پارت سوم
+ هالوی بنفش ؟ من از بقیه تکنیک ها اطلاعاتی داشتم اما هالوی بنفش
× * لبخند * گفتم که معمولا کسی ازش خبر نداره
× خب بیا شروع کنیم
× یک چوب تمریناتی بامبو رو پرت کردم سمتش که بگیره اما خورد تو سرش
+ چوب خورد تو سرم بعد افتاد رو زمين از رو زمين چوب رو برداشتم
× با ضربه های خیلی اروم و ساده بهش حمله کردم همه رو دفع میکرد ضربه هامو سریع تر کردم باز هم دفع ضربه ها محکم تر و سریع تر حد متوسط کرد به سختی دفع میکد و جا خالی میداد
× ضربه هامو به حد آخر رسوندم دیگه نتونست دفع کن محکم خورد به پاش
× افتاد روی زمین..
+ درد داشتم اما میخواستم قوی باشم
× نیاز نیست الان نگران غرورت باشی .. تکنیک معکوس..
+ یه رنگ آبی جلوی پاهام پدیدار شد
+ تو از تکنیک هم معکوس هم بلدی استفاده کنی ؟
× اره ساتورو
ندیمه : ایزانای سان وقتی ناهار هست
+ واقعا خوشحال کننده بود دو ساعتی بود داشتیم تمرین میکردیم
× خب وقته استراحته .. هی ساتورو برای روز اول خوب بودی و بهتر هم میشی
+ حرف هاش واقعا بهم انرژی میداد
+ سنسه شما خیلی قوی هستید ؟
× اره بهت قول میدم تو یه روزی از منم قدرت مند تر میشی پشمک کوچولو
ندیمه دو تا سینی پر از غذا اورد غذا اونیگیری با برنج بود
+ خیلی گشنم بود و شروع کردم به غذا خوردم دیدم سنسه داره از خنده منفجر میشه
+ * با دهن پر غذا * تیشته * چیشده *
× بچه جون غذاتو قورت بده بعد حرف بزن
× از جیبم که پارچه تمیز در آوردم و دور دهن ساتورو که پر برنج بود رو با دستمال کردم و لپش رو اروم کشیدم و ناز کردن
× آروم تر بخور پشمک
+ * قورت دادن غذا *
+ باشه
× خب بگو ببینم تو معمولا چطوری وقتت رو پر میکنی ؟
+ از دست ندیمه ها فرار میکنم خیلی کیف میده
× مثل اون روز که بالای درخت رفته بودی ؟
+ اره
× خب پس یه کاری میکنیم فکر کن ندیمه ارتش یزد هستن ما هم ارتش اما حسین
× باید از دستشون فرار کنی منم کمکت میکنم
+ عالیه ..
× * لبخند * گفتم که معمولا کسی ازش خبر نداره
× خب بیا شروع کنیم
× یک چوب تمریناتی بامبو رو پرت کردم سمتش که بگیره اما خورد تو سرش
+ چوب خورد تو سرم بعد افتاد رو زمين از رو زمين چوب رو برداشتم
× با ضربه های خیلی اروم و ساده بهش حمله کردم همه رو دفع میکرد ضربه هامو سریع تر کردم باز هم دفع ضربه ها محکم تر و سریع تر حد متوسط کرد به سختی دفع میکد و جا خالی میداد
× ضربه هامو به حد آخر رسوندم دیگه نتونست دفع کن محکم خورد به پاش
× افتاد روی زمین..
+ درد داشتم اما میخواستم قوی باشم
× نیاز نیست الان نگران غرورت باشی .. تکنیک معکوس..
+ یه رنگ آبی جلوی پاهام پدیدار شد
+ تو از تکنیک هم معکوس هم بلدی استفاده کنی ؟
× اره ساتورو
ندیمه : ایزانای سان وقتی ناهار هست
+ واقعا خوشحال کننده بود دو ساعتی بود داشتیم تمرین میکردیم
× خب وقته استراحته .. هی ساتورو برای روز اول خوب بودی و بهتر هم میشی
+ حرف هاش واقعا بهم انرژی میداد
+ سنسه شما خیلی قوی هستید ؟
× اره بهت قول میدم تو یه روزی از منم قدرت مند تر میشی پشمک کوچولو
ندیمه دو تا سینی پر از غذا اورد غذا اونیگیری با برنج بود
+ خیلی گشنم بود و شروع کردم به غذا خوردم دیدم سنسه داره از خنده منفجر میشه
+ * با دهن پر غذا * تیشته * چیشده *
× بچه جون غذاتو قورت بده بعد حرف بزن
× از جیبم که پارچه تمیز در آوردم و دور دهن ساتورو که پر برنج بود رو با دستمال کردم و لپش رو اروم کشیدم و ناز کردن
× آروم تر بخور پشمک
+ * قورت دادن غذا *
+ باشه
× خب بگو ببینم تو معمولا چطوری وقتت رو پر میکنی ؟
+ از دست ندیمه ها فرار میکنم خیلی کیف میده
× مثل اون روز که بالای درخت رفته بودی ؟
+ اره
× خب پس یه کاری میکنیم فکر کن ندیمه ارتش یزد هستن ما هم ارتش اما حسین
× باید از دستشون فرار کنی منم کمکت میکنم
+ عالیه ..
۲.۰k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.