فیک خانواده سانو p9
فیک خانواده سانو_p9
بعد ۲۹۳۷۴۹۴1۷۴۸ سال پارت دادم🗿☑️
خب یه توضیحاتی در مورد سن ها بگم
ات: ۱۶
مایکی:۱۷
شین:۲۳
اما:۱۸
سانزو:۱۸
بقیه هم زیاد مهم نیستن😐🚬
[خب اگه میخوایید سنشون رو بالا پایین کنم بگید تو کامنت]
سانزو تا ات برگشت و این حرفو زد به ات زل زد و باورش نمیشد که یه دختر چقد میتونه زیبا باشه[🥲]
سانزو همین طوری که به ات زل زده بود یهو مایکی گفت: سانزو کاری داشتی؟
سانزو: نه نه... کاری نداشتم فقط میخواستم ببینم میشه بریم باهم غرفه هارو تماشا کنیم؟
مایکی و شین و ات: باشه بریم
باهم رفتن دم غرفه ها و مایکی بازم دوریاکی میخواست*
مایکی: شین میگم میشه بریم دوریاکی بخوریم؟...
شین در گوش ات: ات چان ببخشید من این مایکی رو ببرم دوریاکی بخوره😐...
ات: اشکالی نداره ببرش فقط برای منم بخر
شین: باشه..ـ مایکییییی بیا بریم
مایکی و شین رفتن*
سانزو و ات موندن باهم
دم غرفه ی دوریاکی مایکی یهو یه چیزی یادش اومد*
فلش بک*
توی دعوای تنجیکو ۲
کاکوچو: هوی هوی مایکی...من میدونم که یه خواهر داری...پس میدونم برای انتقام کجا برم
مایکی: اگه دستت به ات بخوره دستتو میشکنم
کاکوچو: هه هه... خواهیم دید
مایکی بیخیال دوریاکی شد و سریع دوید سمت ات
یهو ات رو از شونه هاش گرفت و گفت: ات... حالت خوبه؟؟؟؟.....
ات: اره دیگه چرا میپرسی؟😐
مایکی: ات وقتی رفتیم خونه باهات کار دارم
ات: باشه
از فستیوال رفتن خونه*
ات رفت اتاقش و لباساشو در اورد و دنبال لباس تو خونه ایش گشت
که یهو مایکی درو باز میکنه*
مایکی: ات اون یکی لنگه دمپاییمو ندیدی؟.... نههههههه به خدااااا من ندیدمتتتتتت
ات: گمشووووو بیروننننن مایکییییییییییی تولهههههه سگگگگگگگ
مایکی سرخ میشه درو میبنده و میره*
ات بازم داد میزنه: مگهههه نگفتممممم اجازههههه بگیرررررر بعدددددد بیااااا تووووی اتاقققققق؟؟؟؟؟!!!!!!
مایکی: بسه دیگه اتتتتتت
سکوت*
ات دوباره دنبال لباسش میگرده که پیداش میکنه و میپوشه*
ات میره کنار مایکی روی مبل میشینه و میگه: مایکی چیکار داشتی؟توی فستیوال
مایکی: ات جنگ تنجیکو رو یادته؟
ات: اره
مایکی: خب اون یارو به اسم کاکوچو
ات: چقد اسمش شبیه کوکونویه
مایکی: ات میشه یلحضه مسخره بازی در نیاری؟😐ضضض
ات: باشه باشه
مایکی: خب اون یارو بهم گفت که برای انتقام میاد سراغ تو... و میخوام ببینم اگه بهت حمله کردن اماده ای یانه؟
ات: اره معلومه!
[خب دیگه واقعا در مورد بعدش نظری ندارمممممم]
[لایک به ۲٠ برسه😃🍥]
بعد ۲۹۳۷۴۹۴1۷۴۸ سال پارت دادم🗿☑️
خب یه توضیحاتی در مورد سن ها بگم
ات: ۱۶
مایکی:۱۷
شین:۲۳
اما:۱۸
سانزو:۱۸
بقیه هم زیاد مهم نیستن😐🚬
[خب اگه میخوایید سنشون رو بالا پایین کنم بگید تو کامنت]
سانزو تا ات برگشت و این حرفو زد به ات زل زد و باورش نمیشد که یه دختر چقد میتونه زیبا باشه[🥲]
سانزو همین طوری که به ات زل زده بود یهو مایکی گفت: سانزو کاری داشتی؟
سانزو: نه نه... کاری نداشتم فقط میخواستم ببینم میشه بریم باهم غرفه هارو تماشا کنیم؟
مایکی و شین و ات: باشه بریم
باهم رفتن دم غرفه ها و مایکی بازم دوریاکی میخواست*
مایکی: شین میگم میشه بریم دوریاکی بخوریم؟...
شین در گوش ات: ات چان ببخشید من این مایکی رو ببرم دوریاکی بخوره😐...
ات: اشکالی نداره ببرش فقط برای منم بخر
شین: باشه..ـ مایکییییی بیا بریم
مایکی و شین رفتن*
سانزو و ات موندن باهم
دم غرفه ی دوریاکی مایکی یهو یه چیزی یادش اومد*
فلش بک*
توی دعوای تنجیکو ۲
کاکوچو: هوی هوی مایکی...من میدونم که یه خواهر داری...پس میدونم برای انتقام کجا برم
مایکی: اگه دستت به ات بخوره دستتو میشکنم
کاکوچو: هه هه... خواهیم دید
مایکی بیخیال دوریاکی شد و سریع دوید سمت ات
یهو ات رو از شونه هاش گرفت و گفت: ات... حالت خوبه؟؟؟؟.....
ات: اره دیگه چرا میپرسی؟😐
مایکی: ات وقتی رفتیم خونه باهات کار دارم
ات: باشه
از فستیوال رفتن خونه*
ات رفت اتاقش و لباساشو در اورد و دنبال لباس تو خونه ایش گشت
که یهو مایکی درو باز میکنه*
مایکی: ات اون یکی لنگه دمپاییمو ندیدی؟.... نههههههه به خدااااا من ندیدمتتتتتت
ات: گمشووووو بیروننننن مایکییییییییییی تولهههههه سگگگگگگگ
مایکی سرخ میشه درو میبنده و میره*
ات بازم داد میزنه: مگهههه نگفتممممم اجازههههه بگیرررررر بعدددددد بیااااا تووووی اتاقققققق؟؟؟؟؟!!!!!!
مایکی: بسه دیگه اتتتتتت
سکوت*
ات دوباره دنبال لباسش میگرده که پیداش میکنه و میپوشه*
ات میره کنار مایکی روی مبل میشینه و میگه: مایکی چیکار داشتی؟توی فستیوال
مایکی: ات جنگ تنجیکو رو یادته؟
ات: اره
مایکی: خب اون یارو به اسم کاکوچو
ات: چقد اسمش شبیه کوکونویه
مایکی: ات میشه یلحضه مسخره بازی در نیاری؟😐ضضض
ات: باشه باشه
مایکی: خب اون یارو بهم گفت که برای انتقام میاد سراغ تو... و میخوام ببینم اگه بهت حمله کردن اماده ای یانه؟
ات: اره معلومه!
[خب دیگه واقعا در مورد بعدش نظری ندارمممممم]
[لایک به ۲٠ برسه😃🍥]
۸.۵k
۳۱ تیر ۱۴۰۳