آوای دروغین
part27
میخواستیم نقشه رو عملی کنیم که یهو در اتاق بی هوا باز شد و قامت تهیونگ تو چارچوب در نمایان شد
تهیونگ:میگم آر......
حرفش با دیدن مونا نصفه موند
اوپس الان چه خاکی بریزم تو سرم
تهیونگ:مونا شییی
سریع درو بستم تا صدامون بیرون نره
+ببین تهیونگ این چند روز که شما خونه نبودید من مونا رو آوردم که تنها نباشم میدونی که مثل خواهرمه
روی خواهرم تاکید کردم چون میخواستم ضایع نشم ادامه دادم
+البته کوک میدونست
کوک با چشمای گرد نگاهم کرد که ملتمس سرم و تکون دادم و چشمامو گربهای و مظلوم کردم
تهیونگ:کوک تو میدونستی و به ما نگفتی؟
کوک حرصی نگاهم کرد و گفت:ببخشید
+واسه چی اومدی اینجا؟
تهیونگ:اومدم چون این گردنبند و تو اتاقم پیدا کردم
به گردنبندی که تو دستش بود نگاه کردم که دیدم مال موناست
مونا ست گردنبند گوشواره این مدل و داشت
تهیونگ:که البته الان فهمیدم مال مونا شیه
به مونا نگاه کردم چون موهاشو بالا بسته بود گوشوارههاش معلوم بود و صورتشم سرخ بود
مونا جلو رفت و گردنبند و از دست تهیونگ گرفت
مونا:واقعا متاسفم نمیدونم این تو اتاقتون چیکار میکرده
چشم عرهای بهش رفتم و نقشه رو برای تهیونگ گفتم
تهیونگ:چرا فقط توضیحی که به من دادی و به پسرا نمیدی
لبمو گاز گرفتم و سرمو انداختم پایین
+میترسم فکر بد کنن
تهیونگ که انگار قانع شده بود گفت:باشه من میرم یه سر و گوشی آب بدم
بعد از کلی کارآگاه بازی تونستیم مونا رو از خونه ببریم بیرون بعد از عذرخواهی از تهیونگ و جونگکوک رفتم اتاقم و گرفتم خوابیدم
میخواستیم نقشه رو عملی کنیم که یهو در اتاق بی هوا باز شد و قامت تهیونگ تو چارچوب در نمایان شد
تهیونگ:میگم آر......
حرفش با دیدن مونا نصفه موند
اوپس الان چه خاکی بریزم تو سرم
تهیونگ:مونا شییی
سریع درو بستم تا صدامون بیرون نره
+ببین تهیونگ این چند روز که شما خونه نبودید من مونا رو آوردم که تنها نباشم میدونی که مثل خواهرمه
روی خواهرم تاکید کردم چون میخواستم ضایع نشم ادامه دادم
+البته کوک میدونست
کوک با چشمای گرد نگاهم کرد که ملتمس سرم و تکون دادم و چشمامو گربهای و مظلوم کردم
تهیونگ:کوک تو میدونستی و به ما نگفتی؟
کوک حرصی نگاهم کرد و گفت:ببخشید
+واسه چی اومدی اینجا؟
تهیونگ:اومدم چون این گردنبند و تو اتاقم پیدا کردم
به گردنبندی که تو دستش بود نگاه کردم که دیدم مال موناست
مونا ست گردنبند گوشواره این مدل و داشت
تهیونگ:که البته الان فهمیدم مال مونا شیه
به مونا نگاه کردم چون موهاشو بالا بسته بود گوشوارههاش معلوم بود و صورتشم سرخ بود
مونا جلو رفت و گردنبند و از دست تهیونگ گرفت
مونا:واقعا متاسفم نمیدونم این تو اتاقتون چیکار میکرده
چشم عرهای بهش رفتم و نقشه رو برای تهیونگ گفتم
تهیونگ:چرا فقط توضیحی که به من دادی و به پسرا نمیدی
لبمو گاز گرفتم و سرمو انداختم پایین
+میترسم فکر بد کنن
تهیونگ که انگار قانع شده بود گفت:باشه من میرم یه سر و گوشی آب بدم
بعد از کلی کارآگاه بازی تونستیم مونا رو از خونه ببریم بیرون بعد از عذرخواهی از تهیونگ و جونگکوک رفتم اتاقم و گرفتم خوابیدم
۳.۷k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.