Bitter or sweet ending p.9
ا/ت : یاخدااااا....این چه طرز بلند کردنه.....
جولی: به منچه از خواب بیدار نمیشدی که مث خرس خوابیده بودی....
ا/ت : حاضرم با یه جیغ دم گوشم بیدارشدم ولی با دیدن قیافه ی تو اونم تو یه سانتی صورتم نه.....فک کنم امروز قراره کابوس ببینم خدا بخیر کنه......
جولی : کم غرغر کن....حالاهم خودتو جمع کن رسیدیم....همه رفتن فقط ما موندیم......
سری تکون دادمو با وسایل از هواپیما بیرون رفتیم نفس عمیقی کشیدمو زیر لب گفتم....
ا/ت :هومممم مثل اینکه وقته یه شروع جدیده.....
*۶ سال بعد*
_ آهههه لعنتتتتتت چرا تمام نمیشههههههههه
+چته چرا غر میزنی باز.....
_بابا پوکیدم از بس طرح کشیدمو رنگ کردم....میترسم نمایشگاه فردا خوب درنیاد.....
+آدم باش اصلا مگه میشه پارک ا/ت نقاش بزرگ آمریکا طرحاش افتضاح بشه.....حالا هم لب و لوچته آویزون نکن بیا بریم بیرون تا هم لباس بگیریم بعدشم باید لباسامونو جمع کنیم که برگردیم کره.......
ا/ت : هوممم باشه ولی به حساب تو.....
جولی : نه بابا دیگه چیه خیر سرت هر روز داری مث چی پول درمیاری بعد من حساب کنم.....
ا/ت : خیله خب بابا حرص نخور پوستت چروک میشه خودم حساب میکنم
جولی: وظیفته حالا هم گمشو برو لباس بپوش....
ا/ت : امر دیگه....
جولی : اوممم بزار فک کنم ( دستشو گذاشته زید چونش)....نه دیگه امری نیست بود صدات میزنم.....
ا/ت : پرووو
میخواستم بلندشم که یهو گفتم....
ا/ت : به نظرت الان یونگ هون چیکار میکنه...
جولی : چیشده که بعد از ۱۰/۹ سال یاد اون افتادی....
ا/ت : نمیدونم اما احساس میکنم واقعا دلم براش تنگ شده..مخصوصا واسه اون بغلاش....
جولی : منم همین طور....امیدوارم یه معجزه پیش بیادو بتونیم ببینیمش....
ا/ت : هومممم امیدوارم....برم لباس بپوشم..
جولی : اوکی منم برم آماده شم....
*بعد ۱۰ دقیقه*
بعد از اینکه لباسامو پوشیدم ( استایل یک مال ا/ت استایل ۲ مال جولیه) کیفمو برداشتمو رفتم پایین با دیدن جولی گفتم...
ا/ت : چه عجب یکم به خودت رسیدی داخل خونه شبیه ازرائیله داخل بیرون میشه فرشته ی مهربون....بدبخت دوست پسرت چه جور قراره دو ورژن ازتو تحمل کنه.....
جولی : میبندی یا ببندمتت...( با لبخند)
ا/ت : بسم الله...اونجوری لبخند نزن احساس میکنم باید فاتحمو بخونم...درضمن این دفعه با ماشین من میریم....
جولی : حیف که باید بریم بیرون وگرنه یه کاری میکردم که از قبل سنگه قبرتم سفارش بدی.....
خنده ای کردمو سوئيچ ماشین رو برداشتمو به طرف ماشینم حرکت کردم.....
*بعد از ۳ ساعت*
ا/ت : بستههههههه چه خبرههه ۳ ساعته منو داری میچرخونی آخرشم هیچی انتخاب نکردی.....آخه چرا انقدر سختگیری میگم این میگی رنگش خوب نیست میگم اون جنسش پوکوندی منوووو دیگه بسته باهات هیجا نمیام خودت برو یه کوفتی انتخاب کن بخررررررر.....
بعد از اتمام حرفم انگار نه انگار که چیزی گفته باشم گفت....
جولی: به منچه از خواب بیدار نمیشدی که مث خرس خوابیده بودی....
ا/ت : حاضرم با یه جیغ دم گوشم بیدارشدم ولی با دیدن قیافه ی تو اونم تو یه سانتی صورتم نه.....فک کنم امروز قراره کابوس ببینم خدا بخیر کنه......
جولی : کم غرغر کن....حالاهم خودتو جمع کن رسیدیم....همه رفتن فقط ما موندیم......
سری تکون دادمو با وسایل از هواپیما بیرون رفتیم نفس عمیقی کشیدمو زیر لب گفتم....
ا/ت :هومممم مثل اینکه وقته یه شروع جدیده.....
*۶ سال بعد*
_ آهههه لعنتتتتتت چرا تمام نمیشههههههههه
+چته چرا غر میزنی باز.....
_بابا پوکیدم از بس طرح کشیدمو رنگ کردم....میترسم نمایشگاه فردا خوب درنیاد.....
+آدم باش اصلا مگه میشه پارک ا/ت نقاش بزرگ آمریکا طرحاش افتضاح بشه.....حالا هم لب و لوچته آویزون نکن بیا بریم بیرون تا هم لباس بگیریم بعدشم باید لباسامونو جمع کنیم که برگردیم کره.......
ا/ت : هوممم باشه ولی به حساب تو.....
جولی : نه بابا دیگه چیه خیر سرت هر روز داری مث چی پول درمیاری بعد من حساب کنم.....
ا/ت : خیله خب بابا حرص نخور پوستت چروک میشه خودم حساب میکنم
جولی: وظیفته حالا هم گمشو برو لباس بپوش....
ا/ت : امر دیگه....
جولی : اوممم بزار فک کنم ( دستشو گذاشته زید چونش)....نه دیگه امری نیست بود صدات میزنم.....
ا/ت : پرووو
میخواستم بلندشم که یهو گفتم....
ا/ت : به نظرت الان یونگ هون چیکار میکنه...
جولی : چیشده که بعد از ۱۰/۹ سال یاد اون افتادی....
ا/ت : نمیدونم اما احساس میکنم واقعا دلم براش تنگ شده..مخصوصا واسه اون بغلاش....
جولی : منم همین طور....امیدوارم یه معجزه پیش بیادو بتونیم ببینیمش....
ا/ت : هومممم امیدوارم....برم لباس بپوشم..
جولی : اوکی منم برم آماده شم....
*بعد ۱۰ دقیقه*
بعد از اینکه لباسامو پوشیدم ( استایل یک مال ا/ت استایل ۲ مال جولیه) کیفمو برداشتمو رفتم پایین با دیدن جولی گفتم...
ا/ت : چه عجب یکم به خودت رسیدی داخل خونه شبیه ازرائیله داخل بیرون میشه فرشته ی مهربون....بدبخت دوست پسرت چه جور قراره دو ورژن ازتو تحمل کنه.....
جولی : میبندی یا ببندمتت...( با لبخند)
ا/ت : بسم الله...اونجوری لبخند نزن احساس میکنم باید فاتحمو بخونم...درضمن این دفعه با ماشین من میریم....
جولی : حیف که باید بریم بیرون وگرنه یه کاری میکردم که از قبل سنگه قبرتم سفارش بدی.....
خنده ای کردمو سوئيچ ماشین رو برداشتمو به طرف ماشینم حرکت کردم.....
*بعد از ۳ ساعت*
ا/ت : بستههههههه چه خبرههه ۳ ساعته منو داری میچرخونی آخرشم هیچی انتخاب نکردی.....آخه چرا انقدر سختگیری میگم این میگی رنگش خوب نیست میگم اون جنسش پوکوندی منوووو دیگه بسته باهات هیجا نمیام خودت برو یه کوفتی انتخاب کن بخررررررر.....
بعد از اتمام حرفم انگار نه انگار که چیزی گفته باشم گفت....
۴۳.۱k
۱۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.