تصور کن جیمین پارت ۶
آرام:ممنون شوگا
شوگا:خواهش
(2روز بعد)
وی:جیمین پاشو امروز تشهی جنازه هست
جیمین:اون جنازه ندارن که تشهیش کنم
وی:باشه هر چی تو میگی پاشو دست منو بگیر بریم
همه رفتن س خاک و....
جیمین:وی چرا اینقدر شلوغ شده
وی:آآمممم جیمین ما تو تلویزیون گفتیم که همه آرمی ها برای تسلیت بیان اینجا چون....یورا ...یورا کسی رو نداشت
جیمین:باشه
آرمی:جیمین تسلیت میگم
جیمین:ممنون
جیمین:مجلس تموم شد
هوپی:آره دست منو و کوک رو بگیر پاشو
پا شدن و رفتن خونه و جیمین رو تو تختش خوابوندن
جیمین:میشه...هق...میشه لباس یورا رو بدی بهم.. هق
شوگا:حتما بیا بگیر من میرم پایین باشه خوب بخواب
جیمین:باشه....هق
شوگا رفت پایین پیش پسرا
آرام:چی شد خوابید
شوگا:نه نخوابیده گفت لباس یورا رو بدم بهش بعدش لباس رو بغل کرد و دوباره گریه کرد
جین:من هنوز تو شک هستم آخه چطوری یهویی اصلا برای من قابل درک نیست
کوکی:من هم
وی:بسته دیگه بگید کی پیش جیمین میمونه
کوک:من میمونم
اعضا:باشه
و همه جز کوکی رفتن و کوک رفت تو اتاق جیمین رو نگاه کرد جیمین هنوز نخوابیده بود و گریه میکرد و به عکس یورا نگاه میکرد
کوک:جیمین حالت خوبه چیزی نمیخوری
جیمین:نه...هق.. ممنون.... هق
کوک رفت پیش جیمین رو تخت نشست
کوک:گریه نکن بیا بغلم تو رو خدا اینجوری نکن قلبمو تیکه تیکه میکنی(با گریه)
جیمین رفت بغل کوک و به صورت ترسناکی گریه میکرد
جیمین:من بدون اون نمیتونم اون زندگییی من بوددددد هق (با گریه وحشتناک)
#خاص #زیبا #جذاب #عاشقانه #عشق #تنهایی
شوگا:خواهش
(2روز بعد)
وی:جیمین پاشو امروز تشهی جنازه هست
جیمین:اون جنازه ندارن که تشهیش کنم
وی:باشه هر چی تو میگی پاشو دست منو بگیر بریم
همه رفتن س خاک و....
جیمین:وی چرا اینقدر شلوغ شده
وی:آآمممم جیمین ما تو تلویزیون گفتیم که همه آرمی ها برای تسلیت بیان اینجا چون....یورا ...یورا کسی رو نداشت
جیمین:باشه
آرمی:جیمین تسلیت میگم
جیمین:ممنون
جیمین:مجلس تموم شد
هوپی:آره دست منو و کوک رو بگیر پاشو
پا شدن و رفتن خونه و جیمین رو تو تختش خوابوندن
جیمین:میشه...هق...میشه لباس یورا رو بدی بهم.. هق
شوگا:حتما بیا بگیر من میرم پایین باشه خوب بخواب
جیمین:باشه....هق
شوگا رفت پایین پیش پسرا
آرام:چی شد خوابید
شوگا:نه نخوابیده گفت لباس یورا رو بدم بهش بعدش لباس رو بغل کرد و دوباره گریه کرد
جین:من هنوز تو شک هستم آخه چطوری یهویی اصلا برای من قابل درک نیست
کوکی:من هم
وی:بسته دیگه بگید کی پیش جیمین میمونه
کوک:من میمونم
اعضا:باشه
و همه جز کوکی رفتن و کوک رفت تو اتاق جیمین رو نگاه کرد جیمین هنوز نخوابیده بود و گریه میکرد و به عکس یورا نگاه میکرد
کوک:جیمین حالت خوبه چیزی نمیخوری
جیمین:نه...هق.. ممنون.... هق
کوک رفت پیش جیمین رو تخت نشست
کوک:گریه نکن بیا بغلم تو رو خدا اینجوری نکن قلبمو تیکه تیکه میکنی(با گریه)
جیمین رفت بغل کوک و به صورت ترسناکی گریه میکرد
جیمین:من بدون اون نمیتونم اون زندگییی من بوددددد هق (با گریه وحشتناک)
#خاص #زیبا #جذاب #عاشقانه #عشق #تنهایی
۷۲.۶k
۲۵ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.