فیک ران part 47
مایکی: سانزو این حساسیتتو درک نمیکنم برای چیه اصن...
سانزو : هیچی هیچی..اصلن اهمیتی نداره...
سنجو:*نگاه هایه برزخانه*
مایکی:اممم..من منظوره خاصی نداشتم...بنظرم مثلن شاید زیادی به تاکه میچسبه..یا شایدم..اصن بیخیال بریم تو اتاقم یه چی بهت نشون بدم..
سانزو: وای عررررر بریممممممم
مایکی و سانزو بدو بدو کنان رفتن بالا...
ران: ا/ت کو؟
سنجو: ک چیکار کنی تنه بزنی بهش ؟
ران: نه بخورمش..
سنجو: چییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟
ران: نکبت دارم میرم عذر خاهی کنم..!
ریندو: واتتتتتتتتتتتتتتت توووو؟ عجب.....
سنجو: این خونه دیگه جایه موندن نیس..
باجی:ولم کنید بابا میرم لباس هایه ست برای دوستامو انتخاب کنم فردا بگیرم براشون:]
کوکو: با پول من حتمن!
باجی:پس با پوله کی؟
کوکو: اهههههههههه دیگه نمیکشم از دستتون
سنجو : ماعم نمیکشیم متاسفانه ..!
سنجو: بیا بریم باجی..این اسکلا رو ولشون کن
ریندو: با باجی کجا میری؟
سنجو: میریم اتاق منو بکنه...داریم میریم کارایه دو هفته دیگه رو بکنیم..
باجی:😐
ویو کاکوچو :
الان احساسه خوبی دارم...سبک شدم انگار ...ا/ت تو بغلم خابیده...
گذاشتمش رو تختم...
رفتم بیرون ساعت ۸ صب بود... تو سالن داشتم راه میرفتم..خونه ترکیده بود...
که وسط راه با..
باکی رو به رو شد؟ کامنت کنید..♡
سانزو : هیچی هیچی..اصلن اهمیتی نداره...
سنجو:*نگاه هایه برزخانه*
مایکی:اممم..من منظوره خاصی نداشتم...بنظرم مثلن شاید زیادی به تاکه میچسبه..یا شایدم..اصن بیخیال بریم تو اتاقم یه چی بهت نشون بدم..
سانزو: وای عررررر بریممممممم
مایکی و سانزو بدو بدو کنان رفتن بالا...
ران: ا/ت کو؟
سنجو: ک چیکار کنی تنه بزنی بهش ؟
ران: نه بخورمش..
سنجو: چییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟
ران: نکبت دارم میرم عذر خاهی کنم..!
ریندو: واتتتتتتتتتتتتتتت توووو؟ عجب.....
سنجو: این خونه دیگه جایه موندن نیس..
باجی:ولم کنید بابا میرم لباس هایه ست برای دوستامو انتخاب کنم فردا بگیرم براشون:]
کوکو: با پول من حتمن!
باجی:پس با پوله کی؟
کوکو: اهههههههههه دیگه نمیکشم از دستتون
سنجو : ماعم نمیکشیم متاسفانه ..!
سنجو: بیا بریم باجی..این اسکلا رو ولشون کن
ریندو: با باجی کجا میری؟
سنجو: میریم اتاق منو بکنه...داریم میریم کارایه دو هفته دیگه رو بکنیم..
باجی:😐
ویو کاکوچو :
الان احساسه خوبی دارم...سبک شدم انگار ...ا/ت تو بغلم خابیده...
گذاشتمش رو تختم...
رفتم بیرون ساعت ۸ صب بود... تو سالن داشتم راه میرفتم..خونه ترکیده بود...
که وسط راه با..
باکی رو به رو شد؟ کامنت کنید..♡
۱۸.۶k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.