پارت ⁴¹~
/ت: اییی دختر ...کر شدم ..
جولیا: خاله شدم😃
/ت: همم می بینی که .. این اقا پسر ..پسمل خوشگل منه ..
بعد ا/ت دست گذاشت رو سر تهیون و گفت : تهیون ...پسرم این ...خالهه جولیاعه...یه دختر مهربون و البته یه خاله مهربون و...باید بگم جیغ جیغو ...
اینو نگفه بودی که جولیا یا دونه زد تو بازوت و گفت : اییی چی میگی درباره من به بچه ..
بعد خودش نشست رو به تهیون گفت: سلامم اقا کوچولو ..
تهیون: سلام
جولیا: اسم من جولیا ..
تهیون: منم تهیونم
جولیا : واییی تو چقد شیرینی ...عزیزم
بعد محکم بقلش کرد ..تهیونم متقابل بقلش کرد ...وقتی از هم جدا شدن تهیون گفت: تو خیلی مهلبونی...و بوی خوبی میدی
جولیا: ایییی ...عزیزم تو هم خیلی دوست داشتنی و جیگری ....خیلی خیلی زیاد دوست دارم ...
تهیون یه خنده تخودی کرد و گفت: منم
جولیا: اییی عزیزم ..دیگ از این به بعد همیشه ما منی..اصلا برایی خودمیییی
تهیون خندید...ا/ت: هییی ...بچه منه هااااا
جولیا: دیگ من خالشم تو هر کاری باهاش هم دستم ...نمی تونی کاری کنی
بعد دستشو برد بالا و با تهیون زدن قدش🙌
ا/ت: اوووو دسیسه جلوی چشم خودم ..
بعد هر سشون خندیدن ..
تهیونگ: اممم ...اینجا چخبره...
جولیا که متوجه ته شده بود خودشو جمع کرد لبخند از روی لباش برداشته شد و به پایین زل زد ..
جولیا: ببخشید قربان..
تهیونگ: عااا...اینجوری نگوو تو حتما ادم عزیزی برای ا/ت هستی ..من ریست نیستم راحت باش..
جولیا: امم..ممنون
تهیونگ: می تونم بدونم چی شد که از هم جدا شدید ...اممم تا چند وقته همو میشناسید...
کوک: امم...جولیا دوست بچگی ا/ت ...دوتاشون باهم اومد ..
ا/ت: اره
بعد نگاهی به جولیا کرد و دستش و گرفت..
کوک:وقتی این اتفاق ها برای ا/ت میافته از اینجا فرار میکنه ..
تهیونگ: اووو...جولیا
جولیا: ب...بله
تهیونگ: حتما خیلی اذیت شدی ...تو دیگ حق نداری ندیمه باشی ..تو هم عضو اعضای این عمارتی ..
بعد یه لبخند زد و به چشماش خیره شد...
یه لبخند ملیحیم روی لبای جولیا نشست ...
ا/ت: جولیا بیا باهم بریم..تهیون بمون پیشه عمو تهیونگ باشه..
تهیون سرشو تکون داد ...
ا/ت و جولیا با هم راه افتادن ..
ا/ت : خب دیگ چخبر
جولیا: هممم..هیچی
ا/ت:یونهی...کجاست
جولیا:چند ماه پیش فرستادنش یه جای دیگ ...خیلی تنها شدم ...ولی قرار شد برگرده ...اما هنوز نیومده ..
ا/ت: عااا به کوک میگم ..برگش گردونه
جولیا: همم
ا/ت: رسیدیم
جولیا: عاع ...کجا
ا/ت: از این به بعد اینجا اتاق توئه ...این لباس های مسخره ام در بیار
جولیا: ولی ...
ا/ت: ولی چیی...بازم میخوای کلفتیی اینارو کنی..
جولیا:نخیر...خواستم بگم لباس دیگه ای ندارم😐😑
ا/ت: عا ...😄داخل همه چی هست ..برو...
جولیا رفت داخل و اتاق و ا/ت از اوجا دور شد ...رفت به سالن اصلی ..هنوز جیهوپ از اتاق بیرون نیومده بود ..دلش شور میزد نکنه اتفاقی برای جیمین بیافته..
کامنت بالای ۲۰۰ اپ بعد😐
جولیا: خاله شدم😃
/ت: همم می بینی که .. این اقا پسر ..پسمل خوشگل منه ..
بعد ا/ت دست گذاشت رو سر تهیون و گفت : تهیون ...پسرم این ...خالهه جولیاعه...یه دختر مهربون و البته یه خاله مهربون و...باید بگم جیغ جیغو ...
اینو نگفه بودی که جولیا یا دونه زد تو بازوت و گفت : اییی چی میگی درباره من به بچه ..
بعد خودش نشست رو به تهیون گفت: سلامم اقا کوچولو ..
تهیون: سلام
جولیا: اسم من جولیا ..
تهیون: منم تهیونم
جولیا : واییی تو چقد شیرینی ...عزیزم
بعد محکم بقلش کرد ..تهیونم متقابل بقلش کرد ...وقتی از هم جدا شدن تهیون گفت: تو خیلی مهلبونی...و بوی خوبی میدی
جولیا: ایییی ...عزیزم تو هم خیلی دوست داشتنی و جیگری ....خیلی خیلی زیاد دوست دارم ...
تهیون یه خنده تخودی کرد و گفت: منم
جولیا: اییی عزیزم ..دیگ از این به بعد همیشه ما منی..اصلا برایی خودمیییی
تهیون خندید...ا/ت: هییی ...بچه منه هااااا
جولیا: دیگ من خالشم تو هر کاری باهاش هم دستم ...نمی تونی کاری کنی
بعد دستشو برد بالا و با تهیون زدن قدش🙌
ا/ت: اوووو دسیسه جلوی چشم خودم ..
بعد هر سشون خندیدن ..
تهیونگ: اممم ...اینجا چخبره...
جولیا که متوجه ته شده بود خودشو جمع کرد لبخند از روی لباش برداشته شد و به پایین زل زد ..
جولیا: ببخشید قربان..
تهیونگ: عااا...اینجوری نگوو تو حتما ادم عزیزی برای ا/ت هستی ..من ریست نیستم راحت باش..
جولیا: امم..ممنون
تهیونگ: می تونم بدونم چی شد که از هم جدا شدید ...اممم تا چند وقته همو میشناسید...
کوک: امم...جولیا دوست بچگی ا/ت ...دوتاشون باهم اومد ..
ا/ت: اره
بعد نگاهی به جولیا کرد و دستش و گرفت..
کوک:وقتی این اتفاق ها برای ا/ت میافته از اینجا فرار میکنه ..
تهیونگ: اووو...جولیا
جولیا: ب...بله
تهیونگ: حتما خیلی اذیت شدی ...تو دیگ حق نداری ندیمه باشی ..تو هم عضو اعضای این عمارتی ..
بعد یه لبخند زد و به چشماش خیره شد...
یه لبخند ملیحیم روی لبای جولیا نشست ...
ا/ت: جولیا بیا باهم بریم..تهیون بمون پیشه عمو تهیونگ باشه..
تهیون سرشو تکون داد ...
ا/ت و جولیا با هم راه افتادن ..
ا/ت : خب دیگ چخبر
جولیا: هممم..هیچی
ا/ت:یونهی...کجاست
جولیا:چند ماه پیش فرستادنش یه جای دیگ ...خیلی تنها شدم ...ولی قرار شد برگرده ...اما هنوز نیومده ..
ا/ت: عااا به کوک میگم ..برگش گردونه
جولیا: همم
ا/ت: رسیدیم
جولیا: عاع ...کجا
ا/ت: از این به بعد اینجا اتاق توئه ...این لباس های مسخره ام در بیار
جولیا: ولی ...
ا/ت: ولی چیی...بازم میخوای کلفتیی اینارو کنی..
جولیا:نخیر...خواستم بگم لباس دیگه ای ندارم😐😑
ا/ت: عا ...😄داخل همه چی هست ..برو...
جولیا رفت داخل و اتاق و ا/ت از اوجا دور شد ...رفت به سالن اصلی ..هنوز جیهوپ از اتاق بیرون نیومده بود ..دلش شور میزد نکنه اتفاقی برای جیمین بیافته..
کامنت بالای ۲۰۰ اپ بعد😐
۱۰۹.۵k
۱۵ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.