تو مال منی
پارت ۱
فوق اسمات
من تا جایی که بتونم سانسور کردم
گزارش نکن دیگه
مرد مست موهای پسرک را گرفت و سرش را که اندازه ی کف دستش بود محکم به تختی چوبی در آن اتاق در بسته کوبی..د
که ی سفیدی داشت. پسرک بیچاره از درد نا..له ای کرد و با تکان تكان خوردن سعی داشت خود را از دست آن مرد مست نجات دهد
اما او چگونه میتوانست با آن دو دست استخوانی و باریکش یک مرد مست چهل ساله را پس بزند؟
«آخ!ولم کن ع..وضی!»
«خیلی حرف میزنی پسر جون اینقدر وول نخور!من یه عالمه پول سرت دادم اونم فقط واسه یه شب پس دیگه مقاومت نکن.»
مرد در حالی که پسرک را به زور به تخت چسبانده بود دستان باریکش را از پشت گرفت و فشار داد.
پسرک آخی زیر ل..ب گفت، به
مرد
نگاه کرد.
«بالاخره میخوای شلوارت رو در بیاری یا خودم درش بیارم؟»
پسرک دندان قروچه ای کرد: «نمیزارم...»
مرد آهی کشید و با آن یکی دستش شلوارک مشکی رنگ پسرک را پایین کشید. با دیدن رونهای سفید و رنگ و رو رفته ی پسرک هوش از سرش پرید و بیشتر شه..و..تی شد دیگر طاقت نیاورد و با دست بزرگش یکی از رونهای پفکی پسرک را گرفت و فشرد. پسرک سعی کرد صدایی ندهد و پاهایش را تکان داد تا آزاد شوند «دستای کثیفت رو بردار!»
مرد خندهای پر از شه..وت کرد و محکم تر فشار داد: «اینجا من دستور میدم نه تو.»
مقاومت فایده ای نداشت و کم کم نال..ه ..های تحر..ی..ک کننده ی پسرک بلند شد. مرد مست خیلی تحر..ی..ک شده بود بنابراین پسرک را صاف
کرد و کمربندش را در آورد و دستان پسرک را با آن به تاج تخت بست. پسرک هنوز دست از تلاش برای رها شدن نمیکشید و تکان میخورد. در آخر مرد باکس..رش را در آورد و دی..ک کوچک و باریک او
را گرفت و مال..ی..د اه و نا..له..های سوزناک پسرک بلند شد و دیگر نمی توانست خود را نگه دارد در بین نا..له هایش باز هم تقلا میکرد تا مرد او را ول کند اما مرد مست گوشش بدهکار نبود... او آنقدر دی..ک کوچک پسرک را مال..ش داد تا مایهی گرم و سفیدی از دی..ک..ش در آمد، ظاهراً ار..ض..اء شده بود. دی..ک پسر را ول کرد و گفت: «خب خب حالا بریم سراغ قسمت اصلی!»
پسر با شنیدن این جمله چشمانش گرد شد و هراسان گشت، زیرا کاملا منظور مرد را فهمیده .بود مرد کام او را که روی دی..کش پخش شده بود لی..س زد و پسرک باز هم نا..له ای کش دار کرد، مرد هم که دیگر از سر مستی و شه..وتی بودن دیوانه شده بود شلوار خودش را هم کامل در آورد. پسرک با چشمان خم..ارش نگاهی کوچک به آل..ت تنا..سل..ی مرد مست انداخت و با دیدن آن شوکه شد و بیشتر ترسید. انگار د..یک..ش خیلی بزرگ بود و از سر شه..وت کاملا صاف شده بود، اصلا یک مرد چهل ساله میتواند دی..ک..ش را در یک پسر چهارده ساله
جا بدهد؟ مرد جلو آمد و پاهای ظریف پسرک را گرفت و بالا برد دی..ک..ش را هم جلو برد و روی ورودی پسرک ما..ل..ید
فوق اسمات
من تا جایی که بتونم سانسور کردم
گزارش نکن دیگه
مرد مست موهای پسرک را گرفت و سرش را که اندازه ی کف دستش بود محکم به تختی چوبی در آن اتاق در بسته کوبی..د
که ی سفیدی داشت. پسرک بیچاره از درد نا..له ای کرد و با تکان تكان خوردن سعی داشت خود را از دست آن مرد مست نجات دهد
اما او چگونه میتوانست با آن دو دست استخوانی و باریکش یک مرد مست چهل ساله را پس بزند؟
«آخ!ولم کن ع..وضی!»
«خیلی حرف میزنی پسر جون اینقدر وول نخور!من یه عالمه پول سرت دادم اونم فقط واسه یه شب پس دیگه مقاومت نکن.»
مرد در حالی که پسرک را به زور به تخت چسبانده بود دستان باریکش را از پشت گرفت و فشار داد.
پسرک آخی زیر ل..ب گفت، به
مرد
نگاه کرد.
«بالاخره میخوای شلوارت رو در بیاری یا خودم درش بیارم؟»
پسرک دندان قروچه ای کرد: «نمیزارم...»
مرد آهی کشید و با آن یکی دستش شلوارک مشکی رنگ پسرک را پایین کشید. با دیدن رونهای سفید و رنگ و رو رفته ی پسرک هوش از سرش پرید و بیشتر شه..و..تی شد دیگر طاقت نیاورد و با دست بزرگش یکی از رونهای پفکی پسرک را گرفت و فشرد. پسرک سعی کرد صدایی ندهد و پاهایش را تکان داد تا آزاد شوند «دستای کثیفت رو بردار!»
مرد خندهای پر از شه..وت کرد و محکم تر فشار داد: «اینجا من دستور میدم نه تو.»
مقاومت فایده ای نداشت و کم کم نال..ه ..های تحر..ی..ک کننده ی پسرک بلند شد. مرد مست خیلی تحر..ی..ک شده بود بنابراین پسرک را صاف
کرد و کمربندش را در آورد و دستان پسرک را با آن به تاج تخت بست. پسرک هنوز دست از تلاش برای رها شدن نمیکشید و تکان میخورد. در آخر مرد باکس..رش را در آورد و دی..ک کوچک و باریک او
را گرفت و مال..ی..د اه و نا..له..های سوزناک پسرک بلند شد و دیگر نمی توانست خود را نگه دارد در بین نا..له هایش باز هم تقلا میکرد تا مرد او را ول کند اما مرد مست گوشش بدهکار نبود... او آنقدر دی..ک کوچک پسرک را مال..ش داد تا مایهی گرم و سفیدی از دی..ک..ش در آمد، ظاهراً ار..ض..اء شده بود. دی..ک پسر را ول کرد و گفت: «خب خب حالا بریم سراغ قسمت اصلی!»
پسر با شنیدن این جمله چشمانش گرد شد و هراسان گشت، زیرا کاملا منظور مرد را فهمیده .بود مرد کام او را که روی دی..کش پخش شده بود لی..س زد و پسرک باز هم نا..له ای کش دار کرد، مرد هم که دیگر از سر مستی و شه..وتی بودن دیوانه شده بود شلوار خودش را هم کامل در آورد. پسرک با چشمان خم..ارش نگاهی کوچک به آل..ت تنا..سل..ی مرد مست انداخت و با دیدن آن شوکه شد و بیشتر ترسید. انگار د..یک..ش خیلی بزرگ بود و از سر شه..وت کاملا صاف شده بود، اصلا یک مرد چهل ساله میتواند دی..ک..ش را در یک پسر چهارده ساله
جا بدهد؟ مرد جلو آمد و پاهای ظریف پسرک را گرفت و بالا برد دی..ک..ش را هم جلو برد و روی ورودی پسرک ما..ل..ید
۶۲۸
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.