شاگرد عاشق🖤
شاگرد عاشق🖤
ا/ت: جیسون رفت تو خونه میخواستم برم که دیدم کوک خودش رو جمع کرده تو ماشینه و زانو هاش رو بغل کرده
رفتم طرفه ماشین و دره صندلی شاگرد رو باز کردم
هی کوک؟؟کوکیی؟؟خوبی؟؟
صدایی نشنیدم رفتم تو نشستم درو بستم
کوک؟ کوکی؟
با چشمایه اشکی سرش رو از رویه زانو هاش برداشت و نگام کرد
گریه؟؟مگه نگفتم گریه نمیکنی دیگه
کوک:ببخشید صدایه بلند...
ا/ت:از این به بعد گریه کنی ۱۰تا ضربه با ختکش به دستت میزنم
کوک:اما
ا/ت: تمومه دیگه گریه نمیکنی الانم بیا تو
تلفن زنگ خورد
جکی: بانو بانو
ا/ت: بله؟؟
جکی: جیمین به کما رفته
ا/ت: چییییی؟؟؟؟
جکی: دکترا گفتم حالش خیلی وخیمه
ا/ت: لعنتی ... باشه قطع میکنم..
ای بابا حالا چیکار کنم نباید اینجوری میشد
جیسوننن چی شد؟؟
جیسون: کاره یه دختر تنها بود
ا/ت: دختر؟؟ برایه کجا کار میکنه
جیسون: هیج جا یه خونه داره تویه بوسان زندگی میکنه
ا/ت: بوسان چه ربطی به سئول داره؟؟
جیسون: نمیدونم فقط میدونم دنباله طلا بود که ساعت و جام طلا و اینجور چیزاش رو دزدید
ا/ت: اسمش چیه؟؟
جیسون: کیم نازنین
ا/ت: کیم نازنین؟؟
جیسون: آره یه رگه ترکی داره
ا/ت:دیگه چیزی میدونی؟؟
جیسون: خانواده نداره مثله اینکه کشته شدن
ا/ت: اهوم امکان دارههه
جیسون: جیمین کشته باشه؟؟
ا/ت: جیمین تو بوسان زیاد خونه آتیش زده و قلدری کرده
جیسون: بعید نیس
ا/ت: اون رو تعقیب کنید و کاراش رو به من بگید بعده یه مدت میگم گروگان بگیریدش
جیسون: چشم بانو
کوک: تمام حرفاشون رو شنیدم داشتم میرفتم که صدایه بانو اومد
ا/ت: کجا میری؟؟
جونگ کوک:با گریه ببخشید به خدا دیدم داد زدید ترسیدم اومدم ببینم خوبید که شنیدم معذرت میخوام
ا/ت: دوتا قانون رو زیر پا گذاشتی دستش رو گرفتم بردم تویه باغ شاخه دختر انار رو کندم
دستت رو بده
جونگ کوک: بانو ببخشید درد داره (با گریه)
ا/ت: دستش رو گرفتم
۱۰تا میزنم تازه بهت رحم هم کردم هر کدوم رو میشماری فهمیدی؟؟
جونگ کوک: بانو(بغض)
ا/ت: فهمیدی؟؟
جونگ کوک: بله
ا/ت: اولی رو زدم شروع کرد شمردن
جونگ کوک: یک... دو..سه..چهار...اههه پنج..شیش..هفت..هق هق...هشت ..هق نه ..ده
ا/ت: چوب رو پرت کردم بغض داشت هنوز سرش رو چسبوندم به سینم و دستم رو تو موهاش تکون میداد
هیششش گریه نکن اینو زدم تا قانون هارو نشکنی
از این به بعد گریه ممنون و گرنه هرچی بیشتر گریه کنی بیشتر میزنم
جونگ کوک: بغلم کرد هق هق میکردم دستم میسوخت من پسره بی وجودی بودم و به شدت ترسو ولی کارایی که بلد بودم رو خوب انجام میدادم دستم رو گرف برد طرفه اتاقم
ا/ت: بشین
رفتم جعبه کمک هایه اولیه رو آوردم و دستش رو بستم هنوز هق هق میکرد
محکم داد زدم بسه که صداش بریده شد
پارت هفتم🖤
ا/ت: جیسون رفت تو خونه میخواستم برم که دیدم کوک خودش رو جمع کرده تو ماشینه و زانو هاش رو بغل کرده
رفتم طرفه ماشین و دره صندلی شاگرد رو باز کردم
هی کوک؟؟کوکیی؟؟خوبی؟؟
صدایی نشنیدم رفتم تو نشستم درو بستم
کوک؟ کوکی؟
با چشمایه اشکی سرش رو از رویه زانو هاش برداشت و نگام کرد
گریه؟؟مگه نگفتم گریه نمیکنی دیگه
کوک:ببخشید صدایه بلند...
ا/ت:از این به بعد گریه کنی ۱۰تا ضربه با ختکش به دستت میزنم
کوک:اما
ا/ت: تمومه دیگه گریه نمیکنی الانم بیا تو
تلفن زنگ خورد
جکی: بانو بانو
ا/ت: بله؟؟
جکی: جیمین به کما رفته
ا/ت: چییییی؟؟؟؟
جکی: دکترا گفتم حالش خیلی وخیمه
ا/ت: لعنتی ... باشه قطع میکنم..
ای بابا حالا چیکار کنم نباید اینجوری میشد
جیسوننن چی شد؟؟
جیسون: کاره یه دختر تنها بود
ا/ت: دختر؟؟ برایه کجا کار میکنه
جیسون: هیج جا یه خونه داره تویه بوسان زندگی میکنه
ا/ت: بوسان چه ربطی به سئول داره؟؟
جیسون: نمیدونم فقط میدونم دنباله طلا بود که ساعت و جام طلا و اینجور چیزاش رو دزدید
ا/ت: اسمش چیه؟؟
جیسون: کیم نازنین
ا/ت: کیم نازنین؟؟
جیسون: آره یه رگه ترکی داره
ا/ت:دیگه چیزی میدونی؟؟
جیسون: خانواده نداره مثله اینکه کشته شدن
ا/ت: اهوم امکان دارههه
جیسون: جیمین کشته باشه؟؟
ا/ت: جیمین تو بوسان زیاد خونه آتیش زده و قلدری کرده
جیسون: بعید نیس
ا/ت: اون رو تعقیب کنید و کاراش رو به من بگید بعده یه مدت میگم گروگان بگیریدش
جیسون: چشم بانو
کوک: تمام حرفاشون رو شنیدم داشتم میرفتم که صدایه بانو اومد
ا/ت: کجا میری؟؟
جونگ کوک:با گریه ببخشید به خدا دیدم داد زدید ترسیدم اومدم ببینم خوبید که شنیدم معذرت میخوام
ا/ت: دوتا قانون رو زیر پا گذاشتی دستش رو گرفتم بردم تویه باغ شاخه دختر انار رو کندم
دستت رو بده
جونگ کوک: بانو ببخشید درد داره (با گریه)
ا/ت: دستش رو گرفتم
۱۰تا میزنم تازه بهت رحم هم کردم هر کدوم رو میشماری فهمیدی؟؟
جونگ کوک: بانو(بغض)
ا/ت: فهمیدی؟؟
جونگ کوک: بله
ا/ت: اولی رو زدم شروع کرد شمردن
جونگ کوک: یک... دو..سه..چهار...اههه پنج..شیش..هفت..هق هق...هشت ..هق نه ..ده
ا/ت: چوب رو پرت کردم بغض داشت هنوز سرش رو چسبوندم به سینم و دستم رو تو موهاش تکون میداد
هیششش گریه نکن اینو زدم تا قانون هارو نشکنی
از این به بعد گریه ممنون و گرنه هرچی بیشتر گریه کنی بیشتر میزنم
جونگ کوک: بغلم کرد هق هق میکردم دستم میسوخت من پسره بی وجودی بودم و به شدت ترسو ولی کارایی که بلد بودم رو خوب انجام میدادم دستم رو گرف برد طرفه اتاقم
ا/ت: بشین
رفتم جعبه کمک هایه اولیه رو آوردم و دستش رو بستم هنوز هق هق میکرد
محکم داد زدم بسه که صداش بریده شد
پارت هفتم🖤
۲۰.۰k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.