𝓗𝓪𝓹𝓹𝔂 𝓑𝓲𝓻𝓽𝓱𝓭𝓪𝔂 : ۱۳
𝓗𝓪𝓹𝓹𝔂 𝓑𝓲𝓻𝓽𝓱𝓭𝓪𝔂 : ۱۳
یونگی: مزاحم نیستی
دستو گرف و همه جا رو نشون داد
ا/ت: من برم لباسمو عوض کنم
یونگی: اره برو منم غذا سفارش میدم جی میخوری
ا/ت: همبرگر 😁
یونگی: 😂باشه
رفتم حموم یه دوش سریع گرفتمو اومدم بیرون کلا عادت نداشنم وقتی از حموم میام بیرون لباس بپوشم برای همین پریدم رو تخت دلم برای ژان هو و خاله خیلی تنگ شده تو فکر بودم که یونگی صدام کرد
یونگی: ا/ت بیا پایین
ا/ت: اومدم
لباس پوشیدمو رفتم پایین نشستم رو میز یونگی همبرگر و اورد و خوردیم
یونگی: دیگه درس نمیخونی؟
ا/ت: نه😁از فردا میرم سرکار درس نمیخونم میخوام بجاش یه حرفه ای رو یاد بگیرم مثلا میکاپ یا خیاطی
یونگی: که اینطور
ا/ت: تو چی شنیدم خیلی وقته...
یونگی: دیگه نمیرم
ا/ت: چرا
یونگی: میشه در بارش حرف نزنیم
منم دیگه هیجی نگفتم و دوباره شروع کردم به خوردن
ا/ت: عاااه دارم میترکم
یونگی: 😂😂.... برو بخواب
ا/ت: ها نه خیرم حالا که اینجام کمکت میکنم تو برو بخواب
یونگی: نخیر تو میری میخوابی
با کلی جروبحث تصمیم گرفتیم باهم کارا رو انجام بدیم بعدم رفتیم تا بخوابیم
.
.
چمامو مالوندم و دورو برمو دیدم گوشیمو گرفتم هاااا ظهر چرا بیدارم نکرد رفتم پایین برای یونگی زنگ زدم
زینگ زینگ😑رفتم اتاقش صدای گوشیش از اتاقش میومد در زدم اما جواب نداد در و اروم باز کردم😑خوابه اخه این وقت ظهر کی میخوابه
رفتم بالا سرش🥺ٱخی چه ناز خوابیده دلم نمیاد بیدارش کنم اما من ا/تم🙂
ا/ت:یونگیییییااااااااااااااااااااااااا پاشوووووووووووو
یونگی سه متر پرید هوا😂😂
یونگی: چته اروم تر
ا/ت: ساعتو دیدی
یونگی: چنده
ا/ت: 15
یونگی:چی چرا بیدارم نکردی
ا/ت: خودمم تازه بیدار شدم
.
.
.
.
با هزارتا درد سر بالاخره توستم برم سر کار قبلیم
یونگی: بریم
ا/ت: تو برو من کار دارم
یونگی: کمکت میکنم
باهم کارا رو انجام دادیم که دیدم جین و نامجون
یونگی: مزاحم نیستی
دستو گرف و همه جا رو نشون داد
ا/ت: من برم لباسمو عوض کنم
یونگی: اره برو منم غذا سفارش میدم جی میخوری
ا/ت: همبرگر 😁
یونگی: 😂باشه
رفتم حموم یه دوش سریع گرفتمو اومدم بیرون کلا عادت نداشنم وقتی از حموم میام بیرون لباس بپوشم برای همین پریدم رو تخت دلم برای ژان هو و خاله خیلی تنگ شده تو فکر بودم که یونگی صدام کرد
یونگی: ا/ت بیا پایین
ا/ت: اومدم
لباس پوشیدمو رفتم پایین نشستم رو میز یونگی همبرگر و اورد و خوردیم
یونگی: دیگه درس نمیخونی؟
ا/ت: نه😁از فردا میرم سرکار درس نمیخونم میخوام بجاش یه حرفه ای رو یاد بگیرم مثلا میکاپ یا خیاطی
یونگی: که اینطور
ا/ت: تو چی شنیدم خیلی وقته...
یونگی: دیگه نمیرم
ا/ت: چرا
یونگی: میشه در بارش حرف نزنیم
منم دیگه هیجی نگفتم و دوباره شروع کردم به خوردن
ا/ت: عاااه دارم میترکم
یونگی: 😂😂.... برو بخواب
ا/ت: ها نه خیرم حالا که اینجام کمکت میکنم تو برو بخواب
یونگی: نخیر تو میری میخوابی
با کلی جروبحث تصمیم گرفتیم باهم کارا رو انجام بدیم بعدم رفتیم تا بخوابیم
.
.
چمامو مالوندم و دورو برمو دیدم گوشیمو گرفتم هاااا ظهر چرا بیدارم نکرد رفتم پایین برای یونگی زنگ زدم
زینگ زینگ😑رفتم اتاقش صدای گوشیش از اتاقش میومد در زدم اما جواب نداد در و اروم باز کردم😑خوابه اخه این وقت ظهر کی میخوابه
رفتم بالا سرش🥺ٱخی چه ناز خوابیده دلم نمیاد بیدارش کنم اما من ا/تم🙂
ا/ت:یونگیییییااااااااااااااااااااااااا پاشوووووووووووو
یونگی سه متر پرید هوا😂😂
یونگی: چته اروم تر
ا/ت: ساعتو دیدی
یونگی: چنده
ا/ت: 15
یونگی:چی چرا بیدارم نکردی
ا/ت: خودمم تازه بیدار شدم
.
.
.
.
با هزارتا درد سر بالاخره توستم برم سر کار قبلیم
یونگی: بریم
ا/ت: تو برو من کار دارم
یونگی: کمکت میکنم
باهم کارا رو انجام دادیم که دیدم جین و نامجون
۵۰.۱k
۲۹ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.