Pt 25
Pt 25
گیر افتادم
کلن انگار دیوونه شده بودم نمیدونستم چیکار کنم چیکار نکنم
گوشیمو برداشتم تا به مامانم زنگ بزنم ولی جوابمو ندادن بغضم گرفت و یه بچه شروع به گریه کردن کرد
یه 5دقیقه ی داشت گریه میکرد انگار مادرش مرده بلند نمیشه
سعی کردم بچه رو آروم کنم نشد دستمو رو شونه مادرش گذاشتم
ا/ت:خانوم؟ خانوم؟ بلند شید بچتون داره گریه میکنه خانوم؟
اما انگار خانوم خانوما بلند نمیشه گریش داشت منو میخورد یهو زدم ب سیم اخر
ا/ت:هی زنیکه پاشو دیگه عین بز خوابیدی کری؟؟؟ دارم مث سگ صدات میکنم بلند نمیشی
همه بهم خیره شده بودن مادره بچه هم یهو با ترس بلند شد شکه شده بود و بهم نگاه میکرد
منم که اعصبانیتمو سرش خالی میکردم
ا/ت:چیه؟ ها؟ چیه؟ به چی زل زدین ها؟؟ شماها با این صدا ازیت نمیشید نه؟؟ حاضرید تا اخر گریه بزمانندشو بشنوید ولی حوصلتون نمیشه ارومش کنید
یه دختر از اخر اتوبوس گفت چیه مث تو باید اینجوری سلیطه گری کنیم؟ اره؟
ا/ت:هع تو به این میگی سلیطه گری پس این بچه و مادرشو نادیده میگیرید مگه نه؟؟؟؟ ها؟؟
مادر بچهه بلند شد گفت هعی دختر بچه تو به کی توهین میکنی
ا/ت:چیه؟؟؟ فک میکنی ازت میترسم که بلند میشی؟ ارع؟ مثلا دوکیلو وزن داری مثلا میخوای منو بترسونی
مادره:هعی ببین چی میگه میزنم همیجنا لهت میکن...
ا/ت:اول که بچت گریه میکنه بعدشم که سلیطه بازی در میاری شما ادما چتونه چرا هم گناهو میکنید هم طلب کارید؟؟؟ چرا؟؟
اتوبوس وایستاد و اتوبوس بان اومد سمت من گفت :چرا انقدر سرو صدا میکنید
همه داشتن از من شکایت میکردن و انگار اون زنه بی گناهه
اتوبوس بان:ببخشید خانم ولی شما باید پیاده شید
ا/ت:چی؟؟ چی میگی اونا گناه کارن من چرا؟؟
اتوبوس بان:اهه پیاده شو دیگه یا دخترای لوسی مثل ت باید اینجوری رفتار کرد محترمانه نمیشه دستمو گرفت منو هل داد بیرون افتادم روی گل همه جام کثیف شد
ا/ت:هی عوضی
اتوبوس بان:برو گمشو یه جا دیگه دعوا کن
اتوبوس حرکت کرد و اب گلی روی زمین پاشید رو سر صورتم
ا/ت:ایی کثافت اشغال همتون هققق همتون یه مشت اشغالید هق حالا چیکار کنم هققق چیکار
داشت بارون میومد و من که با لباس عروس و گلی توی کوچه ها راه میرفتم حتی نمیدونستم کجا دارم میرم لحظه قشنگی بود جوری که داشت بارون میومد و همه جام خیس شده بودن اما من خب الان به این فکر نمیکردم
بی خیال از اینور جاده میخواستم برم اونور جاده اروم آروم یه کفشمم که پام نیس پام خیلی درد داشت کلا حس میکردم یه پا ندارم همینطور سرگرم فکر کردن شده بودم و اصلا هواسم به ماشین نبود ک داشت میومد سمتم یه اقا از اونور داشت صدام میکرد اما من تو افکارم غرق شده بودم
اقا:خانوم خانوم!!
برگشتم که یهو.....
چطورع؟عین بز نگاه نکنید کامنت بزارید😂
هی حماتم کن!
گیر افتادم
کلن انگار دیوونه شده بودم نمیدونستم چیکار کنم چیکار نکنم
گوشیمو برداشتم تا به مامانم زنگ بزنم ولی جوابمو ندادن بغضم گرفت و یه بچه شروع به گریه کردن کرد
یه 5دقیقه ی داشت گریه میکرد انگار مادرش مرده بلند نمیشه
سعی کردم بچه رو آروم کنم نشد دستمو رو شونه مادرش گذاشتم
ا/ت:خانوم؟ خانوم؟ بلند شید بچتون داره گریه میکنه خانوم؟
اما انگار خانوم خانوما بلند نمیشه گریش داشت منو میخورد یهو زدم ب سیم اخر
ا/ت:هی زنیکه پاشو دیگه عین بز خوابیدی کری؟؟؟ دارم مث سگ صدات میکنم بلند نمیشی
همه بهم خیره شده بودن مادره بچه هم یهو با ترس بلند شد شکه شده بود و بهم نگاه میکرد
منم که اعصبانیتمو سرش خالی میکردم
ا/ت:چیه؟ ها؟ چیه؟ به چی زل زدین ها؟؟ شماها با این صدا ازیت نمیشید نه؟؟ حاضرید تا اخر گریه بزمانندشو بشنوید ولی حوصلتون نمیشه ارومش کنید
یه دختر از اخر اتوبوس گفت چیه مث تو باید اینجوری سلیطه گری کنیم؟ اره؟
ا/ت:هع تو به این میگی سلیطه گری پس این بچه و مادرشو نادیده میگیرید مگه نه؟؟؟؟ ها؟؟
مادر بچهه بلند شد گفت هعی دختر بچه تو به کی توهین میکنی
ا/ت:چیه؟؟؟ فک میکنی ازت میترسم که بلند میشی؟ ارع؟ مثلا دوکیلو وزن داری مثلا میخوای منو بترسونی
مادره:هعی ببین چی میگه میزنم همیجنا لهت میکن...
ا/ت:اول که بچت گریه میکنه بعدشم که سلیطه بازی در میاری شما ادما چتونه چرا هم گناهو میکنید هم طلب کارید؟؟؟ چرا؟؟
اتوبوس وایستاد و اتوبوس بان اومد سمت من گفت :چرا انقدر سرو صدا میکنید
همه داشتن از من شکایت میکردن و انگار اون زنه بی گناهه
اتوبوس بان:ببخشید خانم ولی شما باید پیاده شید
ا/ت:چی؟؟ چی میگی اونا گناه کارن من چرا؟؟
اتوبوس بان:اهه پیاده شو دیگه یا دخترای لوسی مثل ت باید اینجوری رفتار کرد محترمانه نمیشه دستمو گرفت منو هل داد بیرون افتادم روی گل همه جام کثیف شد
ا/ت:هی عوضی
اتوبوس بان:برو گمشو یه جا دیگه دعوا کن
اتوبوس حرکت کرد و اب گلی روی زمین پاشید رو سر صورتم
ا/ت:ایی کثافت اشغال همتون هققق همتون یه مشت اشغالید هق حالا چیکار کنم هققق چیکار
داشت بارون میومد و من که با لباس عروس و گلی توی کوچه ها راه میرفتم حتی نمیدونستم کجا دارم میرم لحظه قشنگی بود جوری که داشت بارون میومد و همه جام خیس شده بودن اما من خب الان به این فکر نمیکردم
بی خیال از اینور جاده میخواستم برم اونور جاده اروم آروم یه کفشمم که پام نیس پام خیلی درد داشت کلا حس میکردم یه پا ندارم همینطور سرگرم فکر کردن شده بودم و اصلا هواسم به ماشین نبود ک داشت میومد سمتم یه اقا از اونور داشت صدام میکرد اما من تو افکارم غرق شده بودم
اقا:خانوم خانوم!!
برگشتم که یهو.....
چطورع؟عین بز نگاه نکنید کامنت بزارید😂
هی حماتم کن!
۵.۷k
۱۸ آذر ۱۴۰۲