P14
همشون لباس های خوشگل پوشیده بودن و خیلی خوب ارایش شده بودن واقعا خوشگل شده بودن اومدن توی پذیرایی که خانم لی با اون آقایی که فکر کنم شوهرش بود رفتن پیششون و اونارو به مهمون ها معرفی کردن چند لحظه بعد جیمین از پله ها اومد پایین نگاهش افتاد به آشپزخونه که منو دید با لبخند دست ریزی برام تکون داد که براش دست تکون دادم نگاهم رو دادم به پست سرش
خودش بود . آره خودش بود ارباب دوم همون پسره که دستش تتو بود پشت سر جیمین اومد پایین پس این جونگ کوکه سریع نگامو ازش گرفتم و سرم رو انداختم پایین که با صدای خانم لی سرم رو اوردم بالا .
خانم لی : فکر کنم همتون میدونید که این مهمونی برای چیه و از اینکه اومدید خیلی متشکرم .
بعدهم انگار که اجازه صادر کرده باشه به جونگ کوک نگاه کرد و گفت : پسرم تو انتخاب کن
جونگ کوک اومد و به اون ندیمه ها که از نظرم خیلی خوشگل بودن نگاه کرد ، بعدهم چرخید و به سالن پذیرایی نگاه انداخت سریع سرمو انداختم پایین و خودم رو با کارم مشغول کردم بعد از چند ثانیه صداش رو شنیدم که گفت : من اونو میخوام
با احساسی که انگار همه دارن به من نگاه میکنن اب دهنمو قورت دادم حتما با یکی از اونا بوده نه با تو نبوده ا/ت به کارت برس یه شیرینی برداشتم و خواستم بزارمش توی ظرف که یکی زد رو به شونم روم رو کردم بهش که خانم پارک رو دیدم : ا/ت نشنیدی ارباب چی گفت ؟
دستم رو گرفت و کشید که شیرینی از دستم افتاد بردم توی پذیرایی پیش خانم لی از ترس خشکم زده بود میتونستم نگاه نگران جیمین رو حس کنم .
خانم لی اومد سمتم و جلوم وایساد آروم با دست صورتم رو آورد بالا و گفت : تو چقدر خوشگلی .
جونگ کوک اومد سمتم و دستم رو گرفت خواست با خودش ببرتم که جیمین بلند گفت : جونگ کوک صبر کن .
خودش بود . آره خودش بود ارباب دوم همون پسره که دستش تتو بود پشت سر جیمین اومد پایین پس این جونگ کوکه سریع نگامو ازش گرفتم و سرم رو انداختم پایین که با صدای خانم لی سرم رو اوردم بالا .
خانم لی : فکر کنم همتون میدونید که این مهمونی برای چیه و از اینکه اومدید خیلی متشکرم .
بعدهم انگار که اجازه صادر کرده باشه به جونگ کوک نگاه کرد و گفت : پسرم تو انتخاب کن
جونگ کوک اومد و به اون ندیمه ها که از نظرم خیلی خوشگل بودن نگاه کرد ، بعدهم چرخید و به سالن پذیرایی نگاه انداخت سریع سرمو انداختم پایین و خودم رو با کارم مشغول کردم بعد از چند ثانیه صداش رو شنیدم که گفت : من اونو میخوام
با احساسی که انگار همه دارن به من نگاه میکنن اب دهنمو قورت دادم حتما با یکی از اونا بوده نه با تو نبوده ا/ت به کارت برس یه شیرینی برداشتم و خواستم بزارمش توی ظرف که یکی زد رو به شونم روم رو کردم بهش که خانم پارک رو دیدم : ا/ت نشنیدی ارباب چی گفت ؟
دستم رو گرفت و کشید که شیرینی از دستم افتاد بردم توی پذیرایی پیش خانم لی از ترس خشکم زده بود میتونستم نگاه نگران جیمین رو حس کنم .
خانم لی اومد سمتم و جلوم وایساد آروم با دست صورتم رو آورد بالا و گفت : تو چقدر خوشگلی .
جونگ کوک اومد سمتم و دستم رو گرفت خواست با خودش ببرتم که جیمین بلند گفت : جونگ کوک صبر کن .
۱۴.۰k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.