My moon p14
که ات از یه لباس خوشش امد(یاع یاع چی فکر کردید میان میدزدنش نه نه😂)
ات. سویون این چقدر جذابه
سویون. ات دوباره میخوای لباس بخری بسه دیگه بریم
ات. نه نه بس نیست بیا
سویون. غلط خوردم امدمممم
ات. تر هم خوردی
رفتن خریدن امدن
ات. سویون من گشنمه
سویون. منم بریم یه رستورانی چیزی
ات. هوم باشه
ویو کوک
رفتم اون یکی عمارتم که دیدم یونگی به ماشینش تیکیه داده دستش تو جیبشه(خدایا چه هات 🤧) از ماشین پیاده شدم رفتم سمتش
یونگی. امدی
کوک. سریع افرادتو با اماده کن میریم به عمارت جونگ هی حمله کنیم سریع
یونگی. ولی کوک..
کوک. حرف نباشه سریع
بعد1ساعت افرادشو اماده شدن و اسلحه هاشون رو پر کردن سوار ون مشکیشون شدن رفتن به سمت عمارت جونگ هی
ویو جونگ هی
یکی رو فرستاده بودم واسه تحقیق کردن که ببینه جونکوک دوست دختر یا زنی چیزی داره که به خدمتکار خونش رشوه دادم که بهم خبر بده گفت دختری به نام ات رو دوست داره امروز هم بهش اعتراف کرد خب بهتره اونو گروگان بگیرم تو افکارم بود که صدای تیر اندازی امد سریع از جام بلندشدم دیدم اون اون جونکوک بود خدایا افراد من تازه از حمله برگشتن نصفشون که زخمین نصفشونم که مردن وای چیکار کنم سریع اسلحم رو برداشتم رفتم پایین
بعد چند ساعت جنگ کردن کوک و جونگ هی رو به روی هم وایستادن به هم نشونه گرفتن (گایز یونگیمون رفته محلول هارو برداره)
کوک. هه دیدی.. که.. نمیتونی منو شکست بدی جوجو؟
جونگ هی. میکشمت که یه تیر زد و کوک هم تیر زد همزمان کوک فقط دستش خراش برداشته بود چون تیر جونگ هی بر اثر لرزه دستش خطا رفت ولی کوک درست زد وسط مغزش
کوک. خدافظ جوجو
کوک. یونگییی(داد)
یونگی. امدم بریم
کوک. محلول؟
یونگی. بادیگاردا میارن
رفتن خونه کوک اینا
کوک. اتتتت؟
خدمتکار. ارباب ایشون خونه نیستن
کوک. چـ چـ چی؟
خدمتکار. با خانم سویون رفتن خرید
یونگی. سویون؟ اونم بدون اجازه من؟
کوک رفت تو حیاط عمارت یه مشت زد به صورت بادیگارد
کوک. توعه عوضی اینجا برگ چغندر بودی؟ چرا گذاشتی ات بره بیرون(داد)
بادیگارد. ایشون گفتن که شما اجازه دادین
یونگی. کوک حالا که جونگ هی مرده خطر رفع شده
کوک. پدرش.. پدر جونگ هی وای نه اگه بفهمه تنها پسرشو کشتم برای ات خطرناکه سریع سوار ماشن شدن رفتن سمت بزرگ ترین فروشگاه خرید
کوک. یونگی مطمئنی که اینجاس؟
یونگی. ردیاب گوشیه سویون اینجا رو میگه.... عه نه رفتن
کوک. کجا؟
یونگی. اینطور که میبینم به سمت بار(اخرشو داد زد)
کوک. چییی؟
سریع سوار ماشین شدن رفتن به سمت بار
ویو ات
غذا رو که خوردیم گفتم بریم بار رفتیم داشتیم میرقصیدیم که یهو..
خ
م
ا
ر
ی
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺♥
ات. سویون این چقدر جذابه
سویون. ات دوباره میخوای لباس بخری بسه دیگه بریم
ات. نه نه بس نیست بیا
سویون. غلط خوردم امدمممم
ات. تر هم خوردی
رفتن خریدن امدن
ات. سویون من گشنمه
سویون. منم بریم یه رستورانی چیزی
ات. هوم باشه
ویو کوک
رفتم اون یکی عمارتم که دیدم یونگی به ماشینش تیکیه داده دستش تو جیبشه(خدایا چه هات 🤧) از ماشین پیاده شدم رفتم سمتش
یونگی. امدی
کوک. سریع افرادتو با اماده کن میریم به عمارت جونگ هی حمله کنیم سریع
یونگی. ولی کوک..
کوک. حرف نباشه سریع
بعد1ساعت افرادشو اماده شدن و اسلحه هاشون رو پر کردن سوار ون مشکیشون شدن رفتن به سمت عمارت جونگ هی
ویو جونگ هی
یکی رو فرستاده بودم واسه تحقیق کردن که ببینه جونکوک دوست دختر یا زنی چیزی داره که به خدمتکار خونش رشوه دادم که بهم خبر بده گفت دختری به نام ات رو دوست داره امروز هم بهش اعتراف کرد خب بهتره اونو گروگان بگیرم تو افکارم بود که صدای تیر اندازی امد سریع از جام بلندشدم دیدم اون اون جونکوک بود خدایا افراد من تازه از حمله برگشتن نصفشون که زخمین نصفشونم که مردن وای چیکار کنم سریع اسلحم رو برداشتم رفتم پایین
بعد چند ساعت جنگ کردن کوک و جونگ هی رو به روی هم وایستادن به هم نشونه گرفتن (گایز یونگیمون رفته محلول هارو برداره)
کوک. هه دیدی.. که.. نمیتونی منو شکست بدی جوجو؟
جونگ هی. میکشمت که یه تیر زد و کوک هم تیر زد همزمان کوک فقط دستش خراش برداشته بود چون تیر جونگ هی بر اثر لرزه دستش خطا رفت ولی کوک درست زد وسط مغزش
کوک. خدافظ جوجو
کوک. یونگییی(داد)
یونگی. امدم بریم
کوک. محلول؟
یونگی. بادیگاردا میارن
رفتن خونه کوک اینا
کوک. اتتتت؟
خدمتکار. ارباب ایشون خونه نیستن
کوک. چـ چـ چی؟
خدمتکار. با خانم سویون رفتن خرید
یونگی. سویون؟ اونم بدون اجازه من؟
کوک رفت تو حیاط عمارت یه مشت زد به صورت بادیگارد
کوک. توعه عوضی اینجا برگ چغندر بودی؟ چرا گذاشتی ات بره بیرون(داد)
بادیگارد. ایشون گفتن که شما اجازه دادین
یونگی. کوک حالا که جونگ هی مرده خطر رفع شده
کوک. پدرش.. پدر جونگ هی وای نه اگه بفهمه تنها پسرشو کشتم برای ات خطرناکه سریع سوار ماشن شدن رفتن سمت بزرگ ترین فروشگاه خرید
کوک. یونگی مطمئنی که اینجاس؟
یونگی. ردیاب گوشیه سویون اینجا رو میگه.... عه نه رفتن
کوک. کجا؟
یونگی. اینطور که میبینم به سمت بار(اخرشو داد زد)
کوک. چییی؟
سریع سوار ماشین شدن رفتن به سمت بار
ویو ات
غذا رو که خوردیم گفتم بریم بار رفتیم داشتیم میرقصیدیم که یهو..
خ
م
ا
ر
ی
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺♥
۲۰.۹k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.