خانواده
پارت 53
کوک: یه مدت که گذشت این شروع کرد به شیطنت کردن تو خونه میچرخید تو بغل همه میرفت حتی جهزیه مامان ا/ت که نمیذاشت ا/ت دستش بهش بخوره رو شکوند..اصلا یه اوضاعی شد *
م/ت: میدونستم بچت مثل خودته😑
ا/ت: لبخند ملیح*
کوک: 😂..( الان تو بغل ا/ت عین یک بچه مظلوم نشسته و پستونک میخوره)
کوک: چرا اینکارو کردی هاننن؟
ا/ت: الان اگه من بودما با مامان تو اتاق بودم
کوک:😂
لانا: چیکار بچه دارید گناه داره نی نیم..میای بغلم؟
یونگ: نق نق کردن و به ا/ت چسبیدن*
لانا: باشه باشه
م/ت: فداش بشم..فدای سرش
ا/ت؛ واه واه ( با موهاش بازی کردن)
کوک: یه مدت که گذشت این شروع کرد به شیطنت کردن تو خونه میچرخید تو بغل همه میرفت حتی جهزیه مامان ا/ت که نمیذاشت ا/ت دستش بهش بخوره رو شکوند..اصلا یه اوضاعی شد *
م/ت: میدونستم بچت مثل خودته😑
ا/ت: لبخند ملیح*
کوک: 😂..( الان تو بغل ا/ت عین یک بچه مظلوم نشسته و پستونک میخوره)
کوک: چرا اینکارو کردی هاننن؟
ا/ت: الان اگه من بودما با مامان تو اتاق بودم
کوک:😂
لانا: چیکار بچه دارید گناه داره نی نیم..میای بغلم؟
یونگ: نق نق کردن و به ا/ت چسبیدن*
لانا: باشه باشه
م/ت: فداش بشم..فدای سرش
ا/ت؛ واه واه ( با موهاش بازی کردن)
۱۴.۶k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.