عشق باور نکردنی 💚
عشق باور نکردنی 💚
خونه تهیونگه...اتفاقات دیشب براش گنگ بود ولی میتونست بخش هایی ازش رو به خاطر بیاره مثلا وقتی اونطوری با مادر پدرش بحثش شد یا همون موقعی که کف خیابون نشسته بود و تهیونگ بغلش کرد..اما بعد اون دیگه چیزی رو به خاطر نداشت... به قاب عکس خیره شد...تک تک اتفاقات اون روز رو دقیق به یاد داشت*فلش بک 3 سالگی ا/ت*ا/ت:داداشی تفلدت مبالکککک...تهیونگ ا/ت رو محکم بغل کرد و گفت:قربونت برم من پارسال خیلی تولد کسل کننده ای داشتم ولی از وقتی تو اومدی توی زندگیمون هر روزم از روزای قبل بهتره.*پایان فلش بک*
به فضای اتاق نگاهی انداخت...اتافی با تم سبز و سفید که یک تخت یک نفره و میز داشت...چیدمان اتاقش خیلی با سلیقه و خلاقانه بود چون روی دیوارش کلی پوستر و عکس
♧شرط پارت بعدی♧
♤۴ تا لایک ، ۴ تا کامنت♤
خونه تهیونگه...اتفاقات دیشب براش گنگ بود ولی میتونست بخش هایی ازش رو به خاطر بیاره مثلا وقتی اونطوری با مادر پدرش بحثش شد یا همون موقعی که کف خیابون نشسته بود و تهیونگ بغلش کرد..اما بعد اون دیگه چیزی رو به خاطر نداشت... به قاب عکس خیره شد...تک تک اتفاقات اون روز رو دقیق به یاد داشت*فلش بک 3 سالگی ا/ت*ا/ت:داداشی تفلدت مبالکککک...تهیونگ ا/ت رو محکم بغل کرد و گفت:قربونت برم من پارسال خیلی تولد کسل کننده ای داشتم ولی از وقتی تو اومدی توی زندگیمون هر روزم از روزای قبل بهتره.*پایان فلش بک*
به فضای اتاق نگاهی انداخت...اتافی با تم سبز و سفید که یک تخت یک نفره و میز داشت...چیدمان اتاقش خیلی با سلیقه و خلاقانه بود چون روی دیوارش کلی پوستر و عکس
♧شرط پارت بعدی♧
♤۴ تا لایک ، ۴ تا کامنت♤
۱.۹k
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.