خانواده جن زاده - پارت 1
زنگ کلاس خورد و همه به داخل اتاق رفتیم ، روی یکی از نیمکت های کلا نشستم و از پنجره به بیرون نگاه میکردم
- 어떻게 지내세요?
چیزی نگفتم. فقط میدونستم به ژاپنی حرف نمیزد
او لبخند زد و گلویش رو صاف کرد: شرمنده
چشمانم گرد شد: تو میتونی مثل من حر-
پسر سنجابی سر تکان داد و دستانش رو به طرفم جلو برد: من هان جیسونگ هستم
لبخند زدم: لوسیم
چشمانش به من چشم دوخت: یعنی الان باهم دوستیم ؟
رفتار خیلی نازی داشت که باعث حک کردن لبخند روی لبانم شد: البته
خندید و سریع گفت: اهل کجایی؟
- ایران
چشمانش گرد شد: جدن؟ چه خوب..
همان موقع زنگ خورد و به حیاط دویدم. او هم همراهم اومد . رویم رو برگرداندم و گفتم: میخوای تو هم باهام بیای ؟
انگشتانش رو به هم زد ، احساس میکنم درونش یه پسر کوچولو ۴ سالس . لبخند زدم . او گفت: واقعا؟ واقعا میتونم همراهت بیام؟
- ارهه
لبخند زد و قدم هایش رو تند تر کرد
#فیک
#استری_کیدز
#هان_جیسونگ
شرط: 2 لایک
- 어떻게 지내세요?
چیزی نگفتم. فقط میدونستم به ژاپنی حرف نمیزد
او لبخند زد و گلویش رو صاف کرد: شرمنده
چشمانم گرد شد: تو میتونی مثل من حر-
پسر سنجابی سر تکان داد و دستانش رو به طرفم جلو برد: من هان جیسونگ هستم
لبخند زدم: لوسیم
چشمانش به من چشم دوخت: یعنی الان باهم دوستیم ؟
رفتار خیلی نازی داشت که باعث حک کردن لبخند روی لبانم شد: البته
خندید و سریع گفت: اهل کجایی؟
- ایران
چشمانش گرد شد: جدن؟ چه خوب..
همان موقع زنگ خورد و به حیاط دویدم. او هم همراهم اومد . رویم رو برگرداندم و گفتم: میخوای تو هم باهام بیای ؟
انگشتانش رو به هم زد ، احساس میکنم درونش یه پسر کوچولو ۴ سالس . لبخند زدم . او گفت: واقعا؟ واقعا میتونم همراهت بیام؟
- ارهه
لبخند زد و قدم هایش رو تند تر کرد
#فیک
#استری_کیدز
#هان_جیسونگ
شرط: 2 لایک
۱.۵k
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.