bad girl p: 50
پرش زمانی وقتی رسیدن بار
سوهو: پشمام چقد اینجا خفنه
رفتیم یه میز خالی پیدا کردیم نشستیم گارسون اومد هرکدوم چیزی سفارش دادیم داشتیم حرف میزدیم که گوشیم زنگ خورد(هانا و انتونی باهم ایتالیایی حرف میزنن)
هانا: بله
انتونی: خوبی
هانا: بدنیستم کجایی
انتونی: تازه رسیدم دم درم بیا بیرون
هانا: اومدم صب کن
هانا: بچه ها من میرم یه ویسکی دیگه بگیرم بیام
همه: باشع
رفتم دم در انتونی رو دیدم تا منو دید پرید بغلم
انتونی: دلم برات یذره شده بود
هانا: لهم کردی، منم
انتونی: هنوزم همونی استایلتم هیچ فرقی نکرده
هانا: من تکم
انتونی: بیا بریم که دلم واسه عشقم تنگ شده
هانا: بریم(انتونی کره ای بلده با بچه ها کره ای حرف میزنه فقط اونو هانا بعضی وقتا ایتالیایی حرف میزنن)
انتونی یواش رف پشت سوجین چشاشو گرف
انتونی: اگه گفتی من کیم؟
دست شو برداشت سوجین برگشت وقتی انتونی رو دید زود پرید بغلش
سوجین: عشقم دلم برات تنگ شده بود
انتونی: منم بیبی
فیلیکس: اهم اهم
سوجون: خجالت نکشید اصن جلو ما
جیمین: شما ادامه بدید(خنده)
شوگا: تا بهم رسیدن مارو فراموش کردن
انتونی: یااااا خب دلم واسه بیبیم تنگ شده بود
انتونی همرو بغل کرد با سویون. کوک. مینهو. سوک یون. نامی. ووجین اشنا شدن
انتونی: هانا اینجا که دیگه شر درس نکردی؟
هانا: ن اصلا
کوک: دروغ میگه زده بود یکیو ناقص کرده بود ما رفتیم دانشگاه
هانا: دهن تو چفت و بست نداره؟
کوک: اصلا
انتونی: میدونستم، هیچوقت عوض نمیشی
ته: انتونی حالا بخاطر سوجین میخواستی بیای کره یا ما
انتونی: اول سوجین بعدم شما
ته: سری از تاسف تکون داد
نامی: انتونی اهل کجایی
انتونی: دورگه امریکایی روسی ام
نامی: واو
سوآ: خب بیاید بخوریم به سلامتی هرچی عاشقه
هانا: اونوقت من جزوشون نیستم
سوآ: راس میگی اصلا به سلامتی خرگوش
یوهان: حالا چرا خرگوش
سوآ: چون اونجوری هم هانا هم کوک جزوشونن
یوهان: درسته
هانا: اخر من نفهمیدم خرگوشم یا گرگ
فیلیکس: گرگو از لحاظ اخلاقت بهت میگیم وگرنه خودت یه خرگوش کیوتی
همه: دقیقا
هانا: از جونگ کوک که خرگوش تر نیستم
کوک: چرا هستی
هانا: نسیتم
کوک: هستی وقتی بیداری بیشتر وقتا وحشی میشی ولی وقتی خوابی یه بیبی بانی بشدت کیوتی
مینهو:معلومه به خوابیدنش خیلی دقت کردی(خنده)
کوک: مرض
همه حرف کوک رو تائید کردن
هانا: من کجام وحشیه
انتونی: از کجاش شروع کنم وقتی وحشی میشی ناموصا خیلی ترسناک میشی بخدا بیشتر وقتا ازت میترسم
همه: ارع
هانا: پس سعی کنید وحشیم نکنید
ووجین: چشم قربان
کوک: سوجون حالا کی میخای از سوآ.....
که هانا یه کیک برداش گذاش تو دهن کوک کوک تازه فهمید میخواسته عمه چیرو لو بده
سوآ: میخواد از من چی؟ 😳
سویون: هیچی بابا چرت میگه
کوک: ارع من کلا چرت زیاد میگم
سوک یون: راس میگه
سوآ: باشه
پرش زمانی ساعت9شب
هانا: بچه ها بیاید بریم غذا بخوریم که از گشنگی مردم
همه: بریم
پاشدیم اومدیم بیرون از بار هیچکدوممون زیاد نخورده بودیم یه رستوران دیدیم رفتیم اونجا غذا خوردیم بعد غذا بچه ها گفتن بریم بیرون بچرخیم رفتیم بیرون داشتیم میچرخیدیم که به یه خیابون رسیدیم که کلی مغازه و دستفروش اونجا بودن رفتیم یکی از مغازه اکسسوری های باحالی داش منو کوک پیش هم بودیم چنتا گوشواره برداشتم با دوتا گردنبند و یه دستبند کوکم گوشواره دستبند برداشت حساب کردیم وقتی خریدارو بهمون داد نگاهی به دسبندامون انداخت گف
فروشنده: سالهای زیادیه این مغازه رو دارم کاپل های زیادی دیدم ولی شما با همشون فرق دارین خیلی بهم میاین(لبخند، فرانسوی)
هانا: اه ممنون( تو ذهنش: این مردم چرا به این گیر دادن خدا)
یه گردنبند کاپلی داد دست منو کوک
فروشنده: فک نکنم فرانسوی باشین، این هدیه از طرف یه شهروند فرانسوی به شما(فرانسوی)
هانا: ممنون ولی نیازی نیس (فرانسوی)
فروشنده: دستمو رد نکن دیگه(😊فرانسوی)
هانا: ممنونم(فرانسوی) وقتی رفتیم بیرون بچه ها دم در بودن
کوک: هانا چرا هروقت هرجا میریم انقد حرف میزنی باهاشون؟
هانا: چمیدونم بابا همش میگن چه کاپل خوبی هستید این خانمه هم گف چن ساله این مغازرو دارم ولی کاپل به خوبی شما ندیدم البته اینم داد گف از طرف یه شهروند فرانسوی ولی چقد گردنبند خوشگلیع ها
کوک: اوهوم
سوهو: پشمام چقد اینجا خفنه
رفتیم یه میز خالی پیدا کردیم نشستیم گارسون اومد هرکدوم چیزی سفارش دادیم داشتیم حرف میزدیم که گوشیم زنگ خورد(هانا و انتونی باهم ایتالیایی حرف میزنن)
هانا: بله
انتونی: خوبی
هانا: بدنیستم کجایی
انتونی: تازه رسیدم دم درم بیا بیرون
هانا: اومدم صب کن
هانا: بچه ها من میرم یه ویسکی دیگه بگیرم بیام
همه: باشع
رفتم دم در انتونی رو دیدم تا منو دید پرید بغلم
انتونی: دلم برات یذره شده بود
هانا: لهم کردی، منم
انتونی: هنوزم همونی استایلتم هیچ فرقی نکرده
هانا: من تکم
انتونی: بیا بریم که دلم واسه عشقم تنگ شده
هانا: بریم(انتونی کره ای بلده با بچه ها کره ای حرف میزنه فقط اونو هانا بعضی وقتا ایتالیایی حرف میزنن)
انتونی یواش رف پشت سوجین چشاشو گرف
انتونی: اگه گفتی من کیم؟
دست شو برداشت سوجین برگشت وقتی انتونی رو دید زود پرید بغلش
سوجین: عشقم دلم برات تنگ شده بود
انتونی: منم بیبی
فیلیکس: اهم اهم
سوجون: خجالت نکشید اصن جلو ما
جیمین: شما ادامه بدید(خنده)
شوگا: تا بهم رسیدن مارو فراموش کردن
انتونی: یااااا خب دلم واسه بیبیم تنگ شده بود
انتونی همرو بغل کرد با سویون. کوک. مینهو. سوک یون. نامی. ووجین اشنا شدن
انتونی: هانا اینجا که دیگه شر درس نکردی؟
هانا: ن اصلا
کوک: دروغ میگه زده بود یکیو ناقص کرده بود ما رفتیم دانشگاه
هانا: دهن تو چفت و بست نداره؟
کوک: اصلا
انتونی: میدونستم، هیچوقت عوض نمیشی
ته: انتونی حالا بخاطر سوجین میخواستی بیای کره یا ما
انتونی: اول سوجین بعدم شما
ته: سری از تاسف تکون داد
نامی: انتونی اهل کجایی
انتونی: دورگه امریکایی روسی ام
نامی: واو
سوآ: خب بیاید بخوریم به سلامتی هرچی عاشقه
هانا: اونوقت من جزوشون نیستم
سوآ: راس میگی اصلا به سلامتی خرگوش
یوهان: حالا چرا خرگوش
سوآ: چون اونجوری هم هانا هم کوک جزوشونن
یوهان: درسته
هانا: اخر من نفهمیدم خرگوشم یا گرگ
فیلیکس: گرگو از لحاظ اخلاقت بهت میگیم وگرنه خودت یه خرگوش کیوتی
همه: دقیقا
هانا: از جونگ کوک که خرگوش تر نیستم
کوک: چرا هستی
هانا: نسیتم
کوک: هستی وقتی بیداری بیشتر وقتا وحشی میشی ولی وقتی خوابی یه بیبی بانی بشدت کیوتی
مینهو:معلومه به خوابیدنش خیلی دقت کردی(خنده)
کوک: مرض
همه حرف کوک رو تائید کردن
هانا: من کجام وحشیه
انتونی: از کجاش شروع کنم وقتی وحشی میشی ناموصا خیلی ترسناک میشی بخدا بیشتر وقتا ازت میترسم
همه: ارع
هانا: پس سعی کنید وحشیم نکنید
ووجین: چشم قربان
کوک: سوجون حالا کی میخای از سوآ.....
که هانا یه کیک برداش گذاش تو دهن کوک کوک تازه فهمید میخواسته عمه چیرو لو بده
سوآ: میخواد از من چی؟ 😳
سویون: هیچی بابا چرت میگه
کوک: ارع من کلا چرت زیاد میگم
سوک یون: راس میگه
سوآ: باشه
پرش زمانی ساعت9شب
هانا: بچه ها بیاید بریم غذا بخوریم که از گشنگی مردم
همه: بریم
پاشدیم اومدیم بیرون از بار هیچکدوممون زیاد نخورده بودیم یه رستوران دیدیم رفتیم اونجا غذا خوردیم بعد غذا بچه ها گفتن بریم بیرون بچرخیم رفتیم بیرون داشتیم میچرخیدیم که به یه خیابون رسیدیم که کلی مغازه و دستفروش اونجا بودن رفتیم یکی از مغازه اکسسوری های باحالی داش منو کوک پیش هم بودیم چنتا گوشواره برداشتم با دوتا گردنبند و یه دستبند کوکم گوشواره دستبند برداشت حساب کردیم وقتی خریدارو بهمون داد نگاهی به دسبندامون انداخت گف
فروشنده: سالهای زیادیه این مغازه رو دارم کاپل های زیادی دیدم ولی شما با همشون فرق دارین خیلی بهم میاین(لبخند، فرانسوی)
هانا: اه ممنون( تو ذهنش: این مردم چرا به این گیر دادن خدا)
یه گردنبند کاپلی داد دست منو کوک
فروشنده: فک نکنم فرانسوی باشین، این هدیه از طرف یه شهروند فرانسوی به شما(فرانسوی)
هانا: ممنون ولی نیازی نیس (فرانسوی)
فروشنده: دستمو رد نکن دیگه(😊فرانسوی)
هانا: ممنونم(فرانسوی) وقتی رفتیم بیرون بچه ها دم در بودن
کوک: هانا چرا هروقت هرجا میریم انقد حرف میزنی باهاشون؟
هانا: چمیدونم بابا همش میگن چه کاپل خوبی هستید این خانمه هم گف چن ساله این مغازرو دارم ولی کاپل به خوبی شما ندیدم البته اینم داد گف از طرف یه شهروند فرانسوی ولی چقد گردنبند خوشگلیع ها
کوک: اوهوم
۱۰.۱k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.