Part2 (باور ندارم)
کوک*ویو
من و جیمین رفتیم بار در واقع با تهیونگ قرار گذاشته بودیم
من و جیمین و تهیونگ تو بار نشسته بودیم و نوشیدنی می خوردیم
جیمین:کی میاد دختر بازی
کوک:من
ته:من
جیمین:باشه اقایون عجله نکنید وایسید یکم مست شیم
ته و کوک:باشه
یکم گذشت داشتم میوفتادم انقدر مست بودم
کوک:میرم خونه دیر وقته
وی و جیمین:چرا میخواستیم که فعلا خوش بگذرونیم
کوک:واقعا باشه نمیرم(بعدش خندید)
وی:دیوونه(با خنده)
جیمین:دقیقا(با خنده)
کوک:بچه ها خیلی هم خوابم میاد خداحافظ میرم
ویمین:حداقل با تاکسی برو یبار تصادف نکنی با ماشین
کوک:باشه
گفتم باشه ولی با ماشین خودم میرم.
سوار ماشینم شدم
(۱۰ دقیقه بعد)
رسیدم خونه اوه همه خوابن
سحرخیزای پلاستیکی،فقط یه نفر داخل اشپزخونه بود که اون ا.ت بود
با دیدنش چشام برق زد
رفتم سمتش گفتم
کوک:هنوز بیداری که
ا.ت:الان میرن میخوابم ارباب
کوک:اینشکلی که نمیشه
ا.ت:بله......
من و جیمین رفتیم بار در واقع با تهیونگ قرار گذاشته بودیم
من و جیمین و تهیونگ تو بار نشسته بودیم و نوشیدنی می خوردیم
جیمین:کی میاد دختر بازی
کوک:من
ته:من
جیمین:باشه اقایون عجله نکنید وایسید یکم مست شیم
ته و کوک:باشه
یکم گذشت داشتم میوفتادم انقدر مست بودم
کوک:میرم خونه دیر وقته
وی و جیمین:چرا میخواستیم که فعلا خوش بگذرونیم
کوک:واقعا باشه نمیرم(بعدش خندید)
وی:دیوونه(با خنده)
جیمین:دقیقا(با خنده)
کوک:بچه ها خیلی هم خوابم میاد خداحافظ میرم
ویمین:حداقل با تاکسی برو یبار تصادف نکنی با ماشین
کوک:باشه
گفتم باشه ولی با ماشین خودم میرم.
سوار ماشینم شدم
(۱۰ دقیقه بعد)
رسیدم خونه اوه همه خوابن
سحرخیزای پلاستیکی،فقط یه نفر داخل اشپزخونه بود که اون ا.ت بود
با دیدنش چشام برق زد
رفتم سمتش گفتم
کوک:هنوز بیداری که
ا.ت:الان میرن میخوابم ارباب
کوک:اینشکلی که نمیشه
ا.ت:بله......
۱.۱k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.