انتقام زیبا. part 5
انتقام زیبا. part 5
البته خیلی داغ بود داشتم میسوختم همه جای لباسام خیس بود نمیدونستم چیکار کنم دستم رو از زیر میز بردم و رون پای یونگی رو از درد فشار دادم ولی یونگی این خیالش نبود یه نگاه معنادار بهم انداخت بعد سریع روشو اونوری کرد منظورشو گرفتن و دستم رو برداشتم و پا شدم گفتم وای نه لباسام حالا چیکار کنم چا اون گفت با من بیا بهت لباس میدم میدونستم مهربونی بهش نیومده و قطعاً یه نقشهای داره ولی ناچار باهاش رفتم اما اول از همه عذرخواهی کردم بهم یه دست لباس داد و رفت بیرون همه جا رو برانداز کردم و فلش رو روی میزش دیدم خواستم برم برش دارم که یهو چشمم به یه دوربین گوشه اتاقش افتاد فهمیدم قصدش رو ولی چارهای نداشتم مجبور بودم برای اینکه طبیعی باشه لباسام رو درارم پس پشتمو کردم به دوربین لباس زیر تنم بود درآوردم و گذاشتم روی میز لباسهای جدید رو پوشیدم وقتی خواستم بیام بیرون لباسهای کثیفم رو طوری برداشتم روی میز که فلشم باهاش برداشتم و موفق شدم و رفتم بیرون یونگی نگاه ریزی بهم کرد و منم برای اینکه بهش بفهمونم انجام شد سرفه ریزی کردم و رفتم نشستم پیشش و آروم فلش رو از زیر میز غذاخوری بهش دادم خیلی خستم بود که یهو یونگی پاشد از پارک اجازه گرفت تا بره اما پارک گفت منم با خودش ببره اولش خوشحال شدم ولی بعدش گفت منو ببره خونه یونگی و یه چشمک به یونگی زد به خوبی منظورش رو فهمیدم یعنی هر بلایی میخوای سرش بیار آب دهنم رو قورت دادم و بایونگی رفتم
تو ماشین نشسته بودیم که یونگی گفت بچه یادم رفت بهت بگم تو اتاق چااون دوربین بوده منم چطوری فلش برداشتم برای یونگی توضیح دادم که یونگی گفت خوبه حالا چی میخوای یکم فکر کردم و گفتم بستنی قیفی شکلاتی آخه خیلی وقت بود نخورده بودم اونم گفت باشه که یهو
ببخشید اگه غلط املایی دارم پارت بعد خیلی داشتم ولی از این به بعد سعی میکنم کمتر داشته باشم🌸🌙
البته خیلی داغ بود داشتم میسوختم همه جای لباسام خیس بود نمیدونستم چیکار کنم دستم رو از زیر میز بردم و رون پای یونگی رو از درد فشار دادم ولی یونگی این خیالش نبود یه نگاه معنادار بهم انداخت بعد سریع روشو اونوری کرد منظورشو گرفتن و دستم رو برداشتم و پا شدم گفتم وای نه لباسام حالا چیکار کنم چا اون گفت با من بیا بهت لباس میدم میدونستم مهربونی بهش نیومده و قطعاً یه نقشهای داره ولی ناچار باهاش رفتم اما اول از همه عذرخواهی کردم بهم یه دست لباس داد و رفت بیرون همه جا رو برانداز کردم و فلش رو روی میزش دیدم خواستم برم برش دارم که یهو چشمم به یه دوربین گوشه اتاقش افتاد فهمیدم قصدش رو ولی چارهای نداشتم مجبور بودم برای اینکه طبیعی باشه لباسام رو درارم پس پشتمو کردم به دوربین لباس زیر تنم بود درآوردم و گذاشتم روی میز لباسهای جدید رو پوشیدم وقتی خواستم بیام بیرون لباسهای کثیفم رو طوری برداشتم روی میز که فلشم باهاش برداشتم و موفق شدم و رفتم بیرون یونگی نگاه ریزی بهم کرد و منم برای اینکه بهش بفهمونم انجام شد سرفه ریزی کردم و رفتم نشستم پیشش و آروم فلش رو از زیر میز غذاخوری بهش دادم خیلی خستم بود که یهو یونگی پاشد از پارک اجازه گرفت تا بره اما پارک گفت منم با خودش ببره اولش خوشحال شدم ولی بعدش گفت منو ببره خونه یونگی و یه چشمک به یونگی زد به خوبی منظورش رو فهمیدم یعنی هر بلایی میخوای سرش بیار آب دهنم رو قورت دادم و بایونگی رفتم
تو ماشین نشسته بودیم که یونگی گفت بچه یادم رفت بهت بگم تو اتاق چااون دوربین بوده منم چطوری فلش برداشتم برای یونگی توضیح دادم که یونگی گفت خوبه حالا چی میخوای یکم فکر کردم و گفتم بستنی قیفی شکلاتی آخه خیلی وقت بود نخورده بودم اونم گفت باشه که یهو
ببخشید اگه غلط املایی دارم پارت بعد خیلی داشتم ولی از این به بعد سعی میکنم کمتر داشته باشم🌸🌙
۲.۵k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.