رویای اشنا part 18
ویو کیونگ
☆خب من و جونگ کوک میریم تا وسایل ماموریت رو اماده کنیم و تهیونگ بهتون تیراندازی یاد میده.
÷اوکی.
_فعلا خداحافظ
+بایی (لبخند)
شوگا و جونگ کوک رفتن و تهیونگ شروع کرد به اموزش دادن به ما.
٪خب اسلحه ای که رو به روتون هست رو بردارین و اینجوری توی دستتون بگیرین...
تهیونگ داشت نحوه ی گرفتن اسلحه و شلیک کردن رو یاد میداد، خیلی خفن شده بود. راستش رو بخواین روی تهیونگ کراش زدم چون خیلی زیبا و مهربون و خفنه.
داشتم به تهیونگ نگاه میکردم و توی فکر بودم که یهدفعه با صدای شلیک به خودم اومدم و دیدم که هوان و یونجی دارن شلیک میکنن و من هنوز اسلحه رو هم برنداشتم، به اطراف نگاه کردم ولی تهیونگ رو ندیدم، ولی یه دفعه یه دست از پشت سرم اومد و اسلحه رو توی دستم گذاشت.
٪حواست به تمرینت باشه همین الان هم وقت کم داریم.(یکم جدی)
داشتم از استرس میمردم خیلی خفن شده بود
÷ب..... ا.... شه
٪افرین
چند دقیقه فقط داشتیم شلیک میکردیم و تهیونگ هم حواسش بهمون بود که اشتباه نزنیم، من بر خلاف یونجی و هوان هنوز نمیتونستم خیلی خوب شلیک کنم و دستم میلرزید ولی تهیونگ متوجه نشده بود، تایم مون تموم شد اسلحه رو روی میز گزاشتیم و یه نفس عمیق کشیدم، میخواستم همراه یونجی و هوان برم بیرون که تهیونگ گفت
... ٪
ادامه پارت بعد... 🫶🏻
☆خب من و جونگ کوک میریم تا وسایل ماموریت رو اماده کنیم و تهیونگ بهتون تیراندازی یاد میده.
÷اوکی.
_فعلا خداحافظ
+بایی (لبخند)
شوگا و جونگ کوک رفتن و تهیونگ شروع کرد به اموزش دادن به ما.
٪خب اسلحه ای که رو به روتون هست رو بردارین و اینجوری توی دستتون بگیرین...
تهیونگ داشت نحوه ی گرفتن اسلحه و شلیک کردن رو یاد میداد، خیلی خفن شده بود. راستش رو بخواین روی تهیونگ کراش زدم چون خیلی زیبا و مهربون و خفنه.
داشتم به تهیونگ نگاه میکردم و توی فکر بودم که یهدفعه با صدای شلیک به خودم اومدم و دیدم که هوان و یونجی دارن شلیک میکنن و من هنوز اسلحه رو هم برنداشتم، به اطراف نگاه کردم ولی تهیونگ رو ندیدم، ولی یه دفعه یه دست از پشت سرم اومد و اسلحه رو توی دستم گذاشت.
٪حواست به تمرینت باشه همین الان هم وقت کم داریم.(یکم جدی)
داشتم از استرس میمردم خیلی خفن شده بود
÷ب..... ا.... شه
٪افرین
چند دقیقه فقط داشتیم شلیک میکردیم و تهیونگ هم حواسش بهمون بود که اشتباه نزنیم، من بر خلاف یونجی و هوان هنوز نمیتونستم خیلی خوب شلیک کنم و دستم میلرزید ولی تهیونگ متوجه نشده بود، تایم مون تموم شد اسلحه رو روی میز گزاشتیم و یه نفس عمیق کشیدم، میخواستم همراه یونجی و هوان برم بیرون که تهیونگ گفت
... ٪
ادامه پارت بعد... 🫶🏻
۳.۵k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.