ꜱᴀᴅɪᴍ
ᴘᴀʀᴛ:ᴛᴡᴏ
بورام: هیس آروم باش من پیشتم اون حتی نمیدونه کجاییم آروم باش دستش هم بهت نمیرسه باشه آروم باش حالا بیا بریم اتاق بخوابیم
چشمامو به زور وا نگه داشته بودم دست بورام گرفتم وارد اتاق شدم رو تخت دراز کشیدم روم پتو کشید اومد بغلم دراز کشید سرمو گذاشتم رو سینه اش چشمامو بستم
[ویو جونگکوک]
جونگکوک: اگه اونجا هم نباشه چی؟!
یونگ: قرصاتو خوردی؟
جونگکوک: این کلمه فاکی رو نگو
یونگ: اما تو باید خوب بشی ات هم بخاطر این رفت
جونگکوک: بهش نشون میدم که فک میکنه من روانی ام آره
یونگ: یه مهمونی داریم دو سه روز دیگه ساک جمع کن میخواییم بریم
جونگکوک: کجا؟
یونگ: مهمونی بزرگترین مافیاهای...
زشته که جئون جونگکوک نباشه
جونگکوک: کدوم شهر؟
یونگ: اونو بعدا میگم تو فردا ساکتو جمع کت پرواز داریم
[ویو ات]
▪︎morning▪︎
چشمامو به زور از هم وا کردم سعی داشتم همچیو فراموش کنم بورام راست میگه اون هیچوقت دستش بهم نمیرسه از تخت بلند شدم رفتم آشپزخونه...
ات: به به چه بوی خوبی میاد!
اوه بازم بورام خانم چه کرده؟
بورام: هیی ات
ات: خب یکم از اون شیرینی ها بده بدجور هوس کردم
بورام: بیا بگیر بخور تنبل، هااا ات راستی توی کلوپ مهمونی بزرگیه منم دست تنهام میشه امروز رو بیای کمکم
ات: آره چرا نمیشه کیوت منم میام
بورام: رخب راستش میدونستم نه نمیگی پس از رییسم لباس اضافه گرفتم
ات: اییی بدجنس خب حالا کی میریم؟
بورام: ساعت ۸ شب
ات: باشه پس هنوز وقت زیاده
بورام: هییی الان داری کجا میری؟
ات: خب حاضر شم
بورام: لعنتی الان گفتی خیلی وقت مونده
ات: خب موهامو نگاه باید شونه کنم یا نه!
بورام: وایی خوبه میری پذیرایی نمیری عروسی
ات: خب الان روپوش ما سفید مشکی بنظرت یه پوتین پاشنه بلند مشکی بپوشم؟
موهامو بریزم دورم؟
بورام: من ترو میکشمااا یالا برو اتاق بعد پنج دقیقه بیا که ناهار بخوریم
ات: چشم (بالخند)
رفتم جلوی آیینه صورتم قرمز بود هنوزم ولی خب مشکلی نبود با پنکیک حلش میکنم
[ویو جونگکوک]
یونگ: خب بیا رسیدیم دائگو
جونگکوک: آدما رو باز بفرست اینجا هم دنبال ات بگردن
یونگ: باشه همه کاراشو خودم انجام میدم فعلا بیا بریم ویلا
[ویو ات]
بورام: ات حاضری دیگه ما باید سریع بریم اونجا
ات: آره آره حاضرم
باهم داشتیم از در خونه خارج میشیدیم که پامو نزاشتم بیرون تردید داشتم
بورام: بیا نگران نباش من پیشتم
نفش عمیقی کشیدم پامو گذاشتم بیرون از خونه...
وقتی از عمارت جونگکوک فرار کردم اصلا پا نزاشتم بیرون
ات: هوا چه خنکه
بورام: آره ولی بیا تاکسی بگیریم وگرنه تا صبح هم نمیرسیم
یه تاکسی گرفتیم سوار شدیم بعد از چند مین رسیدیم خیلی بزرگ بود
رییس: اوه خانم بورام اومدید سریع از مهمونا پذیرایی کنید
بورام: باشه رییس ات بیا دنبالم...
بورام: هیس آروم باش من پیشتم اون حتی نمیدونه کجاییم آروم باش دستش هم بهت نمیرسه باشه آروم باش حالا بیا بریم اتاق بخوابیم
چشمامو به زور وا نگه داشته بودم دست بورام گرفتم وارد اتاق شدم رو تخت دراز کشیدم روم پتو کشید اومد بغلم دراز کشید سرمو گذاشتم رو سینه اش چشمامو بستم
[ویو جونگکوک]
جونگکوک: اگه اونجا هم نباشه چی؟!
یونگ: قرصاتو خوردی؟
جونگکوک: این کلمه فاکی رو نگو
یونگ: اما تو باید خوب بشی ات هم بخاطر این رفت
جونگکوک: بهش نشون میدم که فک میکنه من روانی ام آره
یونگ: یه مهمونی داریم دو سه روز دیگه ساک جمع کن میخواییم بریم
جونگکوک: کجا؟
یونگ: مهمونی بزرگترین مافیاهای...
زشته که جئون جونگکوک نباشه
جونگکوک: کدوم شهر؟
یونگ: اونو بعدا میگم تو فردا ساکتو جمع کت پرواز داریم
[ویو ات]
▪︎morning▪︎
چشمامو به زور از هم وا کردم سعی داشتم همچیو فراموش کنم بورام راست میگه اون هیچوقت دستش بهم نمیرسه از تخت بلند شدم رفتم آشپزخونه...
ات: به به چه بوی خوبی میاد!
اوه بازم بورام خانم چه کرده؟
بورام: هیی ات
ات: خب یکم از اون شیرینی ها بده بدجور هوس کردم
بورام: بیا بگیر بخور تنبل، هااا ات راستی توی کلوپ مهمونی بزرگیه منم دست تنهام میشه امروز رو بیای کمکم
ات: آره چرا نمیشه کیوت منم میام
بورام: رخب راستش میدونستم نه نمیگی پس از رییسم لباس اضافه گرفتم
ات: اییی بدجنس خب حالا کی میریم؟
بورام: ساعت ۸ شب
ات: باشه پس هنوز وقت زیاده
بورام: هییی الان داری کجا میری؟
ات: خب حاضر شم
بورام: لعنتی الان گفتی خیلی وقت مونده
ات: خب موهامو نگاه باید شونه کنم یا نه!
بورام: وایی خوبه میری پذیرایی نمیری عروسی
ات: خب الان روپوش ما سفید مشکی بنظرت یه پوتین پاشنه بلند مشکی بپوشم؟
موهامو بریزم دورم؟
بورام: من ترو میکشمااا یالا برو اتاق بعد پنج دقیقه بیا که ناهار بخوریم
ات: چشم (بالخند)
رفتم جلوی آیینه صورتم قرمز بود هنوزم ولی خب مشکلی نبود با پنکیک حلش میکنم
[ویو جونگکوک]
یونگ: خب بیا رسیدیم دائگو
جونگکوک: آدما رو باز بفرست اینجا هم دنبال ات بگردن
یونگ: باشه همه کاراشو خودم انجام میدم فعلا بیا بریم ویلا
[ویو ات]
بورام: ات حاضری دیگه ما باید سریع بریم اونجا
ات: آره آره حاضرم
باهم داشتیم از در خونه خارج میشیدیم که پامو نزاشتم بیرون تردید داشتم
بورام: بیا نگران نباش من پیشتم
نفش عمیقی کشیدم پامو گذاشتم بیرون از خونه...
وقتی از عمارت جونگکوک فرار کردم اصلا پا نزاشتم بیرون
ات: هوا چه خنکه
بورام: آره ولی بیا تاکسی بگیریم وگرنه تا صبح هم نمیرسیم
یه تاکسی گرفتیم سوار شدیم بعد از چند مین رسیدیم خیلی بزرگ بود
رییس: اوه خانم بورام اومدید سریع از مهمونا پذیرایی کنید
بورام: باشه رییس ات بیا دنبالم...
۲۴.۸k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.