ:خو چی بود؟
ت:آم..... یجور تست برای تمیزی یه خون
تهیونگ:واقعا؟؟؟
ت:اره
......
میگم تهیونگ......
میشه امشب بریم رستوران غذا بخوریم؟
تهیونگ:اره ولی چرا یهویی؟
الان ساعت 11 ست زود باش بپوش بریم چون ساعت 12 تعطیل میشن.
ت :بش
رفتی لباس پوشیدی.
..اسلاید 2...
تهیونگم لباس پوشیدن
.. اسلاید 3..
رفتین سوار ماشین بشید ک نتونستی راه بری.
ت:آم...... میشه کمک کنی بریم سمت ماشین؟
تهیونگ:عه چرا زودتر نگفتی؟ بیا بغلم بزارمت توی ماشین.
گذاشتت توی ماشین و بردت یه رستوران خوب.
اونجا یه عالمه چیز خوشمزه سفارش داد
..اسلاید 4..
همینطور ک داشتین میخوردین جریان بیبی چکو بهش آروم گفتی.
و گفتی ک حامله ای و اون برای تست بارداریه.
غذا پرید توی گلوش.
براش آبجو ریختی ک بخوره.
خورد بهتر شد.
تهیونگ:چ... چ... چی گفتی؟
ت:آم...... گفتم ک حاملم.
تهیونگ:شوخی میکنی دیگ؟
ت:ن 🥺
تهیونگ:😳 ام....... الان هم خوشحالم..... هم ناراحت.... چون کاش حامله نمیشدی ک چند سال باهم تنها زندگی کنیم ☹️
ت:آم..... خب سقطش میکنیم
تهیونگ:نخیر
ت:نمیشه تهیونگ...... ما اصلا هنوز ازدواج نکردیم.
تهیونگ:خب ازدواج میکنیم.
ت:آخه....
تهیونگ:آخه نداره.
خوب شد دیگ فقط مال خودم شدی.
یه زندگی برا جفتتون میسازم ک همه حسرتشو بخورن😂
ت:قول میدیم مراقبم باشی توی این 9 ماه؟
تهیونگ:مطمئن باش نمیزارم حتی مورچه اذیتت کنه.
غذارو که خوردین تهیونگ حساب کرد و بغلت کرد بردت توی ماشین.
رفتید خونه و تا خود صبح بغلت کرده بود.
و تا تکون میخوردی میگفت
چیزی میخوای برات بیارم؟
.
.
.
.
خب چطور بود؟؟؟؟؟؟
۲۰.۳k
۱۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.