سفر در زمان پارت : دوازدهم شربت
گوجو: * باز کردن در دستشویی به روش سامورایی *
لش بیارید بیرون تا دوباره ___
سوکونا: منو نگا یه نکن من عصبانی بشم
گوجو: خب عصبانی شو .. مرتیکه فکر میکنه ازش میترسم
* اونور داستان ساتومی و مگومی در حال تماشای فیلم کنار همدیگه خوابشون برده نوبارا فیلم گرفت ، گتو هم رفته تو ظرف شویی به دلیل فشار احساسی داره بالا میاره *
نیشیمیا: بابا خوبی ؟ باز عمو گوجو کردت ؟
گوجو: وات ؟
گوجو: ساتومییی * گرفتن دهن گوجو توسط نیشیمیا *
نیشیمیا: خفه اگه شب این دو نفر رو کسی بهم بزنه خونش پای خودشه
گتو : من نمیخوام لباسم خونی بشه
من بچه مسلمونم
سوکونا: هر چی خانم بگه همونه * نیشیمیا رو میگه *
گتو : الله اکبر
* و گوجو در این مرحله انگشت وسط رو دقیقا مثل عکس پارت به مگومی که کنار ساتومی خواب بود نشون داد *
* نیشیمیا رفت سمت آشپزخونه و دو تا لیوان شربت درست کرد و داد دست گتو و گوجو *
گوجو : این چیه ؟
گتو : حس خوبی ندارم
نیشیمیا: بخورینش
گوجو: اوکی ، اتفاقا تشنم هم بود * خوردن شربت *
گتو : منم * خوردن شربت *
* خلاصه از اونجایی که گتو و گوجو خوابشون گرفت رفتن خوابیدن و نیشیمیا زیر لب خنده شیطانی زد و نوبارا تعجب کرد و دم در گوش نیشیمیا گفت : تو شربت چی بود ؟
نیشیمیا: نگران نباش فردا قراره بابای ساتومی حامله بشه
نوبارا : چی ریختییی ؟
نیشیمیا: تحریک کننده
نوبارا: خدا به داد برسه
* نکته : الان نیشیمیا و نوبارا تو آشپزخونه داشتن حرف میزدن ، مگومی و ساتومی هم روی مبل نشسته خوابشون برده بود یعنی دست مگومی دور کمر ساتومی بود سر ساتومی هم روی شونه مگومی بود ، گوجو و گتو هم تو اتاق خوابیده بودن *
فردا صبح : .................
گوجو: عرررررررررر
لش بیارید بیرون تا دوباره ___
سوکونا: منو نگا یه نکن من عصبانی بشم
گوجو: خب عصبانی شو .. مرتیکه فکر میکنه ازش میترسم
* اونور داستان ساتومی و مگومی در حال تماشای فیلم کنار همدیگه خوابشون برده نوبارا فیلم گرفت ، گتو هم رفته تو ظرف شویی به دلیل فشار احساسی داره بالا میاره *
نیشیمیا: بابا خوبی ؟ باز عمو گوجو کردت ؟
گوجو: وات ؟
گوجو: ساتومییی * گرفتن دهن گوجو توسط نیشیمیا *
نیشیمیا: خفه اگه شب این دو نفر رو کسی بهم بزنه خونش پای خودشه
گتو : من نمیخوام لباسم خونی بشه
من بچه مسلمونم
سوکونا: هر چی خانم بگه همونه * نیشیمیا رو میگه *
گتو : الله اکبر
* و گوجو در این مرحله انگشت وسط رو دقیقا مثل عکس پارت به مگومی که کنار ساتومی خواب بود نشون داد *
* نیشیمیا رفت سمت آشپزخونه و دو تا لیوان شربت درست کرد و داد دست گتو و گوجو *
گوجو : این چیه ؟
گتو : حس خوبی ندارم
نیشیمیا: بخورینش
گوجو: اوکی ، اتفاقا تشنم هم بود * خوردن شربت *
گتو : منم * خوردن شربت *
* خلاصه از اونجایی که گتو و گوجو خوابشون گرفت رفتن خوابیدن و نیشیمیا زیر لب خنده شیطانی زد و نوبارا تعجب کرد و دم در گوش نیشیمیا گفت : تو شربت چی بود ؟
نیشیمیا: نگران نباش فردا قراره بابای ساتومی حامله بشه
نوبارا : چی ریختییی ؟
نیشیمیا: تحریک کننده
نوبارا: خدا به داد برسه
* نکته : الان نیشیمیا و نوبارا تو آشپزخونه داشتن حرف میزدن ، مگومی و ساتومی هم روی مبل نشسته خوابشون برده بود یعنی دست مگومی دور کمر ساتومی بود سر ساتومی هم روی شونه مگومی بود ، گوجو و گتو هم تو اتاق خوابیده بودن *
فردا صبح : .................
گوجو: عرررررررررر
۴.۰k
۲۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.