life full of pain..♡
life full of pain..♡
part 11
پوزخندی زد یک ابرو بالا داد و با لحن اغوا گرانه ای گفت
_ من؟ من چی؟
+ فقط بگو چی میخوای ازم
با پرسیدن این سوال توسط دختر حالت نگاه و چهرش عوض شد و با مرور خاطرات تلخی از گذشته سکوت رو ترجیح داد دختر هم متوجه این تغییر انی مرد شد و دختر هم باز سکوت رو ترجیح داد ات قبلا چیز هایی شنیده بود و با حدس هایی که میزد داشت بال در میاورد تصمیم گرفت که.......
پرش زمانی یک هفته بعد
با قدم های اروم داشت محیطی که غریب بود داخلش رو انالیز میکرد و با نگاهش دنبال رفیق بچگیش میگشت که خیلی وقت بود هر دو از هم خبری نداشتند همینطور که دونه به دونه بارنتدر های پشت میز رو از نگاه میگذروند ناگهان صدای ادامس ترکیدنی زیر گوشش پیچید کمی ترسید و برگشت و با مواجه شدن شخصی که منتظرش بود لبخند اسوده ای زد ولی به نظر نمیومد رفیقش هم از دیدنش خوشحال باشه البته در ظاهر !
هر دو با چشم هایی که درونشون غرور و دلتنگی موج میزد خیره بودن تا اینکه دختر کوچکتر با پوزخندی لب باز کرد
&: فکر میکردم جئون کلکت و کنده چجوری تونستی از همچین ادمی قصر در بری
ات خندید و با قاطعیت لب زد
+ حالا که انقدر پیگیر و دلتنگم بودی چرا خبری ازت نبود
&: به همون دلیلی که خبری از تو نبود
دختر کوچکتر گفت نگاه مشکوک رفیقش خیره روش موند منظورش چی بود ؟ یعنی میون بلاهایی که سرش اومده بود رفیقش هم نقشی داشت اگر داشت
چه نقشی؟ رفیق یا رقیب؟
part 11
پوزخندی زد یک ابرو بالا داد و با لحن اغوا گرانه ای گفت
_ من؟ من چی؟
+ فقط بگو چی میخوای ازم
با پرسیدن این سوال توسط دختر حالت نگاه و چهرش عوض شد و با مرور خاطرات تلخی از گذشته سکوت رو ترجیح داد دختر هم متوجه این تغییر انی مرد شد و دختر هم باز سکوت رو ترجیح داد ات قبلا چیز هایی شنیده بود و با حدس هایی که میزد داشت بال در میاورد تصمیم گرفت که.......
پرش زمانی یک هفته بعد
با قدم های اروم داشت محیطی که غریب بود داخلش رو انالیز میکرد و با نگاهش دنبال رفیق بچگیش میگشت که خیلی وقت بود هر دو از هم خبری نداشتند همینطور که دونه به دونه بارنتدر های پشت میز رو از نگاه میگذروند ناگهان صدای ادامس ترکیدنی زیر گوشش پیچید کمی ترسید و برگشت و با مواجه شدن شخصی که منتظرش بود لبخند اسوده ای زد ولی به نظر نمیومد رفیقش هم از دیدنش خوشحال باشه البته در ظاهر !
هر دو با چشم هایی که درونشون غرور و دلتنگی موج میزد خیره بودن تا اینکه دختر کوچکتر با پوزخندی لب باز کرد
&: فکر میکردم جئون کلکت و کنده چجوری تونستی از همچین ادمی قصر در بری
ات خندید و با قاطعیت لب زد
+ حالا که انقدر پیگیر و دلتنگم بودی چرا خبری ازت نبود
&: به همون دلیلی که خبری از تو نبود
دختر کوچکتر گفت نگاه مشکوک رفیقش خیره روش موند منظورش چی بود ؟ یعنی میون بلاهایی که سرش اومده بود رفیقش هم نقشی داشت اگر داشت
چه نقشی؟ رفیق یا رقیب؟
۳.۱k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.