فیک شوگا ( عشق ابدی) پارت اخر
از زبان شوگا :
با نگرانی به ا/ت نگاه کرد و گفت : چیزیش شده!
گفتم : نه خوابش برده.
( چند دقیقه بعد)
پیش مامان ا/ت بودم و داشتیم حرف میزدیم.
مامان ا/ت گفت : پس خیلی همو دوست دارید؟
گفتم : اره.....
گفت : ا/ت هم خیلی ازت تعریف میکنه.
گفتم : واقعا؟
گفت : اره پسرم. اونم دوست داره!
از زبان ا/ت :
وقتی از خواب بیدار شدم تو اتاقم بودم. فک کنم شوگا رسوندتم و رفته. پس لباس خواب نازک دکمه دار گشادم که صورتی بود با شلوار نازک صورتی که برای لباس خوابم بود تنم کردم.
موهامو باز گذاشتم و تل پشمیم رو گذاشتم رو سرم. دنپایی های پشمیم هم پام کردم.
بعد درو اتاقمو باز کردم و با چشم نیمه باز رفتم بیرون و گفتم : آیییی... مامان....
می خواستم ادامه حرفمو بزنم که چشمم خورد به شوگا. تا دیدمش چشمام گرد شد و گفتم : یااااا
شوگا تو اینجا چیکار می کنیییی!!!!
لبخند زد و گفت : خب الان اوردمت. برای همین مامانت گفت بیام تو.
بعد به لباسم نگاه کردم و گفتم : آیییی.... من میرم لباسمو عوض کنم... تو جایی نریاااا
بعد گفت : نه راحت باش.
بعد اروم رفتم رو به روش نشستم. بعد مامانم گفت : شنیدم که همو دوست دارید!! اره ا/ت
به مامانم نگاه کردم و گفتم : ام..... اره خب.
بعد مامانم گفت : خب... پس من حرفی ندارم.
یکم مشکوک بود. یعنی شوگا فکری داره که مامانم این سوالو پرسید؟
از زبان شوگا :
دیگه تحمل نداشتم. ا/ت رو برای خودم می خواستم. منی که سرد بودم.... با بودن ا/ت گرم شدم. عاشقش شدم.الانم از مامانش رضایت گرفتم. پس مانه ای نبود. راحت در خواستم و بهش میدم.
از زبان ا/ت :
صبح
وقتی از خواب بیدار شدم لباس دکمه دار سفید و کت مشکی و شلوار جین تنم کردم. یه کفش پاشنه بلند مشکی پام کردم و یه ارایش ملایم و رژ صورتی زدم. بعد رفتم شرکت.
شب
دیگه کارامون داشت تموم میشد که شوگا اومد تو اتاقم و گفت : ا/ت یکم دیگه بیا تو اتاقم.
گفتم: باشه
بعد رفتم توی اتاقش. وقتی درو باز کردم شوگا گفت : چشاتو ببند.
منم چشامو بستم و راهنماییم کرد تا برم تو اتاقش.
بعد گفت : چشتو باز کن.
وقتی چشامو باز کردم دیدم که همه جا پر از شمع بود. چنتا گل رز هم روی میز شوگا بود.
لبخند زدم و گفتم : ایجا چرا اینجوریه؟!!
بعد اروم جلوم زانو زد و با لبخند مهربونی گفت : ا/ت.... برای من میشی؟ من خیلی دوست دارم.
دلم می خواد تا اخر عمرمو با تو باشم. با من ازدواج می کنی؟
است از چشام سرازیر شد. برای همین دستامو گذاشتم رو صورتم جوری که فقط چشام معلوم بود.
بعد دستامو برداشتم و گفتم : بله.... چرا که نه! منم دوست دارم.
بعد بلند شد و انگشترو دستم کرد و دستاشو دور کمرم حلقه کرد. بعد پیشونیشو گذاشت رو پیشونیمو گفت : خیلی دوست دارم.... عشقم.
منم گفتم : منم همینطور.
* پایان *
به به 🙂
تمومش کردم 🥴
راحت شدمممممممممممممممم 🥵
دیگه به فکر پارت بعد فیک شوگا نیستم 😶
چون تموم شد 😶😶
با نگرانی به ا/ت نگاه کرد و گفت : چیزیش شده!
گفتم : نه خوابش برده.
( چند دقیقه بعد)
پیش مامان ا/ت بودم و داشتیم حرف میزدیم.
مامان ا/ت گفت : پس خیلی همو دوست دارید؟
گفتم : اره.....
گفت : ا/ت هم خیلی ازت تعریف میکنه.
گفتم : واقعا؟
گفت : اره پسرم. اونم دوست داره!
از زبان ا/ت :
وقتی از خواب بیدار شدم تو اتاقم بودم. فک کنم شوگا رسوندتم و رفته. پس لباس خواب نازک دکمه دار گشادم که صورتی بود با شلوار نازک صورتی که برای لباس خوابم بود تنم کردم.
موهامو باز گذاشتم و تل پشمیم رو گذاشتم رو سرم. دنپایی های پشمیم هم پام کردم.
بعد درو اتاقمو باز کردم و با چشم نیمه باز رفتم بیرون و گفتم : آیییی... مامان....
می خواستم ادامه حرفمو بزنم که چشمم خورد به شوگا. تا دیدمش چشمام گرد شد و گفتم : یااااا
شوگا تو اینجا چیکار می کنیییی!!!!
لبخند زد و گفت : خب الان اوردمت. برای همین مامانت گفت بیام تو.
بعد به لباسم نگاه کردم و گفتم : آیییی.... من میرم لباسمو عوض کنم... تو جایی نریاااا
بعد گفت : نه راحت باش.
بعد اروم رفتم رو به روش نشستم. بعد مامانم گفت : شنیدم که همو دوست دارید!! اره ا/ت
به مامانم نگاه کردم و گفتم : ام..... اره خب.
بعد مامانم گفت : خب... پس من حرفی ندارم.
یکم مشکوک بود. یعنی شوگا فکری داره که مامانم این سوالو پرسید؟
از زبان شوگا :
دیگه تحمل نداشتم. ا/ت رو برای خودم می خواستم. منی که سرد بودم.... با بودن ا/ت گرم شدم. عاشقش شدم.الانم از مامانش رضایت گرفتم. پس مانه ای نبود. راحت در خواستم و بهش میدم.
از زبان ا/ت :
صبح
وقتی از خواب بیدار شدم لباس دکمه دار سفید و کت مشکی و شلوار جین تنم کردم. یه کفش پاشنه بلند مشکی پام کردم و یه ارایش ملایم و رژ صورتی زدم. بعد رفتم شرکت.
شب
دیگه کارامون داشت تموم میشد که شوگا اومد تو اتاقم و گفت : ا/ت یکم دیگه بیا تو اتاقم.
گفتم: باشه
بعد رفتم توی اتاقش. وقتی درو باز کردم شوگا گفت : چشاتو ببند.
منم چشامو بستم و راهنماییم کرد تا برم تو اتاقش.
بعد گفت : چشتو باز کن.
وقتی چشامو باز کردم دیدم که همه جا پر از شمع بود. چنتا گل رز هم روی میز شوگا بود.
لبخند زدم و گفتم : ایجا چرا اینجوریه؟!!
بعد اروم جلوم زانو زد و با لبخند مهربونی گفت : ا/ت.... برای من میشی؟ من خیلی دوست دارم.
دلم می خواد تا اخر عمرمو با تو باشم. با من ازدواج می کنی؟
است از چشام سرازیر شد. برای همین دستامو گذاشتم رو صورتم جوری که فقط چشام معلوم بود.
بعد دستامو برداشتم و گفتم : بله.... چرا که نه! منم دوست دارم.
بعد بلند شد و انگشترو دستم کرد و دستاشو دور کمرم حلقه کرد. بعد پیشونیشو گذاشت رو پیشونیمو گفت : خیلی دوست دارم.... عشقم.
منم گفتم : منم همینطور.
* پایان *
به به 🙂
تمومش کردم 🥴
راحت شدمممممممممممممممم 🥵
دیگه به فکر پارت بعد فیک شوگا نیستم 😶
چون تموم شد 😶😶
۱۲.۶k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.