love at school 19
love at school 19
قرصامو خوردم و رفتم لباس بپوشم خواست برم که یهو جیمین دستمو گرفت و پرت شدم بغلش که چشم تو چشم شدیم و تپش قلبم رفت بالا یهو بوسیدم و وقتی ولم کرد هنوز تو شوک بودم اون لعنتی داره قلبمو تسخیر میکنه
مطمئن بودم نمیتونم خودم بلند شم
ات.ها...هانا...کم..کمکم میکنی
هانا دستامو گرفت و بلندم کرد ازش خواستم تا اتاقم بهم کمک کنه رفتیم تو و رو تخت نشستیم
با دستم یقمو کشیدم و یه هوف کشیدم و پارچ اب روی پاتختی رو برداشتم و یکم اب ریختم و خوردم و دوباره لیوانو رو پاتختی گذاشتم
هانا.اوو واقعا خیلی عاشقشی
زدم زیر خنده
ات. اوهوم....ببینم تو چنو سالته
هانا.عام 16
ات.چینچااا(واقعااا) پس اونیتممم
هانا.اوهوم اجوما بهم گفته که 18 سالته پس قطعا اونیمی
ات.اوممم
هوففف خدایااا حالا چی بپوشمممم
هانا.میخوای کمکت کنم؟سلیقم تو انتخاب لباس خوبه
ات.ارههه مرسیییی
هانا کمدمو باز کرد
البته که هیچکدوم لز اون لباسا مال من نبود و جیمین به خدمتکارا گفته بود اینارو بچینن ولی لباسای خوشگلی بودن و هانا یه لباس بهم داد خیلییی خوشگل بود
ات.هاناااااا تو هم باید باهامون بیاییی مخصوصا مهمونی امشب روووو
هانا.اما کارهای خون....
ات.این همه خدمتکارررر بعدم من با جیمین حرف میزنممم
هانا.اون که باشه ولی مامانمم نمیزاره
ات. با اونم حرف میزنم.......صب کن مامانت کیه
هانا.عاا اجوما
ات.جدیییی فک نمیکردم دختر داشته باشههه ولی تو چرا خدمتکار شدی
هانا.اممم داستانش طولانیه بعدا بهت میگم فعلا بدو لباستو بپوش تا ارایشت کنم
ات.باشههه منم با اجوما حرف میزنمممم تو امشب بیایی مهمونی وقتی حاضرم کردی من امادت میکنممم
هانا.(خنده)باشه
قرصامو خوردم و رفتم لباس بپوشم خواست برم که یهو جیمین دستمو گرفت و پرت شدم بغلش که چشم تو چشم شدیم و تپش قلبم رفت بالا یهو بوسیدم و وقتی ولم کرد هنوز تو شوک بودم اون لعنتی داره قلبمو تسخیر میکنه
مطمئن بودم نمیتونم خودم بلند شم
ات.ها...هانا...کم..کمکم میکنی
هانا دستامو گرفت و بلندم کرد ازش خواستم تا اتاقم بهم کمک کنه رفتیم تو و رو تخت نشستیم
با دستم یقمو کشیدم و یه هوف کشیدم و پارچ اب روی پاتختی رو برداشتم و یکم اب ریختم و خوردم و دوباره لیوانو رو پاتختی گذاشتم
هانا.اوو واقعا خیلی عاشقشی
زدم زیر خنده
ات. اوهوم....ببینم تو چنو سالته
هانا.عام 16
ات.چینچااا(واقعااا) پس اونیتممم
هانا.اوهوم اجوما بهم گفته که 18 سالته پس قطعا اونیمی
ات.اوممم
هوففف خدایااا حالا چی بپوشمممم
هانا.میخوای کمکت کنم؟سلیقم تو انتخاب لباس خوبه
ات.ارههه مرسیییی
هانا کمدمو باز کرد
البته که هیچکدوم لز اون لباسا مال من نبود و جیمین به خدمتکارا گفته بود اینارو بچینن ولی لباسای خوشگلی بودن و هانا یه لباس بهم داد خیلییی خوشگل بود
ات.هاناااااا تو هم باید باهامون بیاییی مخصوصا مهمونی امشب روووو
هانا.اما کارهای خون....
ات.این همه خدمتکارررر بعدم من با جیمین حرف میزنممم
هانا.اون که باشه ولی مامانمم نمیزاره
ات. با اونم حرف میزنم.......صب کن مامانت کیه
هانا.عاا اجوما
ات.جدیییی فک نمیکردم دختر داشته باشههه ولی تو چرا خدمتکار شدی
هانا.اممم داستانش طولانیه بعدا بهت میگم فعلا بدو لباستو بپوش تا ارایشت کنم
ات.باشههه منم با اجوما حرف میزنمممم تو امشب بیایی مهمونی وقتی حاضرم کردی من امادت میکنممم
هانا.(خنده)باشه
۲.۵k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.