پارت ۷۵
#رمان_لاو
#پارت75
#دانشجوی شیطون_استاد مجنون
خودمم رفتم داخل بوتیک لباس بچگونه یه مرد فروشندش بود سلام کردم و به همه لباسا نگاه کردم فقط یه لباس پرنسسی نظرم رو جلب کرد لباس پر از پولک بود و یه جورایی مجلسی بود چون پف داشت و بلند بود پر از تورهای اکلیلی خیلی قشنگ بود سایز محیا رو برداشتم و رفتم سمت فروشنده گفت: اوه عجب سلیقه ای لبخند زدم و گفتم : همین رو میبرم گفت چشم داشت بارکدش رو وارد سیستم میکرد همونجوری گفت: بهتون نمیخوره بچه داشته باشین
گفتم : آره واسه خواهرمه برگشت و یه لبخند زد بیتوجه بهش دنبال کارت گشتم داخل کیفم گفت: مهمون ما باش خانومی پوکر فیس بهش نگاه کردم همون لحظه برسام اومد داخل و گفت کارت تموم شد خانومم لبخند بهش زدم و گفتم داشتم دنبال کارت میگشتم کارتی که بهش داده بودم رو بهم داد و زیر لب گفت: بعدا حساب شمام میرسم ولی الان نوبت این بچه خوشکله کارتش رو گرفت جلو پسره و گفت: حساب کنین پسره کارتشو گرفت و کارت کشید و کارتو داد به برسام برسام با خشکی تمام نایلون لباس رو برداشت دست منو گرفت و از مغازه خارج شدیم رو به من گفت: چیز دیگه ای لازم نداری گفتم نه اوکیم فقط چرا پول از حسابم کم نشد و داخل گوشیم کنکاش کردم گفت: فکر کن شوهر خواهر آیندشون واسشون سوغات خریده با تعجب گفتم: یه دنده تخس
#پارت75
#دانشجوی شیطون_استاد مجنون
خودمم رفتم داخل بوتیک لباس بچگونه یه مرد فروشندش بود سلام کردم و به همه لباسا نگاه کردم فقط یه لباس پرنسسی نظرم رو جلب کرد لباس پر از پولک بود و یه جورایی مجلسی بود چون پف داشت و بلند بود پر از تورهای اکلیلی خیلی قشنگ بود سایز محیا رو برداشتم و رفتم سمت فروشنده گفت: اوه عجب سلیقه ای لبخند زدم و گفتم : همین رو میبرم گفت چشم داشت بارکدش رو وارد سیستم میکرد همونجوری گفت: بهتون نمیخوره بچه داشته باشین
گفتم : آره واسه خواهرمه برگشت و یه لبخند زد بیتوجه بهش دنبال کارت گشتم داخل کیفم گفت: مهمون ما باش خانومی پوکر فیس بهش نگاه کردم همون لحظه برسام اومد داخل و گفت کارت تموم شد خانومم لبخند بهش زدم و گفتم داشتم دنبال کارت میگشتم کارتی که بهش داده بودم رو بهم داد و زیر لب گفت: بعدا حساب شمام میرسم ولی الان نوبت این بچه خوشکله کارتش رو گرفت جلو پسره و گفت: حساب کنین پسره کارتشو گرفت و کارت کشید و کارتو داد به برسام برسام با خشکی تمام نایلون لباس رو برداشت دست منو گرفت و از مغازه خارج شدیم رو به من گفت: چیز دیگه ای لازم نداری گفتم نه اوکیم فقط چرا پول از حسابم کم نشد و داخل گوشیم کنکاش کردم گفت: فکر کن شوهر خواهر آیندشون واسشون سوغات خریده با تعجب گفتم: یه دنده تخس
۷.۴k
۲۹ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.