روح 🤍
روح 🤍
پارت ۱۲
(بچه ها یادم رفت تو پارت قبل بگم که اونا فقط یه سال زمان دارن تا بتونن خودشونو نجات بدن یعنی یکسال بعد دقیقا همون روز دوباره میرن اونجا و ...)
(اگه روح بره بیرون از اون خونه بازم برمیگردن همون جا)
زمان حال
راوی : ا/ت زنگ زد به پلیس و اون یارو رو گرفتن
[یک ماه بعد ]
ا/ت ویو
از اون اتفاق یک ماه میگذره
من بیشتر و بیشتر به اون روح وابسته میشدم
امروز روزی بود که اون قرار بود بهم اسمشو بگه
قرار بود یه چیزی ازش بفهمم بالاخره 😂
ویوی روح
تو این مدتی که ا/ت میومد پیشم خیلی بهم خوب گذشت
نمی تونم بزارم که اون بخاطر منو چند نفر دیگه بمیره
آره خوب شاید عاشقش شده باشم
ولی این اتفاق جدیدی نیست ....
تقریبا یه هفته دیگه من از پیش
ا/ت میرم
اون روز میرسه
برا همین تصمیم گرفتم همه چیو به ا/ت بگم البته نه کاری که یه سال پیش کردم
همه چیو درباره ی خودم بهش بگم
که من کیَم
[ا/ت رسید خونه ی روح ]
+سلامممم
ح:سلامم
+خوب کی میخوای بهم بگی ؟؟
ح:ا/ت ببین من تو این یه هفته بهت همه چیو میگم ولی الان نه
+پس چرا بهم گفتی امروز میگم اسممو
ح:میخواستم بگم ولی آماده گیشو ندارم
میدونی دلم نمیخواد یادت بیاد
+چیو ؟
ح: بعدا میفهمی
[پرش زمان به شیش روز بعد ]
ویو روح
فقط یه روز دیگه برام مونده بود
اره امروز دیگه همه چیو بهش میگم
نمیتونم بزارم هیچی راجب به گذشتش یادش نیاد
+سلامممم
ح:سلامم
+امروز چی؟؟؟ بهم میگی ؟؟؟
ح:آره بیا بشین
ح: ا/ت من ... من ... من اسمم ....
پارت ۱۲
(بچه ها یادم رفت تو پارت قبل بگم که اونا فقط یه سال زمان دارن تا بتونن خودشونو نجات بدن یعنی یکسال بعد دقیقا همون روز دوباره میرن اونجا و ...)
(اگه روح بره بیرون از اون خونه بازم برمیگردن همون جا)
زمان حال
راوی : ا/ت زنگ زد به پلیس و اون یارو رو گرفتن
[یک ماه بعد ]
ا/ت ویو
از اون اتفاق یک ماه میگذره
من بیشتر و بیشتر به اون روح وابسته میشدم
امروز روزی بود که اون قرار بود بهم اسمشو بگه
قرار بود یه چیزی ازش بفهمم بالاخره 😂
ویوی روح
تو این مدتی که ا/ت میومد پیشم خیلی بهم خوب گذشت
نمی تونم بزارم که اون بخاطر منو چند نفر دیگه بمیره
آره خوب شاید عاشقش شده باشم
ولی این اتفاق جدیدی نیست ....
تقریبا یه هفته دیگه من از پیش
ا/ت میرم
اون روز میرسه
برا همین تصمیم گرفتم همه چیو به ا/ت بگم البته نه کاری که یه سال پیش کردم
همه چیو درباره ی خودم بهش بگم
که من کیَم
[ا/ت رسید خونه ی روح ]
+سلامممم
ح:سلامم
+خوب کی میخوای بهم بگی ؟؟
ح:ا/ت ببین من تو این یه هفته بهت همه چیو میگم ولی الان نه
+پس چرا بهم گفتی امروز میگم اسممو
ح:میخواستم بگم ولی آماده گیشو ندارم
میدونی دلم نمیخواد یادت بیاد
+چیو ؟
ح: بعدا میفهمی
[پرش زمان به شیش روز بعد ]
ویو روح
فقط یه روز دیگه برام مونده بود
اره امروز دیگه همه چیو بهش میگم
نمیتونم بزارم هیچی راجب به گذشتش یادش نیاد
+سلامممم
ح:سلامم
+امروز چی؟؟؟ بهم میگی ؟؟؟
ح:آره بیا بشین
ح: ا/ت من ... من ... من اسمم ....
۸.۷k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.