عضو جدید
پارت ۲۵
گفت: اه پس سر عقل اومدی برات یه ادرس میفرستم بیا اینجا
ات: اوکی
مرده: منتظرتم ات
فلش بک به موقع رفتن ات
ویو ات
موقع رفتن من شد جونگکوک با نگرانی اومد جلو بغلم کرد و گفت: ات بهم م م قول بده سالم برگردی 🥺
ات: یا ناراحت نباش من سالم برمیگردم
ات: خاب پسرا من دیگه باید برم خدافظ 🥺☺️
اعضا: خدافظ..
ات
خرکت کردم سمت ادرس که احساس کردم یکی داره دنبالم میکنه و بعد سیاهیی
بیدار شدم دیدم تویه یه اتاقم بلند شدم رفتم سمت در فکر کردم قفل باشه ولی باز بود رفتم پایین دیدم همون مرده عوضی الکس اونجا نشسته
رفتم سمتش الکس گفت: اوه ات بیدار شدی میخواستم یچیزی بهت بگم
ات: اها خب بگو گوش میدم
الکس: ات تواز الان عضو گروه مایی پس باید تمام اطلاعات رو بدونی ولی یه امپولی به گردنت میزنم که اگه خیانت کنی منفجر میشه
ات: مطمئن باش هیچ وقت خیانت نمیکنم
الکس: امروز جلسه داریم تو هم باید بیایی ها حالم همینجا آمپولت رو میزنم
ویو ات
اولش ترسیدم به یاد جونگکوکم افتادم که چقد موقعه رفتن گریه کرد
الکس نزدیکم شد امپول رو به طرز بی رحمانه ای زد که کردم واقعا درد میکنه
بعد از زدن امپول گفت:
گفت: اه پس سر عقل اومدی برات یه ادرس میفرستم بیا اینجا
ات: اوکی
مرده: منتظرتم ات
فلش بک به موقع رفتن ات
ویو ات
موقع رفتن من شد جونگکوک با نگرانی اومد جلو بغلم کرد و گفت: ات بهم م م قول بده سالم برگردی 🥺
ات: یا ناراحت نباش من سالم برمیگردم
ات: خاب پسرا من دیگه باید برم خدافظ 🥺☺️
اعضا: خدافظ..
ات
خرکت کردم سمت ادرس که احساس کردم یکی داره دنبالم میکنه و بعد سیاهیی
بیدار شدم دیدم تویه یه اتاقم بلند شدم رفتم سمت در فکر کردم قفل باشه ولی باز بود رفتم پایین دیدم همون مرده عوضی الکس اونجا نشسته
رفتم سمتش الکس گفت: اوه ات بیدار شدی میخواستم یچیزی بهت بگم
ات: اها خب بگو گوش میدم
الکس: ات تواز الان عضو گروه مایی پس باید تمام اطلاعات رو بدونی ولی یه امپولی به گردنت میزنم که اگه خیانت کنی منفجر میشه
ات: مطمئن باش هیچ وقت خیانت نمیکنم
الکس: امروز جلسه داریم تو هم باید بیایی ها حالم همینجا آمپولت رو میزنم
ویو ات
اولش ترسیدم به یاد جونگکوکم افتادم که چقد موقعه رفتن گریه کرد
الکس نزدیکم شد امپول رو به طرز بی رحمانه ای زد که کردم واقعا درد میکنه
بعد از زدن امپول گفت:
۴.۰k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.