Ma veine : شاهرَگ من
Ma veine : شاهرَگمن
۳ روز دیگ قراربود بابامو اعدام کنم رفتیم خونه خانواده رحیمی هرچی التماسشون میکردیم جواب نمداد حالم از هروز بدتر میشد درحدی ک ۳شب نخوابیده بودم زیرچشم هام کبود شده بود تند تند به بابام سرمیزدیم دلمون براش تنگ میشد اون طفلکم منتظر رضایت بود
(۲روز دیگ تا اعدام)
(باباامیر)
امروز اون پسر برهان ک باباشو کشته بودم امروز امدم ملاقتم
برهان:تو زندان بهت خوشمیگذره؟
باباامیر:چی از جون من میخواین چند سال پیش تو اون بابات کم اذیتم کردین حالا هم ک رضایت نمیدن
برهان:خودت ک بهتر میدونی ما اصلا برامون مهم نبود ک بابام مرد ولی خب مامانم برای سرگرمی اینک دخترت زنت هروز بیاین التماسش کنن رضایت نمیده
باباامیر:خوشتون میاد التماس کردن بقیه رو بیبین
برهان:من نه ولی مامانم اره من نیومدم برای این حرف هاا امدم بگم من رضایت میدم ولی باید بهم یک چیزی بدی ک ارزش داشته باشه!
باباامیر:عموت ک همه پول هامو کشید بالا چیزی ندارم تو دار دنیا یک خونه ۸۰ متری دارم ک زن بچم اونا میشینن
برهان:من به پول نیاز ندارم من به یک چیز خوب نیاز دارم
باباامیر:من ک چیزی ندارمم
برهان:یکم فکر کن داری هاا
باباامیر:بگوو چی میخوای؟
برهان:بگم؟
باباامیر:بگو
برهان:دخترت صیغه من بشه برای همیشه
باباامیر:چی چ ی(زبونش بند امده)
برهان:دخترت بشه صیغه من بعدش استفاده هامو ک کردم بهت میدمش
باباامیر:اون بچست چرا اینقدر بی رحمین
برهان:اوک پس فعلا تا روز اعدام
باباامیر:به ماعده گفتی؟
برهان:نه میرم بهش میگم قبول کرد من میبرمش صیغه اش میکنم و بعدش برگه رضایت امضا میکنم
(ماعده)
تو خونه دراز کشیده بودم ک دیدم مامانم داره میره
ماعده:مامان کجا میری؟
مامان زهرا:برم خونه خانواده رحیمی برای رضایت
ماعده: بی فایدست ولی میخوای بری منم میام
منم لباس هامو پوشیدم به سمت خونه رحیمی رفتیم...
غلط املایی داشت ببخشید
۳ روز دیگ قراربود بابامو اعدام کنم رفتیم خونه خانواده رحیمی هرچی التماسشون میکردیم جواب نمداد حالم از هروز بدتر میشد درحدی ک ۳شب نخوابیده بودم زیرچشم هام کبود شده بود تند تند به بابام سرمیزدیم دلمون براش تنگ میشد اون طفلکم منتظر رضایت بود
(۲روز دیگ تا اعدام)
(باباامیر)
امروز اون پسر برهان ک باباشو کشته بودم امروز امدم ملاقتم
برهان:تو زندان بهت خوشمیگذره؟
باباامیر:چی از جون من میخواین چند سال پیش تو اون بابات کم اذیتم کردین حالا هم ک رضایت نمیدن
برهان:خودت ک بهتر میدونی ما اصلا برامون مهم نبود ک بابام مرد ولی خب مامانم برای سرگرمی اینک دخترت زنت هروز بیاین التماسش کنن رضایت نمیده
باباامیر:خوشتون میاد التماس کردن بقیه رو بیبین
برهان:من نه ولی مامانم اره من نیومدم برای این حرف هاا امدم بگم من رضایت میدم ولی باید بهم یک چیزی بدی ک ارزش داشته باشه!
باباامیر:عموت ک همه پول هامو کشید بالا چیزی ندارم تو دار دنیا یک خونه ۸۰ متری دارم ک زن بچم اونا میشینن
برهان:من به پول نیاز ندارم من به یک چیز خوب نیاز دارم
باباامیر:من ک چیزی ندارمم
برهان:یکم فکر کن داری هاا
باباامیر:بگوو چی میخوای؟
برهان:بگم؟
باباامیر:بگو
برهان:دخترت صیغه من بشه برای همیشه
باباامیر:چی چ ی(زبونش بند امده)
برهان:دخترت بشه صیغه من بعدش استفاده هامو ک کردم بهت میدمش
باباامیر:اون بچست چرا اینقدر بی رحمین
برهان:اوک پس فعلا تا روز اعدام
باباامیر:به ماعده گفتی؟
برهان:نه میرم بهش میگم قبول کرد من میبرمش صیغه اش میکنم و بعدش برگه رضایت امضا میکنم
(ماعده)
تو خونه دراز کشیده بودم ک دیدم مامانم داره میره
ماعده:مامان کجا میری؟
مامان زهرا:برم خونه خانواده رحیمی برای رضایت
ماعده: بی فایدست ولی میخوای بری منم میام
منم لباس هامو پوشیدم به سمت خونه رحیمی رفتیم...
غلط املایی داشت ببخشید
۶.۸k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.