پارت٢:
پارت٢:
وقتی وارد اتاق شدم با صورت و
صدایی زیبا مواجه شدم
ویو تهیونگ:
واقعا زیبا بود اون دختر
بهش گفتم خب برای چی اومدید
ب شرک ما
(علامت تهیونگ _ علامت ا/ت+)
+:شنیدم ک نیاز ب یک کارمند دارید
_:بله همین طوره.پس لطفا این
فرم و پر کنید
+: باشه
_: فرم و پر کرد و من فقط همین طوری
نگاش میکردم اون واقعا زیبا بود
+:بفرمایید
_:بله مرسی.خب شما از فردا میتونید
کار و شروع کنید
+:خیلی مچکرم خداحافظ
_: رفت اون دختر زیبایی دلم میخاد شب و روز
تو پوصی نبض دارش بکوبم.
ویو ا/ت:
وقتی رسیدم خونه ساعت ١٢ نیم شب بود
اخیش بلاخره رسیدم خونه
رفتم ی لباس راحتی پوشیدم
(عکسش و میزارم) و خودمو پرت کردم
رو تخت انقد خسته بودم ک
سریع خابم برد.
صبح بیدار شدم ساعت ۶ بود و باید ساعت ٨ میرفتم
سرکار ی دوش گرفتم و موهام و خشک کردم و
لباس پوشیدم بعد تاکسی گرفتم و
رفتم سرکار.
وقتی رسیدم دوباره همون خدمتکار دیروزی رو
دیدم اومد سمتم
خدمتکار: به به سلام دخترم خوبی
قربان گفتن ک شمارو استخدام کردن
و یک چیزی شما باید ساعت ٨:٢۵دقیقه
قهوه ایشون و ببرید.
ا/ت: بله حتما ممنون بابت راهنمایتون
خدمتکار: خاهش میکنم دختر راستی
منو اجوما صدا کن.
ا/ت: بله مرسی.
وارد اتاق شدم
تهیونگ:بله بفرمایید.
ا/ت: سلام قربان بفرمایید اینم قهوتون
تهیونگ:مچکرم
ا/ت: خب من دیگه برم پرونده ها رو کامل
کنم خدافظ.
ویو تهیونگ:
رفت بیرون عاههه خدا نمیدونم چیکار
کنم اون واقعا زیباست
امشب ببرمش عمارتم...
همین طور داشت با خودش فکر میکرد
بلاخره ساعت کاری ا/ت تمام شد
ویوا/ت:
داشتم میرفتم بیرون از شرکت ک یهو پام
به پله گیر کرد و میخاستم بیفتم ک ....
پایان پارت ٢.
وقتی وارد اتاق شدم با صورت و
صدایی زیبا مواجه شدم
ویو تهیونگ:
واقعا زیبا بود اون دختر
بهش گفتم خب برای چی اومدید
ب شرک ما
(علامت تهیونگ _ علامت ا/ت+)
+:شنیدم ک نیاز ب یک کارمند دارید
_:بله همین طوره.پس لطفا این
فرم و پر کنید
+: باشه
_: فرم و پر کرد و من فقط همین طوری
نگاش میکردم اون واقعا زیبا بود
+:بفرمایید
_:بله مرسی.خب شما از فردا میتونید
کار و شروع کنید
+:خیلی مچکرم خداحافظ
_: رفت اون دختر زیبایی دلم میخاد شب و روز
تو پوصی نبض دارش بکوبم.
ویو ا/ت:
وقتی رسیدم خونه ساعت ١٢ نیم شب بود
اخیش بلاخره رسیدم خونه
رفتم ی لباس راحتی پوشیدم
(عکسش و میزارم) و خودمو پرت کردم
رو تخت انقد خسته بودم ک
سریع خابم برد.
صبح بیدار شدم ساعت ۶ بود و باید ساعت ٨ میرفتم
سرکار ی دوش گرفتم و موهام و خشک کردم و
لباس پوشیدم بعد تاکسی گرفتم و
رفتم سرکار.
وقتی رسیدم دوباره همون خدمتکار دیروزی رو
دیدم اومد سمتم
خدمتکار: به به سلام دخترم خوبی
قربان گفتن ک شمارو استخدام کردن
و یک چیزی شما باید ساعت ٨:٢۵دقیقه
قهوه ایشون و ببرید.
ا/ت: بله حتما ممنون بابت راهنمایتون
خدمتکار: خاهش میکنم دختر راستی
منو اجوما صدا کن.
ا/ت: بله مرسی.
وارد اتاق شدم
تهیونگ:بله بفرمایید.
ا/ت: سلام قربان بفرمایید اینم قهوتون
تهیونگ:مچکرم
ا/ت: خب من دیگه برم پرونده ها رو کامل
کنم خدافظ.
ویو تهیونگ:
رفت بیرون عاههه خدا نمیدونم چیکار
کنم اون واقعا زیباست
امشب ببرمش عمارتم...
همین طور داشت با خودش فکر میکرد
بلاخره ساعت کاری ا/ت تمام شد
ویوا/ت:
داشتم میرفتم بیرون از شرکت ک یهو پام
به پله گیر کرد و میخاستم بیفتم ک ....
پایان پارت ٢.
۱۱.۰k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.