🖇فَرازُ و نَشیب 🖇...PART ⁶
V... RHS:
دیانا: کولمو برداشتم و رفتم آماده شدم و رفتم تو ماشین ارسلان نشستم ..... وقتی رسیدیم دانشگاه پیاده شدم و رفتم تو کلاس و نشستم کنار نیکا
نیکا : سلام گوگولی مگولی
دیانا: وای نیکا سر به سرم نزار
نیکا : چته
دیانا: کل قضیه رو گفتم
نیکا : وای الان چیکار میکنی بازم میری رستوران
دیانا: نرم چیکار کنم ؟..... یکم بعد استاد اوستاد اومد تو کلاس و چرت و پرت گف و تموم شد رفتم نشستم رو یه صندلی و منتظر موندم ارسلان بیاد تا بریم نگاه کردن به دور و برم همه بچه ها شاد و خندون بودن پانیذو مهشاد و نیکا هم ک همش کنار یارشون بودن
ارسلان: دیانا تنها رو یه نیمکت نشسته بود .. رفتم سمتش که
دیانا: پاشدم و گفتم بریم رستوران
ارسلان: وقتی رسیدیم تو رستوران دیانا بدون هیچ حرفی رفت و روپوش و دستش هاشو پوشید و رفت ظرف هارو شست
دیانا: داشتم به اجاره خونه فکر میکردم که یهو صدای شکستن یه چیزی اومد همه رفتیم بیرون که دیدیم ارسلان داره یه دختره رو دعوا میکنه دست دختره خون میومد و سرشو انداخته بود پایین و گریه میکرد دلم براش سوخت
ارسلان: گمشید سر کارتون تو هم از جلو چشام گمشو
دیانا: ارسلان رف و منم رفتم دست دختره رو گرفتم و آوردمش کنار خودم
دیانا: کولمو برداشتم و رفتم آماده شدم و رفتم تو ماشین ارسلان نشستم ..... وقتی رسیدیم دانشگاه پیاده شدم و رفتم تو کلاس و نشستم کنار نیکا
نیکا : سلام گوگولی مگولی
دیانا: وای نیکا سر به سرم نزار
نیکا : چته
دیانا: کل قضیه رو گفتم
نیکا : وای الان چیکار میکنی بازم میری رستوران
دیانا: نرم چیکار کنم ؟..... یکم بعد استاد اوستاد اومد تو کلاس و چرت و پرت گف و تموم شد رفتم نشستم رو یه صندلی و منتظر موندم ارسلان بیاد تا بریم نگاه کردن به دور و برم همه بچه ها شاد و خندون بودن پانیذو مهشاد و نیکا هم ک همش کنار یارشون بودن
ارسلان: دیانا تنها رو یه نیمکت نشسته بود .. رفتم سمتش که
دیانا: پاشدم و گفتم بریم رستوران
ارسلان: وقتی رسیدیم تو رستوران دیانا بدون هیچ حرفی رفت و روپوش و دستش هاشو پوشید و رفت ظرف هارو شست
دیانا: داشتم به اجاره خونه فکر میکردم که یهو صدای شکستن یه چیزی اومد همه رفتیم بیرون که دیدیم ارسلان داره یه دختره رو دعوا میکنه دست دختره خون میومد و سرشو انداخته بود پایین و گریه میکرد دلم براش سوخت
ارسلان: گمشید سر کارتون تو هم از جلو چشام گمشو
دیانا: ارسلان رف و منم رفتم دست دختره رو گرفتم و آوردمش کنار خودم
۲۰.۱k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.