رمان معشوقه ی شیطون زیبای من
# پارت اول
دیانا :
از خواب بیدار شدم امروز قراره برم سر کاری که سال ها براش درس خوندم و شب و روز زحمت کشیدم خوشحالم که بالاخره درس ام تموم شد و قراره با نیکا رفیق فاب ام بریم داخل بیمارستان کار کنیم من و نیکا پرستاری خوندیم و قرار پرستار یکی از بهترین بیمارستان های تهران بشیم .تو فکرام غرق بودم که ....
نیکا : هوییی خر نفهم دیر شد هیچی نپوشیدی
هل کردم سریع از جام بلند شدم که یهو شپلق خوردم بر روی زمین مبارک نیکا هم به جای کمک عین گاو میخندید
خلاصه پس از کلی سختی من لباس ها رو پوشیدم و حاضر شدیم که بریم سوار لامبورگینی من شدیم و رفتیم ماشین رو تو پارکینگ پارک کردم
دیانا : نیکا باورت میشه بلاخره به جایی رسیدیم که واسش کلی زحمت کشیدیم و درس خوندیم
نیکا : تو حرف درس نزن که خندم میگیره تو که سر هر جلشه داشتی چرت میزدی اون وقت هایی هم که خوابت نمی اومد داشتی تو رویا هات سیر می کردی
دیانا : ایش برو بابا
رفتیم داخل رو پوش پوشیدیم و یه دکتر زن پلاستیکی « عملی» که همش مغرور انه حرف میزد عین اردک که شیشه زده باشه افتاد دنبالمون و همه جا رو نشون داد به مولا جنس سرامیک ها دستشویی رو هم گفت منم سرم رو همش به نشونه تایید میکردم والا اگه به یک کلمه از حرفاش توجه کرده باشم سرم رو انداختم پایین و با ناخن هام ور رفتم منم ناخن کاشت داشتم اما با اندازه ی معمولی مال این دکتره 4 برابر من بود بدبخت اون مریضی که گیر تو بیفته سوراخش میکنی همین طور فکر میکردم که یهو سرم خورد تو ستون سفت که باعث شد بیفتم زمین
ادامه دارد ....🍃🌸
دیانا :
از خواب بیدار شدم امروز قراره برم سر کاری که سال ها براش درس خوندم و شب و روز زحمت کشیدم خوشحالم که بالاخره درس ام تموم شد و قراره با نیکا رفیق فاب ام بریم داخل بیمارستان کار کنیم من و نیکا پرستاری خوندیم و قرار پرستار یکی از بهترین بیمارستان های تهران بشیم .تو فکرام غرق بودم که ....
نیکا : هوییی خر نفهم دیر شد هیچی نپوشیدی
هل کردم سریع از جام بلند شدم که یهو شپلق خوردم بر روی زمین مبارک نیکا هم به جای کمک عین گاو میخندید
خلاصه پس از کلی سختی من لباس ها رو پوشیدم و حاضر شدیم که بریم سوار لامبورگینی من شدیم و رفتیم ماشین رو تو پارکینگ پارک کردم
دیانا : نیکا باورت میشه بلاخره به جایی رسیدیم که واسش کلی زحمت کشیدیم و درس خوندیم
نیکا : تو حرف درس نزن که خندم میگیره تو که سر هر جلشه داشتی چرت میزدی اون وقت هایی هم که خوابت نمی اومد داشتی تو رویا هات سیر می کردی
دیانا : ایش برو بابا
رفتیم داخل رو پوش پوشیدیم و یه دکتر زن پلاستیکی « عملی» که همش مغرور انه حرف میزد عین اردک که شیشه زده باشه افتاد دنبالمون و همه جا رو نشون داد به مولا جنس سرامیک ها دستشویی رو هم گفت منم سرم رو همش به نشونه تایید میکردم والا اگه به یک کلمه از حرفاش توجه کرده باشم سرم رو انداختم پایین و با ناخن هام ور رفتم منم ناخن کاشت داشتم اما با اندازه ی معمولی مال این دکتره 4 برابر من بود بدبخت اون مریضی که گیر تو بیفته سوراخش میکنی همین طور فکر میکردم که یهو سرم خورد تو ستون سفت که باعث شد بیفتم زمین
ادامه دارد ....🍃🌸
۱۵.۷k
۱۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.