تک پارتے
تک پارتے
خاطرات خوب۔۔۔
ویو ا۔ت
امروز با تہ تہ جونم قرار داشتم اما ی جوریم انگار حالم خوب نیست رفتم آزمایش دادم کہ بعد چند ساعت۔۔۔۔۔
پرستار₩
ا۔ت
ــــــــــــــــــــ
₩ متاسفم خانم پارک اما۔۔ شما سرطان دارید
چیییئ شوخیہ مگہ نہہہہ۔۔ ھق ۔۔۔ ھق
ویو ا۔ت
با ھر بدبختی حال زارم بہ خونہ رسوندم خودمو ساعت نزدیک ۶ بود قرار بود ۶ و نیم با تھیونگ برم بیرون میخواستم از فرصت استفادہ کنم ھمہ چیو بھش بگمم۔۔۔۔۔
ویو تھیونگ
امادہ شدم رفتم دنبال ا۔ت رفتیم سر قرار کہ۔۔۔۔
+ تھیونگ ما نمیتونمیم باھم باشیم باید تمامش کنیم رابطہ رو بھترہ من دیگہ برم تا یانجا بدونی کافیہ رسیدم خونہ بھت زنگ میزنم خدافظ
_ اما۔۔
ویو ا۔ت
پرش زمانی بہ خونہ
بوق بوققققق۔۔۔۔
+ سلام
_سلام
۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔
_: میشه بمونی؟
+ : نه ما قبلا حرفامونو زدیم
_: باشه اما آخه من دوست دارم
+ : خب منم دوست دارم
_ : خب پ این کارت چیه
+ : گفتم ک نمیشه
_ : آخه... باش مواظب خدت باش
+ : باش کاری نداری؟
_۔۔۔۔۔۔۔
+ : الو
_ : جانم.
+ : گفتم حرفی نداری؟
_ : نه ت خاسته ای نداری؟
+ : فقط ی چیزی... اگ ی روزی خاصتی منو ببینی واصم گل رز آبی میاری؟
_ : چرا ک نه
+: باشه ممنون.
_ : خدافز عشقم
+ : نه یدیقه صب کن!
اما تھیونگ قطع کردو نشنید ا۔ت اشک از چشماش سرازیر شد.
ا۔ت یه ماه بعد بخاطر سرطان مرد.
نامه ای ک برا تہیونگ نوشته بود:
+ :سلام.. ازم دلخوری؟ خب نخاستم با دیدن غمام درد بکشی ناراحت نباش از دستم.. لامصب زود قط کردی نشد بگم خیلی دوست دارم... راستی گل رزایی که قول دادی... هنوز سر قولت هستی دیگ؟ پاشو بیا سر خاکم تنهام دیوونه..!
غافل از اینکه تھیونگ همون روزی خداحافظیشون خود//کشی کرده 🖤
ساری بابت پایان بدش خودمم اشکم در اومد🥺💔
خاطرات خوب۔۔۔
ویو ا۔ت
امروز با تہ تہ جونم قرار داشتم اما ی جوریم انگار حالم خوب نیست رفتم آزمایش دادم کہ بعد چند ساعت۔۔۔۔۔
پرستار₩
ا۔ت
ــــــــــــــــــــ
₩ متاسفم خانم پارک اما۔۔ شما سرطان دارید
چیییئ شوخیہ مگہ نہہہہ۔۔ ھق ۔۔۔ ھق
ویو ا۔ت
با ھر بدبختی حال زارم بہ خونہ رسوندم خودمو ساعت نزدیک ۶ بود قرار بود ۶ و نیم با تھیونگ برم بیرون میخواستم از فرصت استفادہ کنم ھمہ چیو بھش بگمم۔۔۔۔۔
ویو تھیونگ
امادہ شدم رفتم دنبال ا۔ت رفتیم سر قرار کہ۔۔۔۔
+ تھیونگ ما نمیتونمیم باھم باشیم باید تمامش کنیم رابطہ رو بھترہ من دیگہ برم تا یانجا بدونی کافیہ رسیدم خونہ بھت زنگ میزنم خدافظ
_ اما۔۔
ویو ا۔ت
پرش زمانی بہ خونہ
بوق بوققققق۔۔۔۔
+ سلام
_سلام
۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔
_: میشه بمونی؟
+ : نه ما قبلا حرفامونو زدیم
_: باشه اما آخه من دوست دارم
+ : خب منم دوست دارم
_ : خب پ این کارت چیه
+ : گفتم ک نمیشه
_ : آخه... باش مواظب خدت باش
+ : باش کاری نداری؟
_۔۔۔۔۔۔۔
+ : الو
_ : جانم.
+ : گفتم حرفی نداری؟
_ : نه ت خاسته ای نداری؟
+ : فقط ی چیزی... اگ ی روزی خاصتی منو ببینی واصم گل رز آبی میاری؟
_ : چرا ک نه
+: باشه ممنون.
_ : خدافز عشقم
+ : نه یدیقه صب کن!
اما تھیونگ قطع کردو نشنید ا۔ت اشک از چشماش سرازیر شد.
ا۔ت یه ماه بعد بخاطر سرطان مرد.
نامه ای ک برا تہیونگ نوشته بود:
+ :سلام.. ازم دلخوری؟ خب نخاستم با دیدن غمام درد بکشی ناراحت نباش از دستم.. لامصب زود قط کردی نشد بگم خیلی دوست دارم... راستی گل رزایی که قول دادی... هنوز سر قولت هستی دیگ؟ پاشو بیا سر خاکم تنهام دیوونه..!
غافل از اینکه تھیونگ همون روزی خداحافظیشون خود//کشی کرده 🖤
ساری بابت پایان بدش خودمم اشکم در اومد🥺💔
۷۲۳
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.