مافیای سختگیر part 11
کوک . م.ک و پ.ک رفتند
ا.ت : من میرم تو اتاقم
م.ت : باشه
فلش بک به روز شنبه
ا.ت ویو
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم باورم نمیشد که قراره امروز با کوک ازدواج کنم رفتم دستشویی و کارهای لازم را کردم و بعدش رفتم یه دوش ده مینی گرفتم و اومدم بیرون اماده شدم و رفتم پایین تا صبحانه بخورم
م.ت : به به انگار عروس خانم از خواب بیدار شدن
ا.ت : ( خنده)
فلش بک بعد از صبحانه
بوووووققققق ( مثلاً صدای بوق ماشین 🙃)
ا.ت : من دیگه میرم جونگ کوک اومد
م.ت : باشه خداحافظ
ا.ت : خداحافظ ( رفت )
ا.ت ویو
دیدم کوک توی ماشین منتظرمه رفتم نشستم داخل ماشین
ا.ت : سلام
کوک : سلام ( سرد)
(بعد از چند دقیقه)
ا.ت : خوشحال نیستی ... امروز روزه عروسیمونه
کوک : به نظرت این خوشحالی داره که با کسی که دوسش نداری ازدواج کنی (سرد)
ا.ت : درسته (بغض)
(رسیدند آرایشگاه )
کوک : رسیدیم (سرد )
ا.ت : خداحافظ (رفت)
ا.ت ویو
معلوم بود کوک اصلا دوستم نداره .اخه چرا مگه من چیکارش کردم که انقدر باهام سرد رفتار میکنه
وارد سالن آرایشگاه شدم و نشستم روی صندلی و ارایشگر ها ریختن رو سرم و داشتند برای عروسی امادم میکردن
کوک ویو
قطعا امروز بدترین روز زندگیمه که با کسی که دوسش ندارم ازدواج میکنم . یونا هم ناراحته
( خب به درک 😐)
و این من را ناراحت میکنه رفتم ارایشگاه و ارایشگر به موهام حالت میداد و من را اماده میکرد . بعد از چند ساعت اماده شدم و کت و شلوارم را پوشیدم و رفتم به سمت ماشین تا برم دنبال ا.ت
ا.ت ویو
دیگه ارایشگر ها همه کارها را کرده بودند و من را آماده کردنند رفتم از سالن بیرون که دیدم مامان و بابام و مادر و پدر کوک اینجان
م.ت : دخترم چه خوشگل شدی (با گریه و ا.ت را بغل کرد)
ا.ت : مامان مرسی عزیزم توهم خیلی خوشگل شدی لطفاً گریه نکن مگر نه منم گریم میگیره
م.ت : نه تو نباید گریه کنی میکاپت پاک میشه
امروز روز توعه باید خوشحال باشی
ا.ت : ( پوزخند) خوشحالم چجورم خوشحال
م.ت : منظورت چیه چیزی شده
ا.ت : نه مامان چیزی نشده بیا بریم
کوک ویو
از ماشین پیاده شدم و تکیه دادم بهش و منتظر ا.ت شدم که یهو ....
پارت ۱۰ تموم شد
لطفاً حمایییییتتتت کنید 🤍☺️
اسلاید بعد ماشین عروسی
ا.ت : من میرم تو اتاقم
م.ت : باشه
فلش بک به روز شنبه
ا.ت ویو
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم باورم نمیشد که قراره امروز با کوک ازدواج کنم رفتم دستشویی و کارهای لازم را کردم و بعدش رفتم یه دوش ده مینی گرفتم و اومدم بیرون اماده شدم و رفتم پایین تا صبحانه بخورم
م.ت : به به انگار عروس خانم از خواب بیدار شدن
ا.ت : ( خنده)
فلش بک بعد از صبحانه
بوووووققققق ( مثلاً صدای بوق ماشین 🙃)
ا.ت : من دیگه میرم جونگ کوک اومد
م.ت : باشه خداحافظ
ا.ت : خداحافظ ( رفت )
ا.ت ویو
دیدم کوک توی ماشین منتظرمه رفتم نشستم داخل ماشین
ا.ت : سلام
کوک : سلام ( سرد)
(بعد از چند دقیقه)
ا.ت : خوشحال نیستی ... امروز روزه عروسیمونه
کوک : به نظرت این خوشحالی داره که با کسی که دوسش نداری ازدواج کنی (سرد)
ا.ت : درسته (بغض)
(رسیدند آرایشگاه )
کوک : رسیدیم (سرد )
ا.ت : خداحافظ (رفت)
ا.ت ویو
معلوم بود کوک اصلا دوستم نداره .اخه چرا مگه من چیکارش کردم که انقدر باهام سرد رفتار میکنه
وارد سالن آرایشگاه شدم و نشستم روی صندلی و ارایشگر ها ریختن رو سرم و داشتند برای عروسی امادم میکردن
کوک ویو
قطعا امروز بدترین روز زندگیمه که با کسی که دوسش ندارم ازدواج میکنم . یونا هم ناراحته
( خب به درک 😐)
و این من را ناراحت میکنه رفتم ارایشگاه و ارایشگر به موهام حالت میداد و من را اماده میکرد . بعد از چند ساعت اماده شدم و کت و شلوارم را پوشیدم و رفتم به سمت ماشین تا برم دنبال ا.ت
ا.ت ویو
دیگه ارایشگر ها همه کارها را کرده بودند و من را آماده کردنند رفتم از سالن بیرون که دیدم مامان و بابام و مادر و پدر کوک اینجان
م.ت : دخترم چه خوشگل شدی (با گریه و ا.ت را بغل کرد)
ا.ت : مامان مرسی عزیزم توهم خیلی خوشگل شدی لطفاً گریه نکن مگر نه منم گریم میگیره
م.ت : نه تو نباید گریه کنی میکاپت پاک میشه
امروز روز توعه باید خوشحال باشی
ا.ت : ( پوزخند) خوشحالم چجورم خوشحال
م.ت : منظورت چیه چیزی شده
ا.ت : نه مامان چیزی نشده بیا بریم
کوک ویو
از ماشین پیاده شدم و تکیه دادم بهش و منتظر ا.ت شدم که یهو ....
پارت ۱۰ تموم شد
لطفاً حمایییییتتتت کنید 🤍☺️
اسلاید بعد ماشین عروسی
۲۰.۶k
۰۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.