پارت ۴
گفت:خب بیبی حالا که من خونه هستم و با هم آشتی کردیم چیکار کنیم که بیبی من حوصله سر نره
گفتم:فیلم ببینیم
گفت:چشم هر کاری تو گفتی میکنیم
رفت تو آشپز خونه خوراکی آورد تلویزیون رو روشن کرد خودمو انداختم تو بغلش اونم منو بغل کرد و لبامو بوسید داشتیم فیلم میدیدیم که چشمش رفت سمت دست کبود شدم
گفت:بیبی درد میکنه
گفتم:نه زیاد
گفت:خوبه بازم من متاسفم نباید اون کارو میکردم
گفتم:بیخیال کوکی من مهم نیس بیا رو فیلم تمرکز کنیم
گفت:باشه عزیزم
نشستیم و فیلم رو تا آخر دیدیم بعد فیلم رفتیم بالا تو اتاق دستم به شدت درد میکرد جای زخمایی بود که چند روز پیش کتکم زود
گفتم:کوک
گفت:جانم بیبی
گفتم:دستم خیلی درد میکنه وااای چرا اینجوری شد یهو
گفت:ببینمش پاشو بریم دکتر
گفتم:باشه رفتیم دکتر برام دارو نوشت
رفتیم از داروخونه گرفتیم داشتیم میرفتیم خونه
گفت:ات
گفتم:جونم
گفت:من ازت معذرت میخوام بازم قول میدم جبرانش کنم
گفتم:کوککککککک بس کن دیگه من که گفتم اصلا مهم نیس بیخیال دیگه انقدر معذرت خواهی نکن اونی که باید معذرت خواهی کنه منم که بدون اجازه شوهرم از خونه بیرون میرم
گفت:دوستت دارم
گفتم:منم دوستت دارم
رفتیم عمارت درو برام باز کرد رفتیم داخل من رفتم بالا تو اتاقمون خسته بودم بعد چند دقیقه کوک اومد تو با یه لیوان آب و دارو های من
گفت:بیبی پاشو دارو هاتو بخور
گفتم:مرسی که اوردیشون
گفت:خواهش عزیزم
دارو هامو خوردم و دوباره دراز کشیدم رو تخت.....
گفتم:فیلم ببینیم
گفت:چشم هر کاری تو گفتی میکنیم
رفت تو آشپز خونه خوراکی آورد تلویزیون رو روشن کرد خودمو انداختم تو بغلش اونم منو بغل کرد و لبامو بوسید داشتیم فیلم میدیدیم که چشمش رفت سمت دست کبود شدم
گفت:بیبی درد میکنه
گفتم:نه زیاد
گفت:خوبه بازم من متاسفم نباید اون کارو میکردم
گفتم:بیخیال کوکی من مهم نیس بیا رو فیلم تمرکز کنیم
گفت:باشه عزیزم
نشستیم و فیلم رو تا آخر دیدیم بعد فیلم رفتیم بالا تو اتاق دستم به شدت درد میکرد جای زخمایی بود که چند روز پیش کتکم زود
گفتم:کوک
گفت:جانم بیبی
گفتم:دستم خیلی درد میکنه وااای چرا اینجوری شد یهو
گفت:ببینمش پاشو بریم دکتر
گفتم:باشه رفتیم دکتر برام دارو نوشت
رفتیم از داروخونه گرفتیم داشتیم میرفتیم خونه
گفت:ات
گفتم:جونم
گفت:من ازت معذرت میخوام بازم قول میدم جبرانش کنم
گفتم:کوککککککک بس کن دیگه من که گفتم اصلا مهم نیس بیخیال دیگه انقدر معذرت خواهی نکن اونی که باید معذرت خواهی کنه منم که بدون اجازه شوهرم از خونه بیرون میرم
گفت:دوستت دارم
گفتم:منم دوستت دارم
رفتیم عمارت درو برام باز کرد رفتیم داخل من رفتم بالا تو اتاقمون خسته بودم بعد چند دقیقه کوک اومد تو با یه لیوان آب و دارو های من
گفت:بیبی پاشو دارو هاتو بخور
گفتم:مرسی که اوردیشون
گفت:خواهش عزیزم
دارو هامو خوردم و دوباره دراز کشیدم رو تخت.....
۷۳.۹k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.