ویو یونگی
ویو یونگی
سوهو یکم بیشتر نخورد بغض داشت بغل کردم و سرشو بوسیدم بعد از یه ربع دیدم خوابه آروم پتو روش دادم به یونا فکر میکردم الان کجاعه
چیکار میکنه اصلا زندس
ویو یونا
منو بردن توی یه ساختمون قدیمی دستم بسته بود پا هم همین طور داشتم به سوهو فکر میکردم بچم زندس چیکار میکنه یهو درد بدی زیر شکمم احساس کردم باید زود تر به یونگی میگفتم یهو دیدم مینسو اومد و گفت
مینسو =حال پسرت خوبه نگران نباش
یونا=میشه پسرم رو بینم
مینسو =نه نمیشه باید اینجا بمونی تا اون یونگی و اعضا بیان فعلا بیا این غذا رو بخور
یونا=نمیخورم
مینسو =به فکر بچه ی تو شکمت کن
یونا=تو از کجا میدونی
مینسو=تو به اون جاش کار نداشته باش بگیر بخور تا بچت زنده بمونه
یونا=با دست بسته غذا بخورم 😐
مینسو =الان دستتو باز میکنم
یونا=زود تر
*۴ساعت بعد*
ویو یونا
تو حال خودم بودم که یهو صدای تیر اندازی اومد نمیدونم کیه
ویو کوک
ما رفتیم تو اون خونه و به سری سرنخ گیر اوردیم فهمیدیم اونا یونا رو بردن توی یه خونه ی نیم ساخته و حرکت کردیم به یونگی هیونگ هم گفتیم اونم داره میره سمت اون جا یجی پیش سوهو بود تا مراقبش باشه رسیدیم و شروع به تیر اندازی کردیم و یونگی رفت کل ساختمون رو کشت
ویو یونگی
پیش سوهو بودم دیدم که کوک زنگ میزنه جواب دادم قظیه رو برام تعریف کرد و سریع به یجی گفتم بره پیش سوهو تا مراقبش باشه سریع حرکت یه سمت محل رفتیم شروع به تیر اندازی کردیم و من سریع رفتم کل ساختمون رو بگردم دیدم صدای یونا میاد دیدم داره گریه میکنه رفتم پیشش
یونگی=اومد یونا خوبی(نگران و بغض )
یونا=یونگی هققق اره سوهو خوبه
یونگی=اره بیا از اینجا بریم
یونا=اول دستامو باز کن
یونگی =*دست و پاهاشو باز کرد و داشتن میرفتم*
یونگی=یونا فقط سریع بدو
یونا=من نمیتونم بدو کنم
یونگی =چرا
یونا=یونگی من
یونگی=تو چی
یونا=من باردارم
با چیزی که یونا گفت شوکه شدم خیلی خوشحال شدم
یونگی=چ.چ.چی
یونا=من باردارم
یونگی=(میخنده ولی بغض داره ) میدونی سوهو بفهمه چقدر خوشحال میشه
یونا=اره ولی الان بیا بریم فقط
ویو یجی
پیش سوهو بودم که دیدم داره چشماشو باز میکنه
سوهو=خاله(ضعیف )
یجی=جونه خاله
سوهو=مامانم نیومد
یجی=نه ولی میاد
سوهو=(گریه)
یجی=گریه نکن خوشگلم
سوهو=من مامانمو میخوام
یجی=اگه بهت یه چیز بگم قول میدی گریه نکنی
سوهو=چی
یجی=تو دلت مگه یه خواهر /برادر نمیخواست
سوهو=اهوم
یجی=مامانی الان یه نینی تو شکمش داره(دهن لق😐)
سوهو=واقعا جدی (ذوق)
یجی=اره
سوهو=خوب الان مامانم کجاست
یجی=بابایی رفت بیارتش
سوهو=بابایی بشنوه از خوشحالی بال در میاره
یجی=اره (خنده)
شرط
لایک=۲۵
کامنت=۳۰
سوهو یکم بیشتر نخورد بغض داشت بغل کردم و سرشو بوسیدم بعد از یه ربع دیدم خوابه آروم پتو روش دادم به یونا فکر میکردم الان کجاعه
چیکار میکنه اصلا زندس
ویو یونا
منو بردن توی یه ساختمون قدیمی دستم بسته بود پا هم همین طور داشتم به سوهو فکر میکردم بچم زندس چیکار میکنه یهو درد بدی زیر شکمم احساس کردم باید زود تر به یونگی میگفتم یهو دیدم مینسو اومد و گفت
مینسو =حال پسرت خوبه نگران نباش
یونا=میشه پسرم رو بینم
مینسو =نه نمیشه باید اینجا بمونی تا اون یونگی و اعضا بیان فعلا بیا این غذا رو بخور
یونا=نمیخورم
مینسو =به فکر بچه ی تو شکمت کن
یونا=تو از کجا میدونی
مینسو=تو به اون جاش کار نداشته باش بگیر بخور تا بچت زنده بمونه
یونا=با دست بسته غذا بخورم 😐
مینسو =الان دستتو باز میکنم
یونا=زود تر
*۴ساعت بعد*
ویو یونا
تو حال خودم بودم که یهو صدای تیر اندازی اومد نمیدونم کیه
ویو کوک
ما رفتیم تو اون خونه و به سری سرنخ گیر اوردیم فهمیدیم اونا یونا رو بردن توی یه خونه ی نیم ساخته و حرکت کردیم به یونگی هیونگ هم گفتیم اونم داره میره سمت اون جا یجی پیش سوهو بود تا مراقبش باشه رسیدیم و شروع به تیر اندازی کردیم و یونگی رفت کل ساختمون رو کشت
ویو یونگی
پیش سوهو بودم دیدم که کوک زنگ میزنه جواب دادم قظیه رو برام تعریف کرد و سریع به یجی گفتم بره پیش سوهو تا مراقبش باشه سریع حرکت یه سمت محل رفتیم شروع به تیر اندازی کردیم و من سریع رفتم کل ساختمون رو بگردم دیدم صدای یونا میاد دیدم داره گریه میکنه رفتم پیشش
یونگی=اومد یونا خوبی(نگران و بغض )
یونا=یونگی هققق اره سوهو خوبه
یونگی=اره بیا از اینجا بریم
یونا=اول دستامو باز کن
یونگی =*دست و پاهاشو باز کرد و داشتن میرفتم*
یونگی=یونا فقط سریع بدو
یونا=من نمیتونم بدو کنم
یونگی =چرا
یونا=یونگی من
یونگی=تو چی
یونا=من باردارم
با چیزی که یونا گفت شوکه شدم خیلی خوشحال شدم
یونگی=چ.چ.چی
یونا=من باردارم
یونگی=(میخنده ولی بغض داره ) میدونی سوهو بفهمه چقدر خوشحال میشه
یونا=اره ولی الان بیا بریم فقط
ویو یجی
پیش سوهو بودم که دیدم داره چشماشو باز میکنه
سوهو=خاله(ضعیف )
یجی=جونه خاله
سوهو=مامانم نیومد
یجی=نه ولی میاد
سوهو=(گریه)
یجی=گریه نکن خوشگلم
سوهو=من مامانمو میخوام
یجی=اگه بهت یه چیز بگم قول میدی گریه نکنی
سوهو=چی
یجی=تو دلت مگه یه خواهر /برادر نمیخواست
سوهو=اهوم
یجی=مامانی الان یه نینی تو شکمش داره(دهن لق😐)
سوهو=واقعا جدی (ذوق)
یجی=اره
سوهو=خوب الان مامانم کجاست
یجی=بابایی رفت بیارتش
سوهو=بابایی بشنوه از خوشحالی بال در میاره
یجی=اره (خنده)
شرط
لایک=۲۵
کامنت=۳۰
۱۰.۸k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.