بوی 🔮 پارت 32
بوی 🔮 پارت 32
⛓️بد بوی 🔮 پارت 32
این یوپ :الان میایم، باشه باشه اومدیم
تلفن قطع کرد
این یوپ :ا ت بریم بابا عصبانیه از دستت
ا ت:چرا من من رفتم بهش گفتم بهم خيانت کنه
این یوپ :هنوز نمیدونه جیمین بهت خيانت کرده،.... بریم
ا ت:بریم
رفتیم خونه دم در بودیم که
این یوپ :تو اینجا بمون خودم بهش میگم
ا ت:باشه
این یوپ رفت طبقه بالا اتاق بابا
منم رفتم آشپزخونه
اجوما:سلام دخترم خوش اومدی چیزی میخوری
ا ت:سلام اجوما مرسی یه لیوان آب لطفا
اجوما :چشم الان
ا ت:مرسی
لیوان آب رو از اجوما گرفتم اومدم بیرون از آشپزخونه داشتم میرفتم سمت پله ها که برم اتاقم بابا با عصبانیت از پله ها میومد پایین این یوپ هم پشت سرش سعی داشت جلوش رو بگیره
ا/ب:میکشمش خودم میکشمش چطور جرعت کرده با دختر من این کار رو کنه
مامانم هم که سر و صدا رو شنیده بود اومد
ا/م:چیشده چخبره چرا خونه رو گذاشتی رو سرت
من همونجا خشکم زده بود میدونستم هیچی جلودار بابا نیست قطعا اگه دستش به جیمین میرسید میکشتش
بابام اومد پایین رفت سمت در که این یوپ جلوشو گرفت
این یوپ :مامان یه کاری کن الان پسره رو میکشه
بابام میخواست بره مامانم و این یوپ تا حدودی جلوش رو گرفته بودن هر سه تاشون حرف میزدن نمیفهمیدم چی میگن دیگه حالم داشت بد میشد که لیوان توی دستم رو زدم روی زمین شکست همه برگشتن سمت من اشکام بهم فرصت نمیداد درست ببینم
ا ت:بسه دیگه بسه بسه هق بسه
اومدن سمتم
ا/م:دخترم خوبی ا ت دخترم جواب بده
این یوپ :ا ت ا ت ا ت یه چیزی بگو
ا/پ:دخترم دخترم اجوما اجوما اب بیار
نشستم رو زمین و دستام رو گذاشتم روی سرم و گریه میکردم
ا ت:بسه بسه هق هق.................. هق هق.. او اون به من خیانت کرد هق هق جلوی روم دوست دختر سابقش رو بوسید هق هق (گریه هام بیشتر و بیشتر میشد) هق بعد هق.بعد.. شما اینجا جروبحث میکنید هق هق
اجوما یه قرص همراه اب اورد خوردم یکم اروم تر شدم
ا/م:ا ت دخترم پاشو یکم استراحت کن یالا پاشو خوشکلم پاشو
با کمک مامانم و اجوما پاشدم و بردنم توی اتاقم روی تخت خوابوندم و مامانم روم پتو کشید به ثانیه نرسید خوابم برد (قرص خواب بهش دادن)
🧹شرطا
#لایک 35
#کامنت 100
🔮
⛓️بد بوی 🔮 پارت 32
این یوپ :الان میایم، باشه باشه اومدیم
تلفن قطع کرد
این یوپ :ا ت بریم بابا عصبانیه از دستت
ا ت:چرا من من رفتم بهش گفتم بهم خيانت کنه
این یوپ :هنوز نمیدونه جیمین بهت خيانت کرده،.... بریم
ا ت:بریم
رفتیم خونه دم در بودیم که
این یوپ :تو اینجا بمون خودم بهش میگم
ا ت:باشه
این یوپ رفت طبقه بالا اتاق بابا
منم رفتم آشپزخونه
اجوما:سلام دخترم خوش اومدی چیزی میخوری
ا ت:سلام اجوما مرسی یه لیوان آب لطفا
اجوما :چشم الان
ا ت:مرسی
لیوان آب رو از اجوما گرفتم اومدم بیرون از آشپزخونه داشتم میرفتم سمت پله ها که برم اتاقم بابا با عصبانیت از پله ها میومد پایین این یوپ هم پشت سرش سعی داشت جلوش رو بگیره
ا/ب:میکشمش خودم میکشمش چطور جرعت کرده با دختر من این کار رو کنه
مامانم هم که سر و صدا رو شنیده بود اومد
ا/م:چیشده چخبره چرا خونه رو گذاشتی رو سرت
من همونجا خشکم زده بود میدونستم هیچی جلودار بابا نیست قطعا اگه دستش به جیمین میرسید میکشتش
بابام اومد پایین رفت سمت در که این یوپ جلوشو گرفت
این یوپ :مامان یه کاری کن الان پسره رو میکشه
بابام میخواست بره مامانم و این یوپ تا حدودی جلوش رو گرفته بودن هر سه تاشون حرف میزدن نمیفهمیدم چی میگن دیگه حالم داشت بد میشد که لیوان توی دستم رو زدم روی زمین شکست همه برگشتن سمت من اشکام بهم فرصت نمیداد درست ببینم
ا ت:بسه دیگه بسه بسه هق بسه
اومدن سمتم
ا/م:دخترم خوبی ا ت دخترم جواب بده
این یوپ :ا ت ا ت ا ت یه چیزی بگو
ا/پ:دخترم دخترم اجوما اجوما اب بیار
نشستم رو زمین و دستام رو گذاشتم روی سرم و گریه میکردم
ا ت:بسه بسه هق هق.................. هق هق.. او اون به من خیانت کرد هق هق جلوی روم دوست دختر سابقش رو بوسید هق هق (گریه هام بیشتر و بیشتر میشد) هق بعد هق.بعد.. شما اینجا جروبحث میکنید هق هق
اجوما یه قرص همراه اب اورد خوردم یکم اروم تر شدم
ا/م:ا ت دخترم پاشو یکم استراحت کن یالا پاشو خوشکلم پاشو
با کمک مامانم و اجوما پاشدم و بردنم توی اتاقم روی تخت خوابوندم و مامانم روم پتو کشید به ثانیه نرسید خوابم برد (قرص خواب بهش دادن)
🧹شرطا
#لایک 35
#کامنت 100
🔮
۲۲.۴k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.