bad girl p: 74
هم مینسو هم اون مامانش داشتن با حرص نگام میکردن
هانا: خب من رفتم(تعظیم خیلی خیلی کوتاهی کرد) رفتم بیرون از کافه
هانا: هه زنیکه فک کرده کیع که درمورد استایل من نظر میده حیف تو جمع بودیم وگرنه جرش میدادم
رفتم سوار ماشین شدم
سوهیون پرید بغلم
هانا: بدون من خوشگذشت
سوهیون: یتم(یکم👌)
کوک: چن ساعت نگهت داشتن چی میگن
هانا: چمیدونم همش حرف الکی، خب حالا کجا بریم؟
کوک:بریم بستنی بخوریم؟
هانا: اوکی
ساعت12شب
لباس سوهیونو عوض کردم خوابوندمش رفتم اتاق خودمون کوک روتخت دراز کشیده بود مث همیشش با بالاتنه لخت یه دستش زیرسرش بود با اون یکی دستشم گوشیش بود رفتم روتینمو انجام دادم خواستم دراز بکشم رو تخت که کوک دستاشو بازکرد
کوک: بیا بغلم🥺
رفتم بغلش گوشیمو برداشتم سوجین چنتا لباس واسم فرستاده بود که انتخاب کنم ببینم کدومو بپوشع داشتم نگاشون میکردم که کوک سرشو کرد تو گوشی
کوک: اینا چیه؟
واسه اینکه یکم اذیتش کنم گفتم
هانا: میخوام لباس سفارش بدم
کوک: اینا خیلی بازن نمیشه(اخم)
هانا: خیلیم خوبن
باز ترینشونو اووردم گفتم
هانا: میخوام اینو سفارش بدم خوبه؟
کوک: بخری هم نمیزارم جلو بقیه بپوشی
هانا: پس کجا بپوشمشون
کوک: فقط پیش خودم میتونی اینارو بپوشی همینجوریشم هرجا میری کل نگاها روته اینو بپوشی دیگه بدتر(اخم)
هانا: اینو دارم واسه مهمونی سفارش میدم مگع میشه نپوشمش
کوک: همینکه گفتم مگه از رو جنازه من ردشی اینو بپوشی(حرص) ببینم تو که لباس باز نمیپوشی اصن
هانا: الانم نمیپوشم دارم واسه سوجین انتخاب میکنم
کوک: منو گول میزنی؟
هانا: با اجازه بزرگترا بله
سرمو گرف بالا سریع لباشو گزاش رو لبامهم مینسو هم اون مامانش داشتن با حرص نگام میکردن
هانا: خب من رفتم(تعظیم خیلی خیلی کوتاهی کرد) رفتم بیرون از کافه
هانا: هه زنیکه فک کرده کیع که درمورد استایل من نظر میده حیف تو جمع بودیم وگرنه جرش میدادم
رفتم سوار ماشین شدم
سوهیون پرید بغلم
هانا: بدون من خوشگذشت
سوهیون: یتم(یکم👌)
کوک: چن ساعت نگهت داشتن چی میگن
هانا: چمیدونم همش حرف الکی، خب حالا کجا بریم؟
کوک:بریم بستنی بخوریم؟
هانا: اوکی
ساعت12شب
لباس سوهیونو عوض کردم خوابوندمش رفتم اتاق خودمون کوک روتخت دراز کشیده بود یه دستش زیرسرش بود با اون یکی دستشم گوشیش بود رفتم روتینمو انجام دادم خواستم دراز بکشم رو تخت که کوک دستاشو بازکرد
کوک: بیا بغلم🥺
رفتم بغلش گوشیمو برداشتم سوجین چنتا لباس واسم فرستاده بود که انتخاب کنم ببینم کدومو بپوشع داشتم نگاشون میکردم که کوک سرشو کرد تو گوشی
کوک: اینا چیه؟
واسه اینکه یکم اذیتش کنم گفتم
هانا: میخوام لباس سفارش بدم
کوک: اینا خیلی بازن نمیشه(اخم)
هانا: خیلیم خوبن
باز ترینشونو اووردم گفتم
هانا: میخوام اینو سفارش بدم خوبه؟
کوک: بخری هم نمیزارم جلو بقیه بپوشی
هانا: پس کجا بپوشمشون
کوک: فقط پیش خودم میتونی اینارو بپوشی(اخم)
هانا: اینو دارم واسه مهمونی سفارش میدم مگع میشه نپوشمش
کوک: همینکه گفتم(حرص) ببینم تو که لباس باز نمیپوشی اصلا
هانا: الانم نمیپوشم دارم واسه سوجین انتخاب میکنم
کوک: منو گول میزنی؟
هانا: با اجازه بزرگترا بله
سرمو گرف بالا سریع لباشو گزاش رو لبام
هانا: خب من رفتم(تعظیم خیلی خیلی کوتاهی کرد) رفتم بیرون از کافه
هانا: هه زنیکه فک کرده کیع که درمورد استایل من نظر میده حیف تو جمع بودیم وگرنه جرش میدادم
رفتم سوار ماشین شدم
سوهیون پرید بغلم
هانا: بدون من خوشگذشت
سوهیون: یتم(یکم👌)
کوک: چن ساعت نگهت داشتن چی میگن
هانا: چمیدونم همش حرف الکی، خب حالا کجا بریم؟
کوک:بریم بستنی بخوریم؟
هانا: اوکی
ساعت12شب
لباس سوهیونو عوض کردم خوابوندمش رفتم اتاق خودمون کوک روتخت دراز کشیده بود مث همیشش با بالاتنه لخت یه دستش زیرسرش بود با اون یکی دستشم گوشیش بود رفتم روتینمو انجام دادم خواستم دراز بکشم رو تخت که کوک دستاشو بازکرد
کوک: بیا بغلم🥺
رفتم بغلش گوشیمو برداشتم سوجین چنتا لباس واسم فرستاده بود که انتخاب کنم ببینم کدومو بپوشع داشتم نگاشون میکردم که کوک سرشو کرد تو گوشی
کوک: اینا چیه؟
واسه اینکه یکم اذیتش کنم گفتم
هانا: میخوام لباس سفارش بدم
کوک: اینا خیلی بازن نمیشه(اخم)
هانا: خیلیم خوبن
باز ترینشونو اووردم گفتم
هانا: میخوام اینو سفارش بدم خوبه؟
کوک: بخری هم نمیزارم جلو بقیه بپوشی
هانا: پس کجا بپوشمشون
کوک: فقط پیش خودم میتونی اینارو بپوشی همینجوریشم هرجا میری کل نگاها روته اینو بپوشی دیگه بدتر(اخم)
هانا: اینو دارم واسه مهمونی سفارش میدم مگع میشه نپوشمش
کوک: همینکه گفتم مگه از رو جنازه من ردشی اینو بپوشی(حرص) ببینم تو که لباس باز نمیپوشی اصن
هانا: الانم نمیپوشم دارم واسه سوجین انتخاب میکنم
کوک: منو گول میزنی؟
هانا: با اجازه بزرگترا بله
سرمو گرف بالا سریع لباشو گزاش رو لبامهم مینسو هم اون مامانش داشتن با حرص نگام میکردن
هانا: خب من رفتم(تعظیم خیلی خیلی کوتاهی کرد) رفتم بیرون از کافه
هانا: هه زنیکه فک کرده کیع که درمورد استایل من نظر میده حیف تو جمع بودیم وگرنه جرش میدادم
رفتم سوار ماشین شدم
سوهیون پرید بغلم
هانا: بدون من خوشگذشت
سوهیون: یتم(یکم👌)
کوک: چن ساعت نگهت داشتن چی میگن
هانا: چمیدونم همش حرف الکی، خب حالا کجا بریم؟
کوک:بریم بستنی بخوریم؟
هانا: اوکی
ساعت12شب
لباس سوهیونو عوض کردم خوابوندمش رفتم اتاق خودمون کوک روتخت دراز کشیده بود یه دستش زیرسرش بود با اون یکی دستشم گوشیش بود رفتم روتینمو انجام دادم خواستم دراز بکشم رو تخت که کوک دستاشو بازکرد
کوک: بیا بغلم🥺
رفتم بغلش گوشیمو برداشتم سوجین چنتا لباس واسم فرستاده بود که انتخاب کنم ببینم کدومو بپوشع داشتم نگاشون میکردم که کوک سرشو کرد تو گوشی
کوک: اینا چیه؟
واسه اینکه یکم اذیتش کنم گفتم
هانا: میخوام لباس سفارش بدم
کوک: اینا خیلی بازن نمیشه(اخم)
هانا: خیلیم خوبن
باز ترینشونو اووردم گفتم
هانا: میخوام اینو سفارش بدم خوبه؟
کوک: بخری هم نمیزارم جلو بقیه بپوشی
هانا: پس کجا بپوشمشون
کوک: فقط پیش خودم میتونی اینارو بپوشی(اخم)
هانا: اینو دارم واسه مهمونی سفارش میدم مگع میشه نپوشمش
کوک: همینکه گفتم(حرص) ببینم تو که لباس باز نمیپوشی اصلا
هانا: الانم نمیپوشم دارم واسه سوجین انتخاب میکنم
کوک: منو گول میزنی؟
هانا: با اجازه بزرگترا بله
سرمو گرف بالا سریع لباشو گزاش رو لبام
۸.۵k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.