پارت 4فیک وقتی حامله شدی ولی...
این پارت همش تقصیر منه😭✨️🖤
چهره اونی که لونا رو نجات داده بود امد زیر نور چراغ
یهو لونا تعجب کرد انگار زمان وایستاده بود
لونا: تویی میدونستم میای زد زیر گریه 😭😭😭
تهیونگ بود
لونا: تهیونگگگگگگ💓😭😭😭میخواست بچمونو بُکشه
تهیونگ: پاشو عزیزم حالت خوبه بریم دکتر
لونا: باشه.
خانم دکتر: واییی چه زوج خوشگلی چه بچه های خوشگلی
لونا: بچه ها چرا جمع میبندین
خانم دکتر: تبریک میگم دوقلو بار دارین دوتاش پسره
تهیونگ: واقعا وایییی لونااااا
لونا: توکه یه بچه دیگه داری
تهیونگ: بریم خونه برات توضیح میدم
لونا: هه
تهیونگ: اون بچه من نبوده بهم خیانت میکرده دختره
لونا: واقعا
تهیونگ: اره
تهیونگ: لونا عاشقتم از همون لحظه ای که دیدمت عاشقت شدم
لونا شکمش صدا داد
تهیونگ خندید: بیا برات غذا درست کنم
لونا: باشه منم نگاهت میکنم
فکر لونا: خدایا یکی اینو از آشپزخونه بیاره بیرون
لونا: اشکال نداره من هوس کردم خودم غذا درست کنم
تهیونگ: نه من برات درست میکنم
بفرما آماده شد
تهیونگ: لونا خوبه خوشمزه شده
ولی ذوق تهیونگ باعث شد دل لونا بسوزه
لونا: عالیه خیلی خوشمزه.
لونا: بریم تلویزیون ببینم
تهیونگ: باشه
لونا: من توت میخوام
تهیونگ: چی
لونا: نگا دارن تو فیلم خوشمزه میخورن
تهیونگ: باشه الان میرم هر جور شده برات پیدا میکنم
لونا: وسط زمستون که توت نیست
تهیونگ: هر جور شده من برات پیدا میکنم
تهیونگ رفت توت بگیره
تهیونگ: اقا شما توت دارین
صاحب میوه فروشی: داخل زمستون که توت نیست
تهیونگ: زنم حاملست هوس کرده
لونا : چرا تهیونگ گوشیشو جواب نمیده
تهیونگ: این مغازه توت داره باورم نمی شه پیدا کردم
خواست گوشی رو وسط خیابون جواب بده جلوی خونشون که یک ماشینی با سرعت تند داشت سمت تهیونگ می اومد
حدس بزنید چی شد؟
چهره اونی که لونا رو نجات داده بود امد زیر نور چراغ
یهو لونا تعجب کرد انگار زمان وایستاده بود
لونا: تویی میدونستم میای زد زیر گریه 😭😭😭
تهیونگ بود
لونا: تهیونگگگگگگ💓😭😭😭میخواست بچمونو بُکشه
تهیونگ: پاشو عزیزم حالت خوبه بریم دکتر
لونا: باشه.
خانم دکتر: واییی چه زوج خوشگلی چه بچه های خوشگلی
لونا: بچه ها چرا جمع میبندین
خانم دکتر: تبریک میگم دوقلو بار دارین دوتاش پسره
تهیونگ: واقعا وایییی لونااااا
لونا: توکه یه بچه دیگه داری
تهیونگ: بریم خونه برات توضیح میدم
لونا: هه
تهیونگ: اون بچه من نبوده بهم خیانت میکرده دختره
لونا: واقعا
تهیونگ: اره
تهیونگ: لونا عاشقتم از همون لحظه ای که دیدمت عاشقت شدم
لونا شکمش صدا داد
تهیونگ خندید: بیا برات غذا درست کنم
لونا: باشه منم نگاهت میکنم
فکر لونا: خدایا یکی اینو از آشپزخونه بیاره بیرون
لونا: اشکال نداره من هوس کردم خودم غذا درست کنم
تهیونگ: نه من برات درست میکنم
بفرما آماده شد
تهیونگ: لونا خوبه خوشمزه شده
ولی ذوق تهیونگ باعث شد دل لونا بسوزه
لونا: عالیه خیلی خوشمزه.
لونا: بریم تلویزیون ببینم
تهیونگ: باشه
لونا: من توت میخوام
تهیونگ: چی
لونا: نگا دارن تو فیلم خوشمزه میخورن
تهیونگ: باشه الان میرم هر جور شده برات پیدا میکنم
لونا: وسط زمستون که توت نیست
تهیونگ: هر جور شده من برات پیدا میکنم
تهیونگ رفت توت بگیره
تهیونگ: اقا شما توت دارین
صاحب میوه فروشی: داخل زمستون که توت نیست
تهیونگ: زنم حاملست هوس کرده
لونا : چرا تهیونگ گوشیشو جواب نمیده
تهیونگ: این مغازه توت داره باورم نمی شه پیدا کردم
خواست گوشی رو وسط خیابون جواب بده جلوی خونشون که یک ماشینی با سرعت تند داشت سمت تهیونگ می اومد
حدس بزنید چی شد؟
۱۰.۸k
۱۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.