فیک اجبار پارت 31
پارت ۳1
♒فیک اجبار♒
کوک
از پله ها اومدم پایین که جلوی در که دیدم جی وونگ رو ویلچر نشسته.......
×پ...پسر حالت خوبه؟؟؟؟؟؟
+جونگ....کوک اومدن خونمو بهم زدن کتکم زدن و بیهوشم کردن نگاهبانا منو بردن بیمارستان جایی برای رفتن نداشتم اومدم اینجا......
×چی...چرا..... یعنی کیا باهات این کا رو کردن؟؟؟؟
+ن..نمیدونم چیزی نگفتن.....
×فعلا نباید تنها بمونی اینجا میمونی خودم اون اشغالارو پیدا میکنم....
+نه مزاحم نمیشم(آخ اسکل چرا اومدی اینجا اگه نمیخوای مزاحم شی گاگول😐)
×این چه حرفیه پسر......نیامی اتاق مهمون ر اماده کن....
_چشم اقا
■●■●■●■●■●■●■
لونا
لباس پوشیدم و از اتاق اومدم بیرون استرس داشتم که باهاش رو به رو شم ولی وقتی دیدمش شبیه گربه های بی پناه بود..........این یهو چش شده.....واای کاشکی میمرد راحت میشدم.....اههه خدا نکنه لونا......رفتم دست جونگ کوک گرفتم و جونگ کوک واسم ماجرا رو تعریف کرد.........
باوزم نمیشد امکان نداره .....اون خودش دسته شیطونو از پشت میبنده ......بعد کتک خورده؟؟؟؟؟؟ولی اگه راس باشه چی......وایی خدا گیج شدم.....
کوک:لونا جی وونگ پیش ما میمونه......
(لیوان از دست میوفته خورد میشه)
لونا:چی.....چی؟؟؟؟؟
کوک:عشقمحالت خوبه چت شد یهو؟؟؟
لونا:چی...چیزی نیست ..
کوک:از جی وونگخجالت نکش اون شبیه برادرته باشه؟؟؟
لونا:من....من میرم بالا........
○○○○○○○○○○○○○○○○○
لونا
خدایا پیش مامیمونه حالا من چیکار کنم ........ یعنی باید همه چیو به جونگ کوک بگم......
اره باید بگمکه من..........
خب میدونم الان دوست دارین منو ججررر بدین ولی بای تا فرداحرص دادنتون قشنگ ترین حس دنیاست😂😐
#FICEJBAR
♒فیک اجبار♒
کوک
از پله ها اومدم پایین که جلوی در که دیدم جی وونگ رو ویلچر نشسته.......
×پ...پسر حالت خوبه؟؟؟؟؟؟
+جونگ....کوک اومدن خونمو بهم زدن کتکم زدن و بیهوشم کردن نگاهبانا منو بردن بیمارستان جایی برای رفتن نداشتم اومدم اینجا......
×چی...چرا..... یعنی کیا باهات این کا رو کردن؟؟؟؟
+ن..نمیدونم چیزی نگفتن.....
×فعلا نباید تنها بمونی اینجا میمونی خودم اون اشغالارو پیدا میکنم....
+نه مزاحم نمیشم(آخ اسکل چرا اومدی اینجا اگه نمیخوای مزاحم شی گاگول😐)
×این چه حرفیه پسر......نیامی اتاق مهمون ر اماده کن....
_چشم اقا
■●■●■●■●■●■●■
لونا
لباس پوشیدم و از اتاق اومدم بیرون استرس داشتم که باهاش رو به رو شم ولی وقتی دیدمش شبیه گربه های بی پناه بود..........این یهو چش شده.....واای کاشکی میمرد راحت میشدم.....اههه خدا نکنه لونا......رفتم دست جونگ کوک گرفتم و جونگ کوک واسم ماجرا رو تعریف کرد.........
باوزم نمیشد امکان نداره .....اون خودش دسته شیطونو از پشت میبنده ......بعد کتک خورده؟؟؟؟؟؟ولی اگه راس باشه چی......وایی خدا گیج شدم.....
کوک:لونا جی وونگ پیش ما میمونه......
(لیوان از دست میوفته خورد میشه)
لونا:چی.....چی؟؟؟؟؟
کوک:عشقمحالت خوبه چت شد یهو؟؟؟
لونا:چی...چیزی نیست ..
کوک:از جی وونگخجالت نکش اون شبیه برادرته باشه؟؟؟
لونا:من....من میرم بالا........
○○○○○○○○○○○○○○○○○
لونا
خدایا پیش مامیمونه حالا من چیکار کنم ........ یعنی باید همه چیو به جونگ کوک بگم......
اره باید بگمکه من..........
خب میدونم الان دوست دارین منو ججررر بدین ولی بای تا فرداحرص دادنتون قشنگ ترین حس دنیاست😂😐
#FICEJBAR
۵۸.۶k
۲۱ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.