عشق فاجعه بار پارت ۱۳
[پرش زمانی] چشمامو یکم مالیدمو رفتم پایین هیشکی تو خونه نبود رفتم پشت پنجره دیدم پلیس دم در سریع رفتم بیرون ا/ت: سلام مشکلی پیش اومده؟ لیسا : نه همچی عالی عزیزم برو تو ا/ت: انقد مث بچه ها با من حرف نزن تهیونگ:ا/ت برو تو
جونگ کوک : برو دیگه مگه فیلم سینمایی ا/ت: من هیجا نمیرم حداقل تا وقتی که نفهمم اینجا چخبره پلیس: هیچی فقط یه پرس جو و مام به دو نفر اینجا مضنونیم خودکارشو سمت جونگ کوک و لیسا گرفت و گفت: این دوتا دور و ور سالن هی ول میچرخیدن که داماد درو واسشون باز کرد راستش به سه نفر ا/ت : ام خب راستش شما اشتباه میکنین چون من چن بار رفتم بیرون ولی همچین کسی ندیدم تهیونگ: راستش همش تقصیر منه من دختر خالمو کشتم ا/ت: نه داره شوخی میکنه بعد گوششو گرفتمو گفتم داری چه غلطی میکنی تهیونگ: نه من شوخی نمی کنم پلیس : خب بنظر میاد خودت اعتراف کردی یه دستبند بهش زدن داشتن میبردنش یه نگا بهم کردو بعد سریع سرشو برگردوند لیسا بغلم کرد که آروم بمونم جونگ کوک دنبالشون دوید که با پلیسا حرف بزنه ولی فایده نداشت انگاری دوباره روحمو ازم گرفتن چون انگاری هیچی جون تو وجودم نبود
جونگ کوک : برو دیگه مگه فیلم سینمایی ا/ت: من هیجا نمیرم حداقل تا وقتی که نفهمم اینجا چخبره پلیس: هیچی فقط یه پرس جو و مام به دو نفر اینجا مضنونیم خودکارشو سمت جونگ کوک و لیسا گرفت و گفت: این دوتا دور و ور سالن هی ول میچرخیدن که داماد درو واسشون باز کرد راستش به سه نفر ا/ت : ام خب راستش شما اشتباه میکنین چون من چن بار رفتم بیرون ولی همچین کسی ندیدم تهیونگ: راستش همش تقصیر منه من دختر خالمو کشتم ا/ت: نه داره شوخی میکنه بعد گوششو گرفتمو گفتم داری چه غلطی میکنی تهیونگ: نه من شوخی نمی کنم پلیس : خب بنظر میاد خودت اعتراف کردی یه دستبند بهش زدن داشتن میبردنش یه نگا بهم کردو بعد سریع سرشو برگردوند لیسا بغلم کرد که آروم بمونم جونگ کوک دنبالشون دوید که با پلیسا حرف بزنه ولی فایده نداشت انگاری دوباره روحمو ازم گرفتن چون انگاری هیچی جون تو وجودم نبود
۵.۱k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.