اولین سفر تنهایی 🧡🍂 p ۲۳
یونا:اوو لیا بیدار شدی
لیا:اره تو اینجا چیکار میکنی
یونا:اهان ببخشید ادبم کجا رفته کوک منو دعوت کرده برای اینکه یه تیکه ی دنس رو خوب بلد نیست و منم گشنم بود و گفتم شاید شما هم گشنتون باشه دارم شام درست میکنم
لیا:اهان اشکال نداره عزیزم (با حرس)
کوک:اووو لیا جونم بیدار شدی
لیا:کوک یه لحظه بیا اتاق کارت دارم
کوک:باشه چیکارم داری
لیا:تو این دختره ی نچسب رو چرا دعوت کردی خونمون
کوک:اووو تو مثل اینکه حسودیت شده
لیا:نه
کوک:چرا شده
لیا:عزیزم چرا باید حسودیم بشه وقتی هر شب منو بغل میکنی و میخوابی
کوک:بله صحیح
لیا:ببین اگر بخواطر این دنس نبود میزدمش تا خون بالا بیاره
کوک:باشه حالا اعصبانی نشو زود پیر میشی
لیا:من اعصابانی نیستم عزیزم بریم پایین زشته تنهاس یونا خانم ( ادمین :تا دو دقیقه پیش ازش بدش میومد/لیا:هنوزم بدم میاد / ادمین :ببخشید قلط خوردم بریم به ادامه ی داستان)
کوک:باشه بریم
لیا:یه لحظه وایسا باهات یه کار کوچیکی دارم
کوک:چیکار داری
لیا ل*ب*ش رو گزاشت رو ل*ب کوک و بوسیدش که همون لحظه یونا وارد اتاق شد
یونا:ببخشید بد موقع مزاحم شدم(با حرس)
لیا:نه عزیزم بریم
کوک:یا خدا قراره چه بمبی بترکه تو این خونه
لیا:یه بمب بزرگ
کوک:بسم الله الرحمن الرحیم
لیا:هنوز دارم برات یونا خانم
ویو یونا⚪
وای اصلا نمیتونم اون صحنه رو از ذهنم بیرون کنم اقای جانگ کوک شی دارم برات اگر تحریک شدی به من نگو باهات از اون کار ها بکنم خب کجا گزاشتم این قرص رو اهان پیداش کردم بفرماا اقای جئون جونگ کوک
[بعد شام]
لیا:کوک حالت خوبه انگار خیلی داری عرق میکنی
کوک: نه اصلا خوب نیستم
لیا:کوک نکنه تو داری تحریک میشی وای
کوک:نه بابا من خودم
لیا:ولی یه نگاه به پایینت بندازی بد نیست
کوک:نه من خوبم
یونا:چیه به کمک نیاز داری
کوک:فکر کردی من با تو س*ک*س میکنم کول خوندی
کوک دست لیا رو میگیره و با خوش میبره تو اتاق
لیا:کوک حتی فکرشم نکن
ادامه دارد..........
اسکی ممنوع ❌
لیا:اره تو اینجا چیکار میکنی
یونا:اهان ببخشید ادبم کجا رفته کوک منو دعوت کرده برای اینکه یه تیکه ی دنس رو خوب بلد نیست و منم گشنم بود و گفتم شاید شما هم گشنتون باشه دارم شام درست میکنم
لیا:اهان اشکال نداره عزیزم (با حرس)
کوک:اووو لیا جونم بیدار شدی
لیا:کوک یه لحظه بیا اتاق کارت دارم
کوک:باشه چیکارم داری
لیا:تو این دختره ی نچسب رو چرا دعوت کردی خونمون
کوک:اووو تو مثل اینکه حسودیت شده
لیا:نه
کوک:چرا شده
لیا:عزیزم چرا باید حسودیم بشه وقتی هر شب منو بغل میکنی و میخوابی
کوک:بله صحیح
لیا:ببین اگر بخواطر این دنس نبود میزدمش تا خون بالا بیاره
کوک:باشه حالا اعصبانی نشو زود پیر میشی
لیا:من اعصابانی نیستم عزیزم بریم پایین زشته تنهاس یونا خانم ( ادمین :تا دو دقیقه پیش ازش بدش میومد/لیا:هنوزم بدم میاد / ادمین :ببخشید قلط خوردم بریم به ادامه ی داستان)
کوک:باشه بریم
لیا:یه لحظه وایسا باهات یه کار کوچیکی دارم
کوک:چیکار داری
لیا ل*ب*ش رو گزاشت رو ل*ب کوک و بوسیدش که همون لحظه یونا وارد اتاق شد
یونا:ببخشید بد موقع مزاحم شدم(با حرس)
لیا:نه عزیزم بریم
کوک:یا خدا قراره چه بمبی بترکه تو این خونه
لیا:یه بمب بزرگ
کوک:بسم الله الرحمن الرحیم
لیا:هنوز دارم برات یونا خانم
ویو یونا⚪
وای اصلا نمیتونم اون صحنه رو از ذهنم بیرون کنم اقای جانگ کوک شی دارم برات اگر تحریک شدی به من نگو باهات از اون کار ها بکنم خب کجا گزاشتم این قرص رو اهان پیداش کردم بفرماا اقای جئون جونگ کوک
[بعد شام]
لیا:کوک حالت خوبه انگار خیلی داری عرق میکنی
کوک: نه اصلا خوب نیستم
لیا:کوک نکنه تو داری تحریک میشی وای
کوک:نه بابا من خودم
لیا:ولی یه نگاه به پایینت بندازی بد نیست
کوک:نه من خوبم
یونا:چیه به کمک نیاز داری
کوک:فکر کردی من با تو س*ک*س میکنم کول خوندی
کوک دست لیا رو میگیره و با خوش میبره تو اتاق
لیا:کوک حتی فکرشم نکن
ادامه دارد..........
اسکی ممنوع ❌
۱۹.۱k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.