پارت17
خنده ی تلخی کرد و ادامه داد:"خب مینایا دیگه با تو کاری ندارم. خیلی دوست دارم و مراقب خودت باش. از این به بعد با آیون حرف میزنم چون میدونم این ویدیو رو بهش نشون میدی تا یه مدرک داشته باشی برای باور کردن حقیقت. خداحافظ. سلام آیون. حالت چطوره؟ میدونم خوب نیستی. مثل من. میشه از این به بعد بجای من مراقب مینا باشی؟ حقیقت رو افشا کن و انتقام 16 ساله از دست رفته خودتو و مادرتو بگیر. حیف که الان زنده نیستم وگرنه خودم کمکتون میکردم. راستی آیونا. شاید به نظرت من آشنا بیام. خب منو چند بار با لیم یه نا دیدی. تو عمارت خودتون. خب دیگه فکر کنم طولانی شد و حوصله ت سر رفت. خلاصه که منو ببخش شاید من دلیل کوچیکی از مشکلاتتم. از تو هم خداحافظی میکنم. مراقب خودت و مینای من باش. خداحافظ."
تو شوک فرو رفتم هر جور فکر میکردم کاملا با عقل جور درمیومد. با صدای جونگ کوک از تو فکر در اومدم.
_اصلا باورم نمیشه مادرم...پوففف.
_پسر عموی من هفته ی پیش خودکشی کرد و قبلش این ویدیو رو برام فرستاد. راستی آیون یه چیز دیگه.
نگاهم رو که بهش دوختم ادامه داد:
_چوی سونجین عموی منه.
نگاه متعجب منو که دید، گفت:
_پدربزرگت قرار بود تورو به کیم ووجین بفروشه. پدر شوهر عمه ت. ولی پدرت با عموی من قرارداد بست.
+پ...پس برای همین هارابوجی...رفتار خوبی باهام داشت؟
_درسته برای اینکه مطیعش بشی. خوب گوش کن آیون. تو یه مدت کوتاه با نوه ی عموم یعنی چوی سوبین نامزد میکنی. ولی سوری. پدرت فکر میکنه این نامزدی واقعیه چون به بستن این قرارداد نیاز داره و از همه مهم تر نمیدونه چوی سونجین عموی منه. عموی من میخواد انتقام پدرمو از پدربزرگت بگیره و من میخوام از دست کیم ووبین نجاتت بدم.
+چوی سوبین میدونه این نامزدی جعلیه؟
_آره میدونه و من ازت میخوام جلوی خانوادت جوری رفتار کنی انگار از این نامزدی راضی ای. متوجه شدی؟
مکثی کرد و ادامه داد:
_جونگ کوک شی. میتونم رو کمکت حساب کنم؟
_درسته که لیم یه نا مادر واقعیمه ولی من آیون رو از همه چیز توی دنیا بیشتر دوست دارم. کمکتون میکنم.
_آیون. اون دکتر آدم منه.
+چی؟
_اون دکتر به تو و پدرت دروغ گفت که تو تومور مغزی داری. اون غش کردنت بخاطر افت فشار بود و گفت اون یه هفته ای که سرگیجه داشتی هم بخاطر ضعف و کمبود ویتامین بدنت بود. نگران نباش. فقط چیزای مقوی زیاد بخور.
سری تکون دادم.
+شما...بچه دارین؟
لبخند تلخی زد و گفت:
_نه. بعد از به دنیا اومدن تو دیگه بچه دار نشدم.
آهانی گفتم و نگاهم رو به میز دوختم.
+شاهدی دارین که نشون بده تجاوز بوده؟
_آره. اون روز که کیم بهم زنگ زد یکی از خدمتکارای خونمون کنارم بود. قرار بود بیاد شهادت بده که اون زنگ زده ولی تنهایی به هیچ دردی نمیخورد. برای همین رفتم آزمایش دادم و...
تو شوک فرو رفتم هر جور فکر میکردم کاملا با عقل جور درمیومد. با صدای جونگ کوک از تو فکر در اومدم.
_اصلا باورم نمیشه مادرم...پوففف.
_پسر عموی من هفته ی پیش خودکشی کرد و قبلش این ویدیو رو برام فرستاد. راستی آیون یه چیز دیگه.
نگاهم رو که بهش دوختم ادامه داد:
_چوی سونجین عموی منه.
نگاه متعجب منو که دید، گفت:
_پدربزرگت قرار بود تورو به کیم ووجین بفروشه. پدر شوهر عمه ت. ولی پدرت با عموی من قرارداد بست.
+پ...پس برای همین هارابوجی...رفتار خوبی باهام داشت؟
_درسته برای اینکه مطیعش بشی. خوب گوش کن آیون. تو یه مدت کوتاه با نوه ی عموم یعنی چوی سوبین نامزد میکنی. ولی سوری. پدرت فکر میکنه این نامزدی واقعیه چون به بستن این قرارداد نیاز داره و از همه مهم تر نمیدونه چوی سونجین عموی منه. عموی من میخواد انتقام پدرمو از پدربزرگت بگیره و من میخوام از دست کیم ووبین نجاتت بدم.
+چوی سوبین میدونه این نامزدی جعلیه؟
_آره میدونه و من ازت میخوام جلوی خانوادت جوری رفتار کنی انگار از این نامزدی راضی ای. متوجه شدی؟
مکثی کرد و ادامه داد:
_جونگ کوک شی. میتونم رو کمکت حساب کنم؟
_درسته که لیم یه نا مادر واقعیمه ولی من آیون رو از همه چیز توی دنیا بیشتر دوست دارم. کمکتون میکنم.
_آیون. اون دکتر آدم منه.
+چی؟
_اون دکتر به تو و پدرت دروغ گفت که تو تومور مغزی داری. اون غش کردنت بخاطر افت فشار بود و گفت اون یه هفته ای که سرگیجه داشتی هم بخاطر ضعف و کمبود ویتامین بدنت بود. نگران نباش. فقط چیزای مقوی زیاد بخور.
سری تکون دادم.
+شما...بچه دارین؟
لبخند تلخی زد و گفت:
_نه. بعد از به دنیا اومدن تو دیگه بچه دار نشدم.
آهانی گفتم و نگاهم رو به میز دوختم.
+شاهدی دارین که نشون بده تجاوز بوده؟
_آره. اون روز که کیم بهم زنگ زد یکی از خدمتکارای خونمون کنارم بود. قرار بود بیاد شهادت بده که اون زنگ زده ولی تنهایی به هیچ دردی نمیخورد. برای همین رفتم آزمایش دادم و...
۵.۶k
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.