اولین تجربه با تو
اولین تجربه با تو
پارت ۳۲
کوک
نقشه رو چیدیمو قرار شد که شب بریم دنبال کیونگ.فقط کافیه یه تارمو از سرش کم شده باشه.دنیارو رو سر ووسوک خراب میکنم.
موقع رفتن به خونه ووسوک
ووسوک یه خلاف کار بود برای همین با پلیس رفتیم خونش.سوار ماشین شدیمو به سمت خونه ووسوک حرکت کردیم.بعد از چند دقیقه رسیدم.درو شکستیمو وارد خونه شدیم.همینکه وارد خونه شدیم من دنبال کیونگ میگشنم.با اینکه ووسوک از اونور داشت داد میزد هیچ توجهی بهش نداشتم فقط دونه دونه اتاقارو میگشتم تا اینکه رسیدم به یه اتاق که درش قفل بود
_کیونگ.....اینجایی؟
-جونگ کوک؟تویی؟
_آره قربونت برم منم
همینکه درو باز کرد پرید بغلمو گریه کرد
_هیششششش دخترکوچولوی من گریه نکن. چیزی نیست.من الان پیشتم
-کوک من خیلی ترسیدم
_منم ترسیدم قربونت برم.منم ترسیدم.ولی الان پیش همیم.تو چشمام نگاه کن.چیزی نیست.ببخشید نتونستم ازت مراقبت کنم
-نه نه.من حواسم به خودم نبود.میشه از اینجا بریم؟
_آره بیا بریم
بغلش کردمو گذاشتمش تو ماشین
تو راه
_خوبی؟
-اوهوم
_ببخشید
-جونگ کوک.برای بار هزارم.تخسیر تو نبود.الانم حواست به رانندگیت باشه
فردا
کیونگ
امروز میخواستم خودم غذا درست کنم برای همینم به خدمتکارها گفتم که برن.
پرش به وقتی که کوک اومد
-سلام
_سلام بانو
-امروز خودم غذا درست کردما
_چرا زحمت کشیدی.چه بویی هم میاد
-برو لباساتو عوض کن بعد بیا پایین
کوک رفت لباساشو عوض کنه منم تو این مدت میزو چیدم.تا اینکه کوک اومد پایین و سرمیز نشست
_کیونگ خانم چه کرده همه رو دیوونه کرده
-جئون دوست دختر به این خوبیا از کجا پیدا کرده
_من تورو به کسی نمیدما گفته باشم
-کسی نگفت منو به کسی بدی.غذاتو بخور
بعد از غذا
_کیونگ لباس بپوش میخوایم بریم بیرون
-الان؟برای چی؟
_همینجوری.لباس بپوش
-باشه
رفتم بالاو لباس پوشیدم.موهامو باز گذاشتمو رفتم پایین.من نمیفمم این جئون میخواد حرص منو در بیاره
-کوک
_جونم
-تو میخوای منو حرص بدی؟
_چی؟چرا؟
-میدونی بدم میاد تو چشم باشی.اینقدر خوشتیپ نکن
_خب من برای تو خوشتیب میکنم فرشتهکوچولوم.بریم؟
-باشهباشه.بریم
توی راه
-کوک
_جونم
-کجا میخوایم بریم؟
_توبه اینش چیکار داری.لذت ببر
-باشه
کیونگ
اول از همه رفتیم یه رستوران.خیلی قشنگ بود.سرشام اتفاق خاصی نیوفتاد.من همش ذهنم درگیر بود که چرا کوک یهویی خواست بریم بیرون
_کجا دیگه دوست داری بریم؟
-بریم دریا؟
_هرچی شما بگی
به سمت دریا حرکت کردیم.داشتیم راه میرفتیم که گفتم
-دریا توی شب واقعا قشنگه.قبول داری؟کوک؟
برگشتم ولی کوک نبود نگاهی به پشت سرم انداختم
-کوک؟چرا نمیای
_کیونگ.میدونی چقدر دوست دارم.دلم نمیخواد دوباره از دستت بدم پس....
حلقه ای رو از جیبش در آورد.جلوم زانو زدو حلقه جلوم گرفت
_حاضری عشقی که من بیمنت بهت میبخشم رو بپذیری؟
-تو اولین تجربه هارو به من دادی،اولین بوسه،اولین غم از ته دل،اولین همکاری یا حتی اولین دزدیده شدن.
تو مثل اولین بارون توی کویر قلب منی و........اولین عشق.دوست دارم
جئون بلند شدو بدن دخترک رو به آغوش کشید. بوسه ای به سرش زدو سرش رو داحل گردن دخترک فرو برد.تن دخترک بو کشید و بوسه عمیقی به لبهاش زد
"end"
بدون فیک این چند روزو سپری کنین
لایک کنینا......
پارت آخر بود
پارت ۳۲
کوک
نقشه رو چیدیمو قرار شد که شب بریم دنبال کیونگ.فقط کافیه یه تارمو از سرش کم شده باشه.دنیارو رو سر ووسوک خراب میکنم.
موقع رفتن به خونه ووسوک
ووسوک یه خلاف کار بود برای همین با پلیس رفتیم خونش.سوار ماشین شدیمو به سمت خونه ووسوک حرکت کردیم.بعد از چند دقیقه رسیدم.درو شکستیمو وارد خونه شدیم.همینکه وارد خونه شدیم من دنبال کیونگ میگشنم.با اینکه ووسوک از اونور داشت داد میزد هیچ توجهی بهش نداشتم فقط دونه دونه اتاقارو میگشتم تا اینکه رسیدم به یه اتاق که درش قفل بود
_کیونگ.....اینجایی؟
-جونگ کوک؟تویی؟
_آره قربونت برم منم
همینکه درو باز کرد پرید بغلمو گریه کرد
_هیششششش دخترکوچولوی من گریه نکن. چیزی نیست.من الان پیشتم
-کوک من خیلی ترسیدم
_منم ترسیدم قربونت برم.منم ترسیدم.ولی الان پیش همیم.تو چشمام نگاه کن.چیزی نیست.ببخشید نتونستم ازت مراقبت کنم
-نه نه.من حواسم به خودم نبود.میشه از اینجا بریم؟
_آره بیا بریم
بغلش کردمو گذاشتمش تو ماشین
تو راه
_خوبی؟
-اوهوم
_ببخشید
-جونگ کوک.برای بار هزارم.تخسیر تو نبود.الانم حواست به رانندگیت باشه
فردا
کیونگ
امروز میخواستم خودم غذا درست کنم برای همینم به خدمتکارها گفتم که برن.
پرش به وقتی که کوک اومد
-سلام
_سلام بانو
-امروز خودم غذا درست کردما
_چرا زحمت کشیدی.چه بویی هم میاد
-برو لباساتو عوض کن بعد بیا پایین
کوک رفت لباساشو عوض کنه منم تو این مدت میزو چیدم.تا اینکه کوک اومد پایین و سرمیز نشست
_کیونگ خانم چه کرده همه رو دیوونه کرده
-جئون دوست دختر به این خوبیا از کجا پیدا کرده
_من تورو به کسی نمیدما گفته باشم
-کسی نگفت منو به کسی بدی.غذاتو بخور
بعد از غذا
_کیونگ لباس بپوش میخوایم بریم بیرون
-الان؟برای چی؟
_همینجوری.لباس بپوش
-باشه
رفتم بالاو لباس پوشیدم.موهامو باز گذاشتمو رفتم پایین.من نمیفمم این جئون میخواد حرص منو در بیاره
-کوک
_جونم
-تو میخوای منو حرص بدی؟
_چی؟چرا؟
-میدونی بدم میاد تو چشم باشی.اینقدر خوشتیپ نکن
_خب من برای تو خوشتیب میکنم فرشتهکوچولوم.بریم؟
-باشهباشه.بریم
توی راه
-کوک
_جونم
-کجا میخوایم بریم؟
_توبه اینش چیکار داری.لذت ببر
-باشه
کیونگ
اول از همه رفتیم یه رستوران.خیلی قشنگ بود.سرشام اتفاق خاصی نیوفتاد.من همش ذهنم درگیر بود که چرا کوک یهویی خواست بریم بیرون
_کجا دیگه دوست داری بریم؟
-بریم دریا؟
_هرچی شما بگی
به سمت دریا حرکت کردیم.داشتیم راه میرفتیم که گفتم
-دریا توی شب واقعا قشنگه.قبول داری؟کوک؟
برگشتم ولی کوک نبود نگاهی به پشت سرم انداختم
-کوک؟چرا نمیای
_کیونگ.میدونی چقدر دوست دارم.دلم نمیخواد دوباره از دستت بدم پس....
حلقه ای رو از جیبش در آورد.جلوم زانو زدو حلقه جلوم گرفت
_حاضری عشقی که من بیمنت بهت میبخشم رو بپذیری؟
-تو اولین تجربه هارو به من دادی،اولین بوسه،اولین غم از ته دل،اولین همکاری یا حتی اولین دزدیده شدن.
تو مثل اولین بارون توی کویر قلب منی و........اولین عشق.دوست دارم
جئون بلند شدو بدن دخترک رو به آغوش کشید. بوسه ای به سرش زدو سرش رو داحل گردن دخترک فرو برد.تن دخترک بو کشید و بوسه عمیقی به لبهاش زد
"end"
بدون فیک این چند روزو سپری کنین
لایک کنینا......
پارت آخر بود
۳.۵k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.