ماه خونین پارت ۱۰
ماه خونین پارت ۱۰
پام لیز خورد یهو جیمین منوواز پشت گرفتو منو کشوند تو بغل خودش ترسیده بودم حالم دست خودم نبود همش تقلا میکردم که پرت بشم پایین ولی جیمین منو محکم گرفته بود اخرم تو بقلش خوابم برد
جیمین : نمیدونم چرا میخواست خودشو پرت کنه پایین منم محکم گرفتمش الان خوابیده تو بغلم خیلی قیافه کیوتی به خودش گرفته بردمش تو تخت منم کنارش خوابیدم دستمو دورش حلقه کردم که دوباره بیدار نشه و خوابیدم
سونی : صبح که بیدار شدم با صورت جیمین روبه رو شدم که فقط یک میلی متر بین لبامون فاصله داشت اروم بدون اینکه بیدار بشه رفتم حموم یه دوش گرفتم اومدم بیرون دیدم نیست رفتم طبقه پایین اونجام نبود رفتم دم در اتاقش اروم در زدم
جیمین : بیا تو
سونی : جیمین اینجایی داشتم دنبالت میگشتم
جیمین : چیزی شده
سونی : اممم امروز قراره بریم جسم کوک رو پیدا که روحشو بر گردونیم به جسمش
جیمین : اها اره
سونی : چیزی شدع
جیمین : دیشب رو پشت بوم چیکار میکردی
سونی : چییی ولی من دیشب خواب بودم
جیمین : پس فکر میکنی چرا اومدم پیشت خوابید😐
سونی : من هیچی یادم نمیاد 😶
جیمین : من تورو گرفتم نزدیک بود کشته بشی میفهمی اگه بری ...
سونی : اگه برم چی
جیمین : مهم نیس بیا بریم
رفتیم طبقه پایین منم همون لحظه تو راهرو یه چیزی یادم اومد
جیمین : سونی خوبی چیزی شده
سونی : م من دیشب دوباره وسوسه یه صدا شدم 😶حالا فهمیدم اون صدا داشت منو به سمت خودش میکشید
جیمین : این دفعه که صدای کوک نبود ها
سونی : نه ایندفعه صدای زن بود
جیمین اروم زیر لب گفت : جادوگر
سونی : چی چیزی گفتی
جیمین : نه بیا بریم
رفتیم پیش پسرا موضورو برای نامجون بقیه تعریف کردم اونم گفت که صدای کی بوده
نامجون : اون صدای جادوگره
سونی : چی جادوگر کیه
نامجون : سالها پیش جادوگر قدرت ما خوناشامارو برای جاودانگشی میخواست مخصوصا قدرت دخترا رو و چون ما خانوادمون تنها نوع خوناشام اصیل بین بقیه بود تو خطر بودیم مادرمو پدرمو تبدیل به سنگ کرد برام کوک رو ناپدید کرد و خوارامو
سونی : اونا چی شدن
نامجون : و خواهرامو ازمون گرفت اوم زندگیمونو نابود کرد
سونی : حالا با من چیکار داره
نامجون : نمیتونیم بگیم
سونی : بسهههه بسه دیگه خسته شدم همش دارین یه چیزیو ارم مخفی میکنین هر وقت از یه چیز جدید خبر دار میشم یه چیز پنهان دیگه رو بهم نمیگین چرا من دیگه میخوام همه چیو بدونم میخوام بدونم اون اتاق بالا مال کدوم خواهره میخوام بدونم خواهراتو کین چون دیگه خسته شدم 😭
تهیونگ : صبر کن ببینم تو گفتی اتاق بالا چجوری فهمیدی اونجا مال یکی از خواهرامونه
سونی : وقتس خواب دیدم کوک منو برد به گذشته
جین : خب دیگه نمیتونیم چیزیو پنهان کنیم
شوگا : تو گذشته من چشکلی بودم کیوت بودم نه 😂
هوپی : یاااااا الان وقت این حرفاست 😐
جین : از من جذابت تر که نبوده
جیمین : بیخیال این موضوع بشیم 🙄
تهیونگ : نیم ساعت دیگه تو اتاق من باش باشه ؟
سونی : باش
نیم ساعت بعد ...
لایک کامنت 😘💜💜💜
پام لیز خورد یهو جیمین منوواز پشت گرفتو منو کشوند تو بغل خودش ترسیده بودم حالم دست خودم نبود همش تقلا میکردم که پرت بشم پایین ولی جیمین منو محکم گرفته بود اخرم تو بقلش خوابم برد
جیمین : نمیدونم چرا میخواست خودشو پرت کنه پایین منم محکم گرفتمش الان خوابیده تو بغلم خیلی قیافه کیوتی به خودش گرفته بردمش تو تخت منم کنارش خوابیدم دستمو دورش حلقه کردم که دوباره بیدار نشه و خوابیدم
سونی : صبح که بیدار شدم با صورت جیمین روبه رو شدم که فقط یک میلی متر بین لبامون فاصله داشت اروم بدون اینکه بیدار بشه رفتم حموم یه دوش گرفتم اومدم بیرون دیدم نیست رفتم طبقه پایین اونجام نبود رفتم دم در اتاقش اروم در زدم
جیمین : بیا تو
سونی : جیمین اینجایی داشتم دنبالت میگشتم
جیمین : چیزی شده
سونی : اممم امروز قراره بریم جسم کوک رو پیدا که روحشو بر گردونیم به جسمش
جیمین : اها اره
سونی : چیزی شدع
جیمین : دیشب رو پشت بوم چیکار میکردی
سونی : چییی ولی من دیشب خواب بودم
جیمین : پس فکر میکنی چرا اومدم پیشت خوابید😐
سونی : من هیچی یادم نمیاد 😶
جیمین : من تورو گرفتم نزدیک بود کشته بشی میفهمی اگه بری ...
سونی : اگه برم چی
جیمین : مهم نیس بیا بریم
رفتیم طبقه پایین منم همون لحظه تو راهرو یه چیزی یادم اومد
جیمین : سونی خوبی چیزی شده
سونی : م من دیشب دوباره وسوسه یه صدا شدم 😶حالا فهمیدم اون صدا داشت منو به سمت خودش میکشید
جیمین : این دفعه که صدای کوک نبود ها
سونی : نه ایندفعه صدای زن بود
جیمین اروم زیر لب گفت : جادوگر
سونی : چی چیزی گفتی
جیمین : نه بیا بریم
رفتیم پیش پسرا موضورو برای نامجون بقیه تعریف کردم اونم گفت که صدای کی بوده
نامجون : اون صدای جادوگره
سونی : چی جادوگر کیه
نامجون : سالها پیش جادوگر قدرت ما خوناشامارو برای جاودانگشی میخواست مخصوصا قدرت دخترا رو و چون ما خانوادمون تنها نوع خوناشام اصیل بین بقیه بود تو خطر بودیم مادرمو پدرمو تبدیل به سنگ کرد برام کوک رو ناپدید کرد و خوارامو
سونی : اونا چی شدن
نامجون : و خواهرامو ازمون گرفت اوم زندگیمونو نابود کرد
سونی : حالا با من چیکار داره
نامجون : نمیتونیم بگیم
سونی : بسهههه بسه دیگه خسته شدم همش دارین یه چیزیو ارم مخفی میکنین هر وقت از یه چیز جدید خبر دار میشم یه چیز پنهان دیگه رو بهم نمیگین چرا من دیگه میخوام همه چیو بدونم میخوام بدونم اون اتاق بالا مال کدوم خواهره میخوام بدونم خواهراتو کین چون دیگه خسته شدم 😭
تهیونگ : صبر کن ببینم تو گفتی اتاق بالا چجوری فهمیدی اونجا مال یکی از خواهرامونه
سونی : وقتس خواب دیدم کوک منو برد به گذشته
جین : خب دیگه نمیتونیم چیزیو پنهان کنیم
شوگا : تو گذشته من چشکلی بودم کیوت بودم نه 😂
هوپی : یاااااا الان وقت این حرفاست 😐
جین : از من جذابت تر که نبوده
جیمین : بیخیال این موضوع بشیم 🙄
تهیونگ : نیم ساعت دیگه تو اتاق من باش باشه ؟
سونی : باش
نیم ساعت بعد ...
لایک کامنت 😘💜💜💜
۳۹.۶k
۰۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.