I hate you
part ①
ویوی یونگبوک
با صدای سونا از خواب بیدار شدم
سونا: لیکسی داداشی نمیخوای بیدار بشی
یونگبوک: نونا کسی خونست
سونا: اره امروز بابا با دوستش اومدن اینجا
نفس عمیق کشیدم و بلند شدم و رفتم حموم بدنم درد میکرد احساس میکردم قراره بمیرم
خودمو شستم و از حموم اومد بیرون لباسامو پوشیدم و رفتم از اتاقم بیرون
هاری: اره خلاصه اینطور بود مارک این پسرمه یونگبوک
یونگبوک: سلام
سونا: عمو پسرت کجاست
مارک: دخترم تو هنوز منو ندیدی رو پسرم کراش زدی که انقدر میپرسی کجاست
سونا: عمو ما دوستیم
هاری: همونطور که منو هارا دوستیم تو و جاعه یونگبوک و هیونا
مارک: از اون دختره ی چندش متنفرم
کفشامو پوشیدم و رفتم بیرون هیونا بود و یکی دیگه
هیونا: گفتم بابا ازم متنفره اوپا
هیون: مهم اینه که من دوست دارم بلوندکم
هیونا: من با یونگبوکی میرم خداحافظ اوپا فعلا چاگیا
سونا؛ خداحافظ دلیل زندگیم
هیون: من نبودم شما دوتا رلم زدین اوه اوه اوه
رفتیم اکادمی و سریع رفتیم تو کلاس استاد اومد خودشو معرفی کرد و درس داد به تک به تک کلماتش دقت کردم هیونا بخاطر خوردن شلاق به پاش هی پاشو ماساژ میداد دامن رو مخش بود که یه دفعه سونذ و دونفر دیگه اومدن
سونا: شما جلسه دارید جناب
رفت بیرون که یکیشون اومد یغمو گرفت
سوجون: صورت خوشگلی داری باید کبودش کنم
بغضم گرفت
سونا: چه منگلیه این میگم سمت برادر من نرو باز اومدی یغشو گرفتی هیسسس کوچولو پیس پیس
سوجون: شرمنده توکه هیونایی تو کی ای
دیا: خواهرت منگل
سوجون: شرمند بانوی من
سونا: یونگبوک ادا در نیار دیگه
یونگبوک: باشه
هیون: اوه دلم میخوادیه کیس ساده باهات داشته باشم خوشگلی
مارا: چرا که نه " بوسیذش "
هیون: نه طعم لباتو دوست نداشتم خیلیم لبات باریکه هرزه کوچولو
هیونا: هیون!
سونا:
ویوی یونگبوک
با صدای سونا از خواب بیدار شدم
سونا: لیکسی داداشی نمیخوای بیدار بشی
یونگبوک: نونا کسی خونست
سونا: اره امروز بابا با دوستش اومدن اینجا
نفس عمیق کشیدم و بلند شدم و رفتم حموم بدنم درد میکرد احساس میکردم قراره بمیرم
خودمو شستم و از حموم اومد بیرون لباسامو پوشیدم و رفتم از اتاقم بیرون
هاری: اره خلاصه اینطور بود مارک این پسرمه یونگبوک
یونگبوک: سلام
سونا: عمو پسرت کجاست
مارک: دخترم تو هنوز منو ندیدی رو پسرم کراش زدی که انقدر میپرسی کجاست
سونا: عمو ما دوستیم
هاری: همونطور که منو هارا دوستیم تو و جاعه یونگبوک و هیونا
مارک: از اون دختره ی چندش متنفرم
کفشامو پوشیدم و رفتم بیرون هیونا بود و یکی دیگه
هیونا: گفتم بابا ازم متنفره اوپا
هیون: مهم اینه که من دوست دارم بلوندکم
هیونا: من با یونگبوکی میرم خداحافظ اوپا فعلا چاگیا
سونا؛ خداحافظ دلیل زندگیم
هیون: من نبودم شما دوتا رلم زدین اوه اوه اوه
رفتیم اکادمی و سریع رفتیم تو کلاس استاد اومد خودشو معرفی کرد و درس داد به تک به تک کلماتش دقت کردم هیونا بخاطر خوردن شلاق به پاش هی پاشو ماساژ میداد دامن رو مخش بود که یه دفعه سونذ و دونفر دیگه اومدن
سونا: شما جلسه دارید جناب
رفت بیرون که یکیشون اومد یغمو گرفت
سوجون: صورت خوشگلی داری باید کبودش کنم
بغضم گرفت
سونا: چه منگلیه این میگم سمت برادر من نرو باز اومدی یغشو گرفتی هیسسس کوچولو پیس پیس
سوجون: شرمنده توکه هیونایی تو کی ای
دیا: خواهرت منگل
سوجون: شرمند بانوی من
سونا: یونگبوک ادا در نیار دیگه
یونگبوک: باشه
هیون: اوه دلم میخوادیه کیس ساده باهات داشته باشم خوشگلی
مارا: چرا که نه " بوسیذش "
هیون: نه طعم لباتو دوست نداشتم خیلیم لبات باریکه هرزه کوچولو
هیونا: هیون!
سونا:
۳.۳k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.